کلبه عمو تام: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۱:
* «بله، پدر اینها هستند که مرا آزار می‌دهند! چطور می‌خواهی سعادتمند [[زندگی]] کنم؟ نه دردی داشته باشم و نه رنجی! و حتی یک داستان غم‌انگیز را نشنوم! در حالی که همه دور و برم مردم بیچاره‌ای هستند که در سرتا سر زندگی جز درد و رنج چیزی ندارند. این به نظر من خودخواهی است! باید که من با این دردها آشنا شوم. باید شریک و همدرد این ستمکشان شوم. ببین پدر این چیزها در قلب من اثر می‌کند و تا اعماق آن را می‌سوزاند. اینها ما را به فکر وامی‌دارند! پاپا راستی وسیله‌ای نیست که بتوان به همه بردگان آزادی را باز داد؟»
* «سن کلار پاسخ داد:" این نخستین بار نیست که یک کودک خردسال به یک شاگرد مدرسه سالخورده درس می‌دهد.»
* «نه هرگز نباید گریست. بر مرگ گلی که چیده شده استشده‌است. با داس مرگ، در بامداد زندگی»
* «دریای آرام عمیق است.»
* «هرگز در این دنیا، نگویید هرگز.»
[[Image:Legree.png|thumb|left|- جنس جوری دارید؟ '''لگری''' گفت: " بله، آن تام جنس کمیابی است. یک کم گران خریدمش، برای این که گاریچی بشود یا مزرعه را اداره کند. آن زن زردنبو هم فکر کنم مریض است؛ اما به اندازه‌ای که خریدم ازش کار می‌کشم. انگاری یکی دو سال بیش تر دوام نمی‌آورد. البته من سیاه‌ها را ذخیره نمی‌کنم. رس شان را می‌کشم و یکی دیگر می‌خرم. این راه و روش من است. زحمتش کمتر است. ارزان تر هم تمام می‌شود." و لیوان مشروبش را مزمزه کرد.]]
* «اوه! واقعیتهای زندگی هر روزی، با سر سختی و سردی و بیرحمی و جابری، احساسات قلبی ما را زیرپا می‌گذارند! باید خورد و آشامید و خوابید و حتی باید از خواب بیدار شد! باید خرید و فروخت و سؤال کرد و پاسخ داد! و خلاصه باید سایه را دنبال کرد در حالی که حقیقت از دست رفته استرفته‌است. عادت ماشینی و بی شوق و شور زندگی پس از ازدست رفتن خود زندگی باز همچنان پایدار می‌ماند!»
* «هر روحی که تأثر پذیر باشد، استعداد خوب شدن را دارد.»
* «برای اینکه ما در عین زندگی در آستانه مرگ هستیم.»
خط ۲۶:
* «طبیعت پلید و روحیه نامساعد فاسد، ساده‌ترین و انسانی‌ترین عوالم را به صورت اشباح وحشتبار و نفرت‌انگیز درمی‌آورد.»
* «اما چه بسا که شب تار، به هنگام سکوت و خاموشی با شکوه و ابهت، ارواح شیاطین را به گفت و گو با خودشان وادار می‌کند.»
* «شما ای کسانی که در انجیل می‌خوانید"خدا عشق است" و کمی دورتر می‌بینید نوشته استنوشته‌است"خدا آتشی است که می‌بلعد"نمی‌بینید چگونه برای روان‌های ناپاک و غرقه در فساد، عشق کامل تبدیل به وحشتناک‌ترین شکنجه‌ها می‌شود!»
* «می‌گویند با وجود اینکه بدن کرگدن و تمساح را زرهی پوشانده استپوشانده‌است که از آسیب گلوله هم در امان است؛ اما با این حال آنها نقطه جراحت برداری هم در بدن دارند. نقطه جراحت بردار و زخم پذیر این جنایت کاران مطرود و دور از درگاه خداوند و از قلب انسانها، فقط ترسهای خرافاتی و موهوم پرستانه آنهاست.»
* «برای پدران شما مفهوم آزادی برخورداری از حقی بود که به ملتی اجازه می‌دهد، مستقل باشد. برای او حقی است که سبب می‌شود هر انسانی، انسان شناخته شود نه حیوانی بی‌شعور و ادراک !سبب می‌شود که بتواند زن محبوبشس را زنش بنامد و در برابر هرگونه تجاوز غیرقانونی از او دفاع کند، به او حق می‌دهد که فرزندانش را به تحصیل علم و دانش بگمارد، خانه داشته باشد، مذهب داشته باشد، اصول و اعتقاداتی داشته باشد و به اراده انسان دیگری دلبستگی نداشته باشد.»
* «روان شناسان اعتقاد دارند حالتی وجود دارد که طی آن احساس و افکار چنان نفوذ و وسعت می‌یابند که بر عالم خارج مسلط می‌شوند و آن را وادار می‌کنند که رویاهای داخلی را مرئی و قابل لمس سازد. هرگز معلوم نیست روحیه حاکم و مسلط تا کجا می‌تواند ماشین بدن انسانی را هدایت کند!»