با هرچه بود انس تو جای تو همان است | |
هر چیز هوای تو خدای تو همان است[۱] |
* * *
کودک مشیمه را نشمارد به خویش نیک | |
دنیا به چشم مردم دنیا حقیر نیست[۱] |
* * *
از صحبت صوفی منشان سوخت دماغم | |
ای بادهپرستان ره میخانه کدامست[۱] |
* * *
نومیدی عاشقان قدیم است | |
مخصوص به روزگار من نیست[۱] |
* * *
کرد داغم نگه زاهد خاموش حزین | |
چه بگویم به من این صورت دیوار چه کرد[۱] |
* * *
بنمای رخ چون دیده را گرم تماشا کردهای | |
ار خوش بود مستوریت ما را چه رسوا کردهای[۱] |
* * *
تو و زهد خشک زاهد، من و عشق و مِی پرستی | |
تو و عیش هوشیاری، من و گریههای مستی[۱] |
* * *
بازوی زال دنیا چند افکند به خاکت | |
بیدرد پشت دستی نامرد پشت پایی[۱] |
* * *
دولت طلبی دامن دل را مده از دست | |
شاید که برون آید از این بیضه همایی |
نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است | |
هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی[۱] |
* * *
پیاله میکشم امشب به طاق ابرویی | |
سبوکشان خرابات عشق را هویی[۱] |
* * *