کلبه عمو تام
رمانی ضد بردهداری از هریت بیچر استو
کلبه عمو تام (به انگلیسی: Uncle Tom's Cabin) رمانی با موضوع ضد بردهداری اثر هریت بیچر استو نویسنده آمریکایی است.
گفتاوردها
ویرایش- «مکافات چه کلمه وحشتناکی است، تنها فکر کردن به آن انسان را به وحشت میاندازد. برای هیچ انسانی نخواهید که مکافات ببیند.»[۱]
- «در این جهان موجودات برگزیدهای یافت میشوند که از غم و اندوهشان برای دیگران شادی فوران میکند. امیدهای دنیوی شان که به هزار آه و اشک به گور سپرده شدند، تبدیل به دانههایی میشوند که از آنها گلهای شفابخش و مرهمهای تسلاده برای اندوه و تیره بختی دیگران به وجود میآید.»
- «سن کلار با لحنی که به شنیدن آن گوش این هر دو زن مذهبی تیز شد، گفت: "مذهب! از مذهبی صحبت میکنی که در کلیسا به شما تعلیم میدهند! در آنجا اعتقادات مذهبی خم میشود، تا میشود، نرم میشود، بالا میرود، پایین میآید تا بتواند از هوسهای یک طبقه مغرور و خودخواه اجتماع دنباله روی کند! این است مذهب شما! و این مذهب از وجدان شیطانی و کور من به مراتب نادرست تر و نابیناتر و بیخردتر است!"»
- «عدالت خداوندی از راه خشم و غضب انسانها به مرحله عمل در نمیآید. برعکس عدالت خداوندی زمانی نصیب ما میشود که بهتر بتوانیم غریزه هایمان را مطیع و رام سازیم. پس از خدا بخواهیم که در اصل با چنین آزمایشها رو به رو نشویم.»
- «بدی روی قلب اوا مانند شبنم روی گل است. بر آن مینشیند بدون اینکه در آن نفوذ کند.»
- «بعضی از زیباییها در عین حال چنان کامل و عالی و چنان سست و فانی به نظر میرسند که انسان تحمل دیدار آنها را ندارد.»
- «بله، پدر اینها هستند که مرا آزار میدهند! چطور میخواهی سعادتمند زندگی کنم؟ نه دردی داشته باشم و نه رنجی! و حتی یک داستان غمانگیز را نشنوم! در حالی که همه دور و برم مردم بیچارهای هستند که در سرتا سر زندگی جز درد و رنج چیزی ندارند. این به نظر من خودخواهی است! باید که من با این دردها آشنا شوم. باید شریک و همدرد این ستمکشان شوم. ببین پدر این چیزها در قلب من اثر میکند و تا اعماق آن را میسوزاند. اینها ما را به فکر وامیدارند! پاپا راستی وسیلهای نیست که بتوان به همه بردگان آزادی را باز داد؟»
- «سن کلار پاسخ داد:" این نخستین بار نیست که یک کودک خردسال به یک شاگرد مدرسه سالخورده درس میدهد.»
- «نه هرگز نباید گریست. بر مرگ گلی که چیده شدهاست. با داس مرگ، در بامداد زندگی»
- «دریای آرام عمیق است.»
- «هرگز در این دنیا، نگویید هرگز.»
- «اوه! واقعیتهای زندگی هر روزی، با سر سختی و سردی و بیرحمی و جابری، احساسات قلبی ما را زیرپا میگذارند! باید خورد و آشامید و خوابید و حتی باید از خواب بیدار شد! باید خرید و فروخت و سؤال کرد و پاسخ داد! و خلاصه باید سایه را دنبال کرد در حالی که حقیقت از دست رفتهاست. عادت ماشینی و بی شوق و شور زندگی پس از ازدست رفتن خود زندگی باز همچنان پایدار میماند!»
- «هر روحی که تأثر پذیر باشد، استعداد خوب شدن را دارد.»
- «برای اینکه ما در عین زندگی در آستانه مرگ هستیم.»
- «البته کار خیر نکردن بدی کردن است.»
- «حالا از آن من است. این تنها زمانی است که یقین دارم هرچه بخواهم میتوانم طی آن انجام دهم!»
- «افسوس! تماشای شهادت و فداکاری دیگران خیلی کار آسانی است!»
- «امروز بیش از هر وقت دیگر شجاع هستم. زیرا حالا همه شوق زندگی را از دست دادهام و کسی که چیزی ندارد به آسانی به استقبال خطر میرود.»
- «در آستانه ابدیت دست سیاه و سفید یکدیگر را یکسان میفشردند.»
- «خانوادههای محترم همین که تو را ساده و سنگین میبینند بیشتر خریدارت خواهند شد تا اینکه در نظرشان خوشگل و زیبا جلوه کنی.»
- «طبیعت پلید و روحیه نامساعد فاسد، سادهترین و انسانیترین عوالم را به صورت اشباح وحشتبار و نفرتانگیز درمیآورد.»
- «اما چه بسا که شب تار، به هنگام سکوت و خاموشی با شکوه و ابهت، ارواح شیاطین را به گفت و گو با خودشان وادار میکند.»
- «شما ای کسانی که در انجیل میخوانید"خدا عشق است" و کمی دورتر میبینید نوشتهاست"خدا آتشی است که میبلعد"نمیبینید چگونه برای روانهای ناپاک و غرقه در فساد، عشق کامل تبدیل به وحشتناکترین شکنجهها میشود!»
- «میگویند با وجود اینکه بدن کرگدن و تمساح را زرهی پوشاندهاست که از آسیب گلوله هم در امان است؛ اما با این حال آنها نقطه جراحت برداری هم در بدن دارند. نقطه جراحت بردار و زخم پذیر این جنایت کاران مطرود و دور از درگاه خداوند و از قلب انسانها، فقط ترسهای خرافاتی و موهوم پرستانه آنهاست.»
- «برای پدران شما مفهوم آزادی برخورداری از حقی بود که به ملتی اجازه میدهد، مستقل باشد. برای او حقی است که سبب میشود هر انسانی، انسان شناخته شود نه حیوانی بیشعور و ادراک !سبب میشود که بتواند زن محبوبشس را زنش بنامد و در برابر هرگونه تجاوز غیرقانونی از او دفاع کند، به او حق میدهد که فرزندانش را به تحصیل علم و دانش بگمارد، خانه داشته باشد، مذهب داشته باشد، اصول و اعتقاداتی داشته باشد و به اراده انسان دیگری دلبستگی نداشته باشد.»
- «روان شناسان اعتقاد دارند حالتی وجود دارد که طی آن احساس و افکار چنان نفوذ و وسعت مییابند که بر عالم خارج مسلط میشوند و آن را وادار میکنند که رویاهای داخلی را مرئی و قابل لمس سازد. هرگز معلوم نیست روحیه حاکم و مسلط تا کجا میتواند ماشین بدن انسانی را هدایت کند!»
- «اوه! حس ششمی وجود دارد که همان احساس آزادی است و از سایر حواس هزاران بار برتر و شریف تر است. احساس اینکه انسان بتواند حرکت کند، سخن بگوید، برود، بیاید، بدون اینکه مراقبش باشند و یا خطری تهدیدش کند.»
- «مسیح مهربان هرگز حاضر نشد جز خون خودش خون کس دیگری ریخته شود. این خون را به خاطر ما ریخت که در آن زمان از دشمنانش بودیم. ای مسیح! ما را یاری کنید تا رد پای شما را بگیریم و دشمنانمان را دوست بداریم!»
- «درازترین سفرها بالاخره به سر میرسد و پایان شب سیه سپید است. قرار دائم و التماس ناپذیر ساعات روز نابکاران را به شب ابدی و شب نیکان را به روز جاودانی نزدیک میکند.»
- «دوست داشتن! دنیا فقط همین یک لذت را دارد.»
- «خداوند قهرمانانش را در اوج جلال و شکوه قرار نمیدهد زیرا آنها در عالم عشق و فداکاری و ازخود گذشتگی رنج میبرند. افتخار بر کسانی که با قهرمانی چنین رنج میبرند و بار فداکاری را با صبر و حوصله بر دوش میکشند.»
- «آیا هرگز کسی دربارهٔ آنها که پول فراوان خرج میکنند شک میکند؟ پول مسئله اصلی است!»
- «یک ملت حق دارد چیزی را طلب و توقع کند، بحث کند و از مسائل نژادی خودش دفاع نماید، اما یک فرد چنین حقی ندارد!»
- - جنس جوری دارید؟
- لگری گفت: " بله، آن تام جنس کمیابی است. یک کم گران خریدمش، برای این که گاریچی بشود یا مزرعه را اداره کند. آن زن زردنبو هم فکر کنم مریض است؛ اما به اندازهای که خریدم ازش کار میکشم. انگاری یکی دو سال بیش تر دوام نمیآورد. البته من سیاهها را ذخیره نمیکنم. رس شان را میکشم و یکی دیگر میخرم. این راه و روش من است. زحمتش کمتر است. ارزان تر هم تمام میشود." و لیوان مشروبش را مزمزه کرد.
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ هریت بیچر استو، کلبه عمو تم، ترجمهٔ منیر جزنی (مهران)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۸.