هوشنگ گلشیری
ژورنالیست و نویسنده ایرانی
هوشنگ گلشیری (۱۳۱۶ - ۱۳۷۹) داستاننویس ایرانی بود.
گفتاوردها
ویرایش- اگر در آبی خُرد نهنگی پیدا شود، راه چارهاش گویا این است که آب را گلآلود کند تا نبینند که نهنگ است. من البته اگر نهنگ این آب خُرد داستاننویسی ایران باشم، اینطورها زیستهام: گاهی سر به دیوار کوبیدهام، چه با کار سیاسی، چه با شرکت در همهٔ جلسات و دورههای کانون از ۴۷ تا حالا، چه با مقالاتی در نقد. از اینها گذشته، سعی هم کردهام که به نسل بعد بیتوجه نمانم تا از این آب خُرد همان نبینند که من دیدم. حالا البته دیگر راه به دریا پیدا کردهام، یعنی میتوان رفت و یا ماند، پس دیوارهها تحملپذیرتر شدهاند، شاید مفرّ اصلی نزدیکتر شده است، مرگ![۱]
- باز اغلب از مسئولیت پرسیده بودند و باز... او هم باز همان حرفها را زد که بله هستیم، واقعیت اغلب تختهٔ پرش ماست، اما گاهی نوشتن یک داستان شکل دادن به کابوس فردی است، تلاشی است برای به یاد آوردن و حتی تثبیت خوابی که یادمان رفته است و گاهی با همین کارها ممکن است بتوانیم کابوسهای جمعیمان را نیز نشان بدهیم تا شاید باطل السحر آن ته ماندهٔ بدویتمان شود. مگر نه اینکه تا چیزی را بعینه نبینیم نمیتوانیم بر آن غلبه کنیم؟ خوب، داستاننویس هم گاهی ارواح خبیثهمان را احضار میکند، تجسد میبخشد و میگوید: «حالا دیگر خود دانید، این شما و این اجنهتان.»[۲]
- نه! من خانهای ندارم، سقفی نمانده است، دیوار و سقف خانهی من همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن از راست به چپ است. در این انحنای نون است که مینشینم. سپر من از همهی بلایا، سرکش کاف یا گاف است.[۳]
- آنقدر عزا بر سر ما ریختنهاند که فرصت زاری کردن نداریم. پیام، دقیق، به ما رسیدهاست: خفه میکنیم. ما هم حاضریم! مگر قرار نیست برای جامعه مدنی، برای آزادی بیان قربانی بدهیم؟ حاضریم!
- در مراسم خاکسپاری محمد مختاری[۴]
- غزاله یکی از امضاکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده بود و از کسانی هم نبود که پس گرفتند. با مرگ او و با کسر پنجشش نفری که امضاهایشان را پس گرفتند و با مرگ میرعلایی، زریابخویی و غزاله، مانده است یکصد و بیست و چند نفر. زریاب بارها گفته بود که من پس نگرفتم. میرعلایی را کنار کوچهای پیدا کردند. مرگ غزاله مسلماً خودکشی بوده. اما من یکی فکر میکنم با این وضعیت خفتباری که ما نویسندگان گرفتارش شدهایم، هر مرگی داغ ننگی است بر چهرهی این روزگاری که ما داریم.
- متنی که گلشیری پس از خاکسپاری علیزاده، دربارهٔ او، خودکشی او و داستاننویسی او نوشته بود، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۷۵.[۵]
منابع
ویرایش- ↑ همخوانی کاتبان، گردآورنده حسین سناپور، تهران، نشر دیگر، ۱۳۷۹، صص ۲۱-۲۳.
- ↑ آینههای دردار، تهران، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم، ۱۳۷۱، ص. ۱۴.
- ↑ نشستن در انحنای نون، مینا استرآبادی، خبرنامهٔ ایران فردا، هنر و ادبیات، ۲۰ خرداد ۱۳۹۵.
- ↑ «هوشنگ گلشیری؛ داستانسرای روزگار خفقان و اضطراب». دویچه وله. ۴ ژوئن ۲۰۱۵.
- ↑ «در سوگ غزالهی قصهخوان». آسو. ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱.
پیوند به بیرون
ویرایشاین یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |