نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد (به ایتالیایی: Lettera a un bambino mai nato) رمانی به زبان ایتالیایی از اوریانا فالاچی، نویسنده و خبرنگار ایتالیایی است که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد.

گفتاوردها

ویرایش
 
دنیای بدون بچه‌ها دنیای کثیف و وحشتناکی است.
  • «امشب پی بردم که وجود داری: بسان قطره‌ای از زندگی که از هیچ جاری باشد. با چشم باز، در ظلمت محض دراز کشیده بودم که ناگهان در دل تاریکی، جرقه‌ای از آگاهی و اطمینان درخشید: آری، تو آنجا بودی. وجود داشتی. گویی تیری به قلبم خورده بود؛ و وقتی صدای نامرتب و پر هیاهوی ضربانش را باز شنیدم احساس کردم تا خرخره در گودال وحشتناکی از تردید و وحشت فرورفته‌ام. سعی کن بفهمی … من از دیگران نمی‌ترسم. با دیگران کاری ندارم. از خدا هم نمی‌ترسم. به این حرفها اعتقادی ندارم. از درد هم نمی‌ترسم. ترس من از توست. از تو که سرنوشت، وجودت را از هیچ ربود و به جدار بطن من چسباند. هر چند همیشه انتظارت را کشیده‌ام، هیچگاه آمادگی پذیرایی از تو را نداشته‌ام و همیشه این سؤال وحشتناک برایم مطرح بوده است: نکند دوست نداشته باشی به دنیا بیایی؟ نکند نخواهی زاده شوی؟ نکند روزی به سرم فریاد بکشی که: " چه کسی از تو خواسته بود مرا به دنیا بیاوری؟ چرا مرا درست کردی؟ چرا؟"»
  • «دربارهٔ آزادی بسیار خواهی شنید. اینجا پیش ما کلمه ایست که به همان اندازه لجن مال شده که کلمهٔ عشق، که همان طوری که قبلاً گفتم، از همه بیشتر به لجنش کشیده‌اند. مردانی را خواهی دیدکه در راه آزادی نابود شدن را با جان سودا می‌کنند، شکنجه‌ها متحمل می‌شوند و حتی بارها چهرهٔ مرگ را مشاهده می‌کنند و امیدوارم که تو خودت هم یکی از آن مردان شوی؛ و در همان لحظه‌ای که بند از بند وجودت به خاطر آزادی خواهند درید، متوجه می‌گردی که وجود ندارد یا حداکثر در مقیاسی که به دنبالش می‌گشتی وجود ندارد، مانند یک رؤیا، یک خیال پوج و خاطرات دوران زندگی پیش از تولدت، آن زمان که آزاد بودی چون تنها بودی. تکرار می‌کنم که تو در شکم من زندانی هستی و به این فکر می‌کنم که فضایت تنگ است، و از این به بعد هم در ظلمت محض خواهی بود ولی در آن فضای تنگ آن چنان آزادی که دیگر هرگز در این دنیای عظیم و بی رحم آزاد نخواهی بود. نه معذرتی باید بخواهی، نه کمکی، و چون کسی در کنارت نیست، خبر از بردگی‌ها نداری. در این جا در این بیرون برعکس هزار خان و ارباب خواهی داشت؛ و من اولین اربابت خواهم بود.»
  • «زندگی به زحمت زیستن می‌ارزد؟ زندگی ارزش زاده شدن و درد کشیدن، مردن را دارد. اگر زندگی شکنجه است پس چرا آن را بپذیریم؟ اصلاً چرا باید نسل انسان وجود داشته باشد؟ هدف از وجود داشتن انتظار کشیدن برای مرگ است.»
  • «من اصلاً نمی‌خواستم زاده شوم، دنیای شما کثیف است. پر از دروغ، دزدی، خیانت، آدم‌کشی، زور و …»
  • «فکر کردن یعنی درد کشیدن. فهمیدن و آگاه بودن یعنی بدبخت بودن، افسوس نکته سوم که اساسی‌ترین نکته است را ندیده گرفتی. درد و رنج نمک زندگی می‌باشد و بدون آن همه انسان‌ها نخواهند بود.»
  • «زندگی به معنای خستگی، زندگی به معنای جنگ‌های تکراری روزانه، ارزش لحظات شادی اش فقط مکث‌های آنی تندگذر است که باید بهایی گزاف پرداخت.»
  • «خطی که حماقت را از ذکاوت جدا می‌کند آن چنان باریک است که گاهی اصلاً دیده نمی‌شود.»
  • «در واقع شهامت مترادف با خوشبینی است.»
  • «گناه آن روز به وجود نیامد که حوا سیب ممنوعه را بلعید. آن روز یک فضیلت شکوهمندی به دنیا آمده که به آن نافرمانی می‌گویند.»
  • «عشق… عطشی است که وقتی سیراب شدی سر دلت می‌ماند و باعث سوءهاضمه می‌شود. درست مثل حالت تهوع.»
  • «دنیای بدون بچه‌ها دنیای کثیف و وحشتناکی است.»
  • «آزادی فردی، آزادی خودخواهانه‌ای است که حقوق دیگران را زیر پا می‌گذارد.»
  • «آیا حاضری بفهمی که همه فرداها همان دیروز لعنتی است؟»
  • «دنیا تغییر می‌کند اما مثل دیروز است.»
  • «کوچولو! زندگی یه جنگه که هر روز تکرار می شه و عوض شادی هاش که تنها قد یک پلک زدن دووم دارن باید بهای زیادی بدی!»
  • «درد با ما به دنیا میاد با ما قد میکشه و باهامون اخت میشه، جوری که حس می‌کنیم مث دست و پا همیشه باید باهامون باشه…»
  • «تو دختری یا پسر؟ دلم میخواد دختر باشیو یه روز چیزائی که من الان حس می‌کنم حس کنی! مادرم می گه: دختر دنیا اومدن یه بدبختیه و من اصلاً حرفش رو قبول ندارم. زن بودن خیلی قشنگه! چیزیه که یه شجاعت تموم نشدنی می خواد! یه جنگ که پایون نداره!»
  • «خیلی باید بجنگی تا بتونی بگی وقتی حوا سیب ممنوعه رو چید گناه بوجود نیومد. اون روز یه قدرت باشکوه متولد شد که بهش نافرمانی میگن!»
  • «اگر نظرم در بارهٔ زندگی کردن یا به دنیا اومدن بخوای باید خیلی قاطع بهت بگم که به دنیا اومدن خیلی بهتر از هرگز به دنیا نیومدنه؛ ولی من حق دارم در بارهٔ تو هم همچین تصمیمی بگیرم؟ همچین کاری این معنی رو نمیده که من تو رو فقط واسه خودم به دنیا آوردم؟ اصلاً دلم نمیخواد واسه خاطر من به دنیا بیای چون هیچ احتیاجی بهت ندارم…»
  • «اگه تو پسر به دنیا بیای ام خوشحال می شم! شاید حتی بیشتر از دختر بودنت! اون وقت مزهٔ بردگی بعضی از تحقیرا رو نمی‌چشی! می تونی هر وقت دلت خواست شورش کنی! اگر پسر باشی باید یه جور دیگه از ستم‌ها و بردگی‌ها رو تحمل کنی! خیال نکن زندگی واسهٔ مردا خیلی آسونه! اگه قوی باشی یه سری مسئولیت سنگین رو سرت آوار می شه! چون ریش داری اگه نوازش بخوای یا گریه کنی همه بهت می خندن!»
  • «مرد بودن یعنی کسی شدن! برای من مهمه که تو کسی باشی! آدم بودن عبارت قشنگیه چون فرقی بین زن و مرد نداره! قلبو مغز آدما جنسیت نداره! ازت می خوام هیچوقت تن به پستی ندی! پستی یه جونور خونخوار که همیشه سر راهمون کمین کرده! ناخوناش به بهونه هائی مث مصلحت عقل_ احتیاط تو تن تموم آدمها فرو می کنه و کمتر کسی هست که جلوش تاب بیاره! آدما تو خطر پست می شن وقتی خطر از سرشون گذشت دوباره می رن تو جلد خودشون .. شاید بهتر باشه از زشتیا و غصه‌ها چیزی بهت نگم فقط از دنیای شاد و قشنگ برات حرف بزنم! ولی نمی خوام سرت شیره بمالم بهت بگم که زندگی مث یه قالی نرمه که می تونی پابرهنه روش راه بری! نه! زندگی یه جادهٔ کج کولهٔ پر از سنگ و کلوخه! کلوخائی که تو رو زمین می زنه خونی مالیت می کنه! سنگائی که فقط با چکمه‌های آهنی می شه از روشون گذشت! تازه این کافی نیست چون وقتی پاهاتو بپوشونی هم یکی پیدا میشه که به سرت سنگ بپرونه!»
  • «هر چه انسان تر باشیم زخم‌ها عمیق‌تر خواهند بود. هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت. بیشتر فراق خواهیم کشید و تنهایی هایمان بیشتر خواهد شد. شادی‌ها لحظه‌ای و گذرا هستند. شاید خاطرات بعضی از آنها تا ابد در یاد بماند اما رنجها داستانش فرق می‌کند تا عمق وجود آدم رخنه می‌کند و ما هر روز با آنها زندگی می‌کنیم. انگار که این خاصیت انسان بودن است…»
 
زندگی به زحمت زیستن می‌ارزد؟ زندگی ارزش زاده شدن و درد کشیدن، مردن را دارد. اگر زندگی شکنجه است پس چرا آن را بپذیریم؟ اصلاً چرا باید نسل انسان وجود داشته باشد؟ هدف از وجود داشتن انتظار کشیدن برای مرگ است.
  • «فقط کسانی که زیاد گریه کرده‌اند می‌توانند ارزش زیبایی‌های زندگی را درک کنند و از ته دل بخندند. گریه کردن آسان است، اما خندیدن بسیار سخت. این حقیقت را خیلی زود می‌فهمی!»
  • «من حتی در لحظاتی که بر ناکامی ام، بر ناامیدی و عذابم اشک می‌ریزم، باز معتقدم که رنج کشیدن از نبودن بهتر است … حتی موقعی که بدبختم فکر می‌کنم خوشم نمی‌آمد که به دنیا نیایم. زیرا هیچ چیز از نیستی بدتر نیست.»
  • «زندگی جنگی‌ست که هر روز تکرار می‌شود و لحظه‌های شادی گریزهای کوتاهیست که به قیمتی بسیار بی رحمانه به دست می‌آیند.»
  • «تو به هیچ‌کس تعلق نداری. نه به مملکت و دولت. نه به من. تنها به خودت تعلق داری.»
  • «اشتباه حقیقی یک مرد و یک زن عبارت از دوست داشتن یکدیگر در رختخواب است.»
  • «فقط کسانی که زیاد گریه کرده‌اند می‌توانند قدر زیبایی‌های زندگی را بدانند و خوب بخندند.»
  • «در هر نظام و حکومتی که تو در آن زاده می‌شوی هر چه که باشد، مرام و مسلک این دستگاه هر چه که باشد، همیشه یک نفر هست که قالی یک نفر دیگر را تمیز کند… تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد. مثل آزادی. ما تنها توی رحم برابر هستیم.»

جستارهای وابسته

ویرایش

پیوند به بیرون

ویرایش