وینچنزو بیانکینی
نویسنده، نقاش، و مجسمهساز ایتالیایی
وینچنزو بیانکینی (ایتالیایی: Vincenzo Bianchini)، پزشک، نقاش، شاعر و مجسمهساز ایتالیایی بود. او با جلال آلاحمد نیز دوست بود و آل احمد در کتاب ارزیابی شتابزده، از او یاد کردهاست.[۱][۲][۳] وینچنزو بیانکینی، زندگینامه اش را با عنوان " آبسار شیطان " به رشته تحریر درآورده که توسط ایرج انور به فارسی ترجمه شدهاست[۴]
گفتاوردها
ویرایش- «از اروپایی که در یک عمر پنجاهسالهٔ من، دو بار دنیا را به خاک و خون کشانده، بیزارم.»
- کنسولگریها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد (از دورهٔ قاجار تا انقلاب اسلامی)، علی نجفزاده، مشهد: انصار و سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی، ۱۳۹۴، ص۶۳۶.
- «اینک هشت سال است که در ایران به سر میبرم و اوقاتم به مداوای اهالی شهرها و قصبات دورافتاده از مراکز بزرگ میگذرد. در گناباد، در هرند، در قاین و ارسنجان و شاهی و چمنسلطانیه زن و مرد و کودک و پیر و جوان مرا میشناسند من با درد و غم آنان [مردم] شریک بودهام، در تنهایی و سکوت و تولد و مرگشان با آنها به سر بردهام. میدیدهام که در میان صخرهها و درختان بیجان، در پهنای بیانتهای سکوت و انزوا زندگی میکنند و هستی و وجود آنان همچون کوهها و صحاری اطراف مسکنشان دستخوش آفتاب سوزان و شکنجه یخبندان زمستان و سایش باد و طوفان است. من خود را در میان این مجموعه خون و شن- صحرا و خشکی- گرد و خاک سوزان، تنها و کوچک احساس میکردم. بعدها دریافتم که در این عالم، مردم و آسمان و زمین، جز تصویری از شخص من نیستند. این عالم، تصویری از زندگی ساده هر یک از ما است. این خاورزمین و مجموعه طبیعت و مردم آن، که دنیای ما نیز از همانجا روشن میشود، به من احساس فرم و رنگ را آموخت. نقاشی من جز این، استاد دیگری نداشتهاست.»[۵][۶]
- «روزهای کار من در مشهد به آخر رسید. مرا مأمور مرکزی کرده بودند که فاصله اش با مشهد از صد کیلومتر کمتر بود؛ گناباد. وقتی خبر دادند خانه حاضر است صندوقهای کتاب و چمدانها را بار کامیون کردیم و راه افتادیم. جاده به طرف غرب میرفت و آسمان افروختهٔ غروب، مردمی را که رو به ما میآمدند سایه وار نشان میداد. ماشین زود به زود توقف میکرد. تا کسی میخواست سوار شود چانه زدن شروع میشد. از فرسخ حرف میزدند، یک معیار ایرانی که حدود شش کیلومتر میشود. اسم روستاها در میان صحبتها و چانه زدنها به گوش میخورد. پنج قرون واسه دو فرسخ زیاده، نمی تونم. تردید رخنه میکرد، مردم را پشت سر میگذاشتیم و راه میافتادیم. بعد راننده پشیمان میشد: چار قرون بده، بیا بالا.»
- بخشی از کتاب «آبسار شیطان» زندگینامه وینچنزو بیانکینی
دربارهٔ او
ویرایش- «دربارهٔ هنرمندی که به سوزندگی آفتاب ما پناه آوردهاست باید اذعان کرد آنچه تاکنون او کردهاست و آنچه از ایران را در کارهای خود به اروپاییان شناساندهاست دو چندان بیشتر است از تمامی فعالیتهایی که تمام وابستگیهای محترم فرهنگی و هنری ما در سراسر فرنگ کردهاند.»
- جلال آل احمد، ارزیابی شتابزده[۷]
- «دکتر بیانکینی در ۱۰ آبان ۱۳۲۹، در حضور میرزا حسین فقیه سبزواری ، به دین مبین اسلام مشرف شدهاست.»[۸]
- روزنامه طوس، شماره۱۷۴۱، ص 1.
- «بیانکینی ساده میپوشید، ساده حرف میزد، فارسی فکر میکرد، به تنهایی و آرامش اعتقاد داشت و در پی نام و نشان نبود. بیانکینی آنچنان ایرانی شده بود که فارسی را روان حرف میزد. دکتر بیانکینی در نقاشی و شعر نیز مهارت داشت. این پزشک تازه مسلمان در هر سفر علاوه بر کیف پزشکی، یک دوربین عکاسی و کاغذ و قلم و رنگ نیز همراه داشت تا چهرهٔ روستاییان، فیگور لباسهای محلی، زنان چادربهسر و بچهبهبغل و… را بر سفیدیِ بوم ثبت کند.»
- کنسولگریها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد (از دورهٔ قاجار تا انقلاب اسلامی)، علی نجفزاده، مشهد: انصار و سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی، ۱۳۹۴، ص۶۳۶.
- «او ده سال از فقیرترین دورانِ فرهنگ بهداشت در ایران (از ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۱) را در دهات دورافتاده شهرستانها بیوسیله نقلیهای میگشت و به معالجه تراخم، اسهال و مریضیهای دردآور مردم فقیر میپرداخت. میرفت در دورترین دهات بیآبوبرق و مریضها را شفا میداد. از آنها هم طرح میزد. به ایران که آمده بود، به سرزمینهای خاور دور هم میرفت. یک ماه سر از هند درمیآورد، ماهی دیگر در آفریقا بود، گهگاه به الجزایر میرفت. ثمره یک سفر به آفریقا را در ابتدای دهه چهل در ایران نمایش داد.»
- نقاش باغ یاس، محمد جواد رضایی[۹]
- « این نقاشی وینچنزو بیانکینی اینجا بحثاش بود. این نقاشی در «دفترهای روزن» شمارهی زمستان ۱۳۴۶ به چاپ رسیده است. در زیر طرح نوشته شده: «آبورنگ از وینچنزو بیانکینی به همین اندازه». بیانکینی نقاش و نویسنده و شاعر، در تاریخ هنر ایران شخصیت منحصربهفردی است؛ متضاد اوریانتالیست؛ یکی از معدود کسانی که به جای مهاجرت از ایران، به ایران مهاجرت کرده و توجه انسانیاش به ایرانیان به مثابه پزشک به حیطهی فرهنگ کشیده است و او را در ایران نگاه داشته تا زمان انقلاب، که بیگانه و خودی را به یکسان از خود ناامید کردیم.»
- باوند بهپور ، متن و تصویر، واکنشی کلامی به آثار بصری [۱۰]
منابع
ویرایش- ↑ روزنامه طوس، شماره1741، ص 1.
- ↑ بخارا، فروردین 1379 - شماره 11 منابع : [1]. کنسولگریها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد (از دوره قاجار تا انقلاب اسلامی)، علی نجف زاده، مشهد، انصار و سازمان اسناد و کتابخانه ملی، ۱۳۹۴، ص 636. [2]. روزنامه طوس، شماره1741، ص 1. [3] تاریخ پزشکی نوین مشهد. غلامرضا آذری خاکستر. تهران. سازمان چاپ و انتشارات: معاونت دانشجویی و فرهنگی، ۱۳۹۵، ص110 [4] در جست و جوی مسلمانی زندگی و خدمات پزشکی دکتر بولون. مشهد. بینالنهرین. 1396
- ↑ تازهمسلمان در هر سفر علاوه بر کیف پزشکی، یک دوربین عکاسی و کاغذ و قلم و رنگ نیز همراه داشت تا چهرهٔ روستاییان، فیگور لباسهای محلی، زنان چادربهسر و بچهبهبغل و… را بر سفیدیِ بوم ثبت کند. ۱. کنسولگریها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد (از دورهٔ قاجار تا انقلاب اسلامی)، علی نجفزاده، مشهد: انصار و سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی، ۱۳۹۴، ص۶۳۶. ۲. روزنامهٔ طوس، ش۱۷۴۱، ص۱. برگرفته از گزارش روزنامهٔ خراسان، ضمیمهٔ خراسان رضوی، ش۱۹۶۷۱، ۸آبان۱۳۹۶، ص ۸
- ↑ آبسار شیطان
- ↑ رهیافتگان
- ↑ نقاش باغ یاس ، نویسنده محمد جواد رضایی
- ↑ نقاش باغ یاس ، نویسنده محمد جواد رضایی
- ↑ روزنامه خراسان
- ↑ انجمن دانش آموختگان ارسنجان
- ↑ متن و تصویر، واکنشی کلامی به آثار بصری