وایکینگها (مجموعه تلویزیونی)
وایکینگها (به انگلیسی: Vikings) مجموعهٔ تلویزیونی کانادایی-ایرلندی به سبک درام تاریخی و اکشن است که توسط مایکل هرست نوشته شده، و از شبکهٔ هیستوری پخش میشود. پخش فصل نخست مجموعه، شامل ۹ قسمت، از ۳ مارس ۲۰۱۳ در آمریکا و کانادا آغاز شد.
فصل یکم
ویرایشمراسم عبور [۱٬۰۱]
ویرایشلاگرتا: با زنای زیادی تو کتگت نخواب.
رگنار: میتونم چند روزی نکنم.
لاگرتا: این یک روش دیگست که بگی دوستم داری؟
فلوکی: [به بیورن] متاسفانه چشمان پدرت رو داری.
رگنار: چرا متاسفانه؟
فلوکی: چون به این معنیه که مثل تو میشه، بنابراین میخواد از تو بهتر بشه، و تو به خاطر این ازش متنفر میشی.
بیورن: چرا داره میخنده پدر؟
رگنار: [درباره مردی که سرش بریده شده] چون میخواد به خوبی بمیره، بدون ترس، تا کفاره گناهانش بشه.
رگنار: اودین چشمش رو برای دانش داد، اما من خیلی بیشتر میدم.
محرومشده [۱٬۰۳]
ویرایشاتلستن: پیشگویی شده بود که عذاب الهی بر قوم گزیده خدا به خاطر همه گناهان بزرگ ما خواهد افتاد، و چنین شد.
رگنار: فرمانروای من، گرفتن این چیزا خیلی راحت بود. کشیشهای تو معبد، هیچ اسلحهای نداشتن، عین بچه بودن.
اتلستن: [نمیخواهد بیشتر بخورد، اما لبخند میزند] اهههه! نه! دیگه نمیخوام.
رگنار: ما دوست نداریم مهمانان توی خونمون گشته یا تشنه برن. [به هر حال چیزی برای نوشیدن به او میدهد] من درباره انگلستان خیلی کنجکاوم. آیا یک پادشاه داره که بر کل کشور فرمانروایی میکنه؟
اتلستن: چهار پادشاهی با چهار پادشاه داره. شماها تو پادشاهی نورثامبریا نشستید. پادشاه نورثامبریا ایله هستش. اون یک پادشاه بزرگ و قدرتمنده.
رگنار: پس چرا سربازانش از معبد شما دفاع نکردن؟
اتلستن: پیش از اینکه شما بیاید، ما نیازی به دفاع از صومعهمون نداشتیم. ما در صلح زندگی میکردیم. همه اونجا رو به عنوان مکان خدا محترم میدونستن.
رگنار: چرا خدای شما به نقره و طلا نیاز داره، همم؟ حتما طمعکار هستش. مثل لوکی! ما هم خدایان طمعکار داریم.
اتلستن: خدای من حریص نیست. قلمروش هم توی این جهان نیست.
رگنار: پس چرا قلمروش پر از گنج هست؟
اتلستن: مسیحیان برای حفاظت از روحشون ثروتشون رو به کلیساها و صومعهها میدن.
رگنار: روحشون دیگه چیه؟ [مکث میکند] من میخوام کمی از زبان شما رو یاد بگیرم. آیا بهم یاد میدی کشیش؟
لاگرتا: اگر به بچههای من آسیبی برسه، ریههات رو از بدنت بیرون میکشم کشیش.
لاگرتا: اتلستن.
رگنار: اتلستن، ما ازت یک چیزی میخوایم.
لاگرتا: بیا به ما ملحق شو کشیش.
رگنار: بیخیال، نمیخوای؟ ازش لذت میبری.
اتلستن: من یک راهب هستم. من سوگند تجرد خوردم. من نمیتونم به یک زن دست بزنم، هیج وقت نزدم.
لاگرتا: دوست نداری انجام بدی؟
اتلستن: اون یک گناه میشه.
لاگرتا: کی میخواد بفهمه؟
اتلستن: خدا خواهد فهمید.
لاگرتا: اگه اون ور رو نگاه کنه چی؟
[اتلستن سرش رو میلرزاند]
رگنار: پس برو با خدات بخواب.
همه تغییر میکنند [۱٬۰۹]
ویرایشرگنار: مانند هر انسانی، هر تکهای از زمین یک بهایی داره.
رگنار: [در حال توضیح دادن که چرا با شاهزاده اسلاگ خوابید] نتونستم جلوی خودم رو بگیرم.
فصل دوم
ویرایشجنگ برادران [۲٬۰۱]
ویرایشفلوکی: چه کسی برای خیانت به یک دلیل نیاز داره؟ یک شخص باید همیشه بدترینها رو فکر کنه رگنار، حتی اگه از خودت باشه. این جوری ناامیدی کمتری رو تجربه خواهی کرد.
بیورن: اون ناراحتی و سختی میاره.
رگنار: میدونم پذیرفتنش برات سخته.
بیورن: اما ناراحتی از خوشحالی بیشتره.
رگنار: کی گفته که حتماً باید خوشحال باشی؟
رگنار: گیدا، من اومدم به درستی ازت خداحافظی کنم. من بهت داشتم فکر میکردم، زمانی که کوچک بودی. خیلی سرزنده بودی، میتونستی به سرعت باد بدوی. اما پیش از اینکه بدونم، دویدنت به اینجا و اونجا متوقف شد و ساکن و بیحرکت شدی. زمانی که ۱۲ سالت بود، سکون و آرامش یک زن رو داشتی. چه بچههایی که به دنیا میاوردی! چه خوشحالیای که برای هممون میاوردی. بچه عزیز، گیدا، تو نرفتی چون همیشه توی دل من هستی. میگن که یک مرد باید پسراش رو بیشتر دوست داشته باشه، اما یک مرد میتونه به پسراش حسود باشه و دخترش نور زندگیش باشه. به خوبی میدونم که اکنون پیش خدایان هستی، اما مدتی اینجا منتظر میمونم و اگر می خوای بیایی و با من حرف بزنی، بیا صحبت کن و من دوباره با دستان فقیرم موهای بلند و زیبای تو را به آرامی نوازش خواهم کرد.
رولو: من میخواستم از زیر سایهات در بیام... اما زمانی که پام رو از در بیرون گذاشتم، هیچ نوری نبود.
رگنار: نباید جلوی دیگران پوشاک کثیفمون رو بشوریم.
رولو: اگه من اعدام میشدم، برای من، برای تو و برای همه بهتر میشد.
سیگی: پس به پیشنهاد خدایان توجه نمیکنی؟ چیه که خدایان بهت پیشنهاد دادن؟
رولو: یک زندگانی از تحقیر شدن!
سیگی: نه این نیستش. خدایان به تو یک شانس زندگی دوباره و آزاد شدن برای رفتن به والهالا دادن. این چیزیه که بهش پیشنهاد دادن.
پیوند به بیرون
ویرایشاین یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |