مقصود فراستخواه
جامعهشناس ایرانی
مقصود فراستخواه (متولد ۱۳۳۵ در تبریز)جامعهشناس ایرانی و استاد برنامه ریزی توسعه آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی است.
گفتاوردها
ویرایش- «هر ملتی میتواند متن فرهنگی و تاریخی خود را بازخوانی کند و در قرائت مجدد متن سنتها و تاریخ خود، فضیلتهای فراموش شدهٔ انسانی خویش را بازیابد.»[۱]
- ملیت ایرانی در عین کثرت اقوام وفرهنگها و زبانهای ایرانی، از وحدتی تمدنی وتاریخی وسرزمینی برخوردار است و ضمناً مایل وقادر به تعامل مثبت وخلاق با جهان وترکیب عناصر تمدنی در جهان وگفتگوی صلح آمیز با فرهنگهای مختلف بشری است. روایتی که اکنون از ایران ارائه میشود روایتی بسیار مخدوش است که جز سوءتفاهم زیانبار چیزی به دست نمیدهد. سوءتفاهم هم در داخل ایران و هم در میان همسایگان و هم در سطح جهان.[۲]
- هر ایدئولوژی به سبب نوعی ویژگی خیالین و رؤیاگونهاش استعداد آن را دارد که برای ملتی معرفت کاذب و آرمان بیپایه و امید کاذب ایجاد کند و موجب کوششهای پرهزینه بیحاصل و اتلاف منابع مادی، انسانی و معنوی شود. مردم در اعمال زندگی روزمره خود، همچنان رؤیاهای کوچک خود را در قالب جنبش درس خواندن، آموزشگرایی، مشارکت وسیع در شبکههای اجتماعی و فناوری اطلاعات و ارتباطات، مهاجرت، آموزش زبان انگلیسی و رفتوآمد به جهان دنبال کردند. جامعه ایران در زیر پوست خود یک جامعه آموزشگرا و پرتحرک و فعال در اینترنت، اهل مبادله آزاد اطلاعات، اهل ارتباط و اهل تعامل با دنیا است. این همان شکل سالم و روزمره رؤیای همراه شدن با جهان آزاد و در حال پیشرفت است. اینها همان رؤیا هستند منتهی نه در قالب یک ایدئولوژی مسلکی بزرگ، بلکه در شکل اعمال زندگی روزمره و رؤیاهای عامه مردم.[۳]
- در ایران، بیشتر نقدها نقد دولت بودهاست تا نقد مردم. نقد سیستمها وساختارهای قدرت وثروت لازم است ولی نیاز داریم به نقد خودمان، باورهای مان، به نقد پوپولیسم و عوام بازار، و به نقد مردم و مناسبات زندگی روزمره مان نیز بپردازیم.[۴]
- همراه با ساخته شدن ما، صدای ویرانی مان هم به گوش میرسد. گویا یک جامعه کاروان سرایی شدهایم میتوانیم به سطوح بالای بلوغ برسیم ودستاورهای خود را حفظ کنیم وتوسعه بدهیم. زمانی محاسبه کردم که چه درصدی از جمعیت ما ولو به صورت پاره وقت در نهادهای مدنی عضویت دارند، دیدم که فقط نیم درصد شد. از سوی دیگر ان جی اوهای ما نیز شبه دولتی شدهاند. «جی ان جی او» شدهاند. من در چندین سمن عضو هستم و فعال هم هستم. گاهی میبینم که ما خودمان ایرادهای نگرشی و مهارتی و غیر آن داریم.[۵]
- ناکارآمدیهای اداره کشور به گونهای بود که جامعه به جای ارزشهای خودشکوفایی و خود بیانی به سمت ارزشهای معیشتی و بقا حرکت کردهاست. در شرایط کنونی مردم تنها درگیر معیشت و روزمرگی و بقای خود شدهاند. این وضعیت در سطوح مختلف جامعه خود را نشان میدهد. حتی یک رئیس دانشگاه یا یک مدیر نیز در این اوضاع تنها به دنبال بقا و سرپا نگه داشتن خودش هست. بدون شک از توی این نوع زندگی، هیچوقت رشد و توسعه بر نمیآید.[۶]
- جوان دوره ما «دلشده آرمانشهر» بود اما جوان دوره کنونی «دلزده ویرانشهر» است. ما جوانها را نه تنها «ابژه» بلکه به «دیگری» هم بدل کردهایم؛ از همین رو است که مناسبات ما با جوانان این روزها بحثبرانگیز شدهاست.[۷]
- وقتی ما صحبت از شکاف ملت و دولت میکنیم یعنی اینکه بین دولت و ملت هیچ فضاهای واسطی وجود ندارد، هیچ ساختارهای میانی نهادینه شدهای وجود ندارد، یعنی نهادهایی وجود ندارد که بین دولت و ملت امکان مبادله، گفت وگو و اطلاعات از یکدیگر را ایجاد کند، فضاهای میانی و فضاهایی که بمانند و پایدار باشند و در آن فضاهای میانی فعالیتهایی صورت گیرد که این پیوند میان ملت و دولت را شکل دهند.[۸]
- یکی از عوامل مهم تحولات بزرگ سده ۱۲۰۰ در ایران، هزار نفر نخبهای بودند که در سده ۱۲۰۰ به خارج از کشور مهاجرت کردند و رنسانس ناتمام ایرانی قرن دوازدهم هجری را کلید زدند. جامعه ایران، نخبهپرور نیست و به دنبال میانمایگی و پوپولیسم است.[۹]
- بوبر کتابی به نام «کسوف خدا» (Eclipse of God) نوشتهاست، ایشان میگوید: اصلاً خدا از آسمان ما کسوف کرده، علم ما، عقلانیّت ما، مثل ماه شدهاست. نور ماه انسانیت و عقلانیت ما آمدهاست و جلوی نور خورشید الوهی را گرفتهاست. این است که میگوید: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز…، یعنی یک حالتی است که در واقع بین ما و خدا، خود ما حائل شدهایم، یعنی عقلانیّت ما، علم ما، تکنیک و تمدن ما آن قدر توسعه پیدا کرده که حجابی برای حس امر الوهی شدهاست.
- سرزمین ما معمولاً لگدمال موج سواران و قبرستان پیادهنظامها بود؛ یعنی مردمانی که همیشه بر آنها موج سواری میشدهاست راه حل عمده و اساسی که به ذهن من میرسد «سازمان یابی اجتماعی مدنی و درون زا» است. جامعه ای جوزده میشود که توده است و سازمان یابی محلی، مدنی، صنفی، حرفه ای و ان جی اویی پیدا نکردهاست متأسفانه طبقه متوسط در ایران معاصر بیشتر «دولت ساخته» و وابسته به دولت نفتی، ارتش و آموزش و پرورش دولتی بود؛ در نتیجه، ویژگیهای طبقه متوسط کلاسیکی که در دنیا وجود دارد در ایران چندان کافی دیده نمیشود و در نتیجه ضعیف تر است و خودساخته و روی پاهای خودش نیست. یکی از ویژگیهای مهم جامعه ایرانی متأسفانه نوسان ذره وارگی و توده وارگی بود. جامعه ایرانی ویژگی سینوسی داشت و گاهی مردم ذره وار میشدند و به لاک خود فرومیرفتند. در این حالت هر کسی دغدغه معیشت خودش را دارد، هوا سرد و سرها در گریبان است. هر کس به دنبال درد خویش است تا گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. در این حالت دیگر کسی به فکر مسائل و مشکلات اجتماعی عمومی و مصلحت عمومی نیست و دغدغه شخصی خودش را دارد. نقطه مقابل آن در سینوس رفتاری جامعه ما، توده وارگی است؛ یعنی زمانی که همه به توده تبدیل میشوند، جماعتی که یکسان فکر کرده، یکسان حرف میزنند و یکسان عمل میکنند. آموزش و پرورش ایران به ویژه در چند دهه اخیر نه به درستی احساسات و تخیلات خلاق و صور خیال بچهها را تعالی میدهد و نه تحلیل عقلی آنها را. آموزش و پرورش نمیتواند بچهها را عقلانی پرورش دهد؛ بچههایی که سؤال بپرسند، بررسی و تحلیل کنند یا از پس تبیین منطقی و تحلیل عقلانی بربیایند. جوزدگی همان تحریک پذیری هیجانی بالاست. کسانی که زود عصبانی شده زود واکنش نشان میدهند و زود واله و شیدا و زود متنفر میشوند؛ علت دیگر وجود جوزدگی، ضعف در تمرین گفتگو و توافق عقلایی است. ناتوانی در سازش، گفتگو و چانه زنی سبب میشود مردم تابعی از جوهایی میشوند که عده ای برای شان میسازند. یکی از راه حلهای کاهش جوزدگی در جامعه امکانی است که باید برای جوانان فراهم شود که در اوقات فراغت بتوانند به تخلیه خلاق انرژی بپردازند. افرادی که به درستی تخلیه انرژی میکنند عقلانی تر هستند. وقتی نتوانند به اندازه کافی تخلیه انرژی به صورت مثبت و سازنده و معقول داشته باشند این کمبود در ذهن و روان آنها تثبیت شود، در نتیجه همیشه تخلیه انرژی واکنشی و منفی نشان میدهند.[۱۰]
- تنها بدیل ممکن برای بورکراسی علیل اداریِ ما، یک دموکراسی اصیل اجتماعی است. همسایگان، اهل محل، کسبه محل، سمَنها، بخشهای داوطلبانه وغیر انتفاعی و نهادهای مدنی، مهمترین رگ وپی ارگانیزم اجتماعی، حساسترین اندامهای حسّی جامعه و دیرپاترین وتجدید شوندهترین ظرفیتها برای اداره شهر هستند. به منطق بینهایت کوچکها، به منطق صنفها وحرفهها و سمنها وهمسایگان واهل محل و کسبه محل، وبه منطق سازمان یابی خودگردان شهری وخود تنظیمیها وابتکارات مردمی برگردیم. در سنتهای تاریخی دیرین ما خاطرات همیاری و کارهای دسته جمعی هست. در فرهنگ ما روح غمخواری هست، عقلانیتی نیرومند در دل آداب وعادات ایرانی هست که به مصائب همسایگان و اهالی محل واهالی شهر حساسیم. نی نواز با نواختن نی نواز میشود ومعمار با ساختن معمار میشود. مردم نیز با گفتگوها و مشارکتها و هماندیشیها و تمرینهای تدریجی است که میآموزند چگونه شهرشان را اداره بکنند. ما شنا را در آب یادمیگیریم و دوچرخه سواری را با رکاب زدن.[۱۱]
- در جامعهای که کوتاه مدت است و پایداری در آن وجود ندارد، یکی از واکنشهای افراد جامعه این است که میخواهند در فرزندان خود وبا فرزندان خود ادامه پیدا کنند. ما هزینههای یک سیستم متمرکز را میپردازیم اما از هرج و مرج نیز رنج میبریم. کودک مفهوم جدیدی است. در گذشته طفل وجود داشت، صبیه وجود داشت، اما کودک نبود. کودک موجود جدید متعلق به دنیای مدرن است. انسان روز به روز احساس تنهایی بیشتری میکند. تنهای تنها در جامعه دیده میشوند. یک جور سردی اجتماعی به وجود آمدهاست. شهروندان با هم غریبهاند و به هم توجهی ندارند. یک راه غلبه بر این پوچی، معنابخشیدن به زندگی ست. انسان در یک وضع دراماتیک است. تراژدی جهان به علاوه خشونت، محیط زیست، ریزگردها، کمبود آب، تمام شدن سوختهای فسیلی و فجایع طبیعی؛ غمخواری والدین به فرزندانی را برمیانگیزد که مسؤولیت به اینجا آمدن آنها را بر گردن دارند.[۱۲]
- دین عمومی و دین دولتی نمیتواند دغدغهها و علایق اصیل انسانی شهروندان را تأمین کند و رضایت بخش نمیشود. پس طبیعی است آن را به سطح فردی دین داری و تجربههای فردی دین داری ارجاع میدهند؛ مانند توکل، نذر، امید، آرامش، بخشایش، شادی. چرخش از «دین عمومی» و «دین دولتی» به «دین خصوصی» و «دین شخصی» نتیجه این روندهاست. اگر در یک حوزهٔ سرزمینی، اجتماع گرایی بیش از اندازه تضعیف شود، این همان «پایان اجتماع» است و اجتماع که منشأ همه چیز است از بین می رودو این میتواند تهدید ملی برای جامعه باشد.[۱۳]
- دانشگاه را که یک نهاد علمی است و تباری تاریخی پشت آن وجود دارد، به یک سازمان اداری تقلیل دادیم. راههای زندگی را با ساختارهایی که درست کردهایم، خراب کردهایم وآن وقت از راه رفتن مردم ایراد میگیریم. … مدرکگرایی نتیجه ریلگذاریهای اجتماعی نادرست است. نفرین نفت (resource curse) یعنی به جای اینکه نفت برای ما برکت شود، بلا شدهاست. در تاریخ معاصر ما هربار که دولتمردان به متفکران و به ظرفیتهای اجتماعی مراجعه کردهاند تحولات تاریخی بزرگی ایجاد شدهاست. ما خود اثربخشی و تفکر علّی را از دست دادیم. همه چیز را واگذار میکنیم به ساختارها و این یعنی پایان همه چیز. باید به کنش اجتماعی برگردیم.[۱۴][۱۵]
- ملت ایران می خواهد بماند و نمیخواهد خود را از زندگی معاف کند…[۱۶]
- بگذارید چراغ علم ورزی روشن بماند تا بتوانیم در روشنی آن پی آواز حقیقتی بدویم. تحقیق به همین دلیل از نظر من نه تنها کنش معرفتی وعلمی است، عملی اخلاقی نیز هست.[۱۷]
- ایدئولوژی؛ معرفتی است مخدوش که بیش از اندازه مسحورکننده است چون با صدایی بلند، دعوی کلیّت آن هم به شکل منسجم را دارد.[۱۸]
- ما جز به تماس ومراوده با موجودات نمیتوانیم حسّی اصیل نسبت به کل وجود پیدا بکنیم. معنای غایی بنا به سرشت خویش تنها در متن تجربهٔ زیست میتواند برای ما ظاهر میشود. در دوست داشتن، در عشق ودر غمخواری یکدیگر است که وحدت هستی را میبینیم. پیشرفت مادی وکارایی و حتی نوآوریهای صرفاً فنی ومادی کافی نیست باید دید که شادی چه میشود، آرامش و معناها چه میشود؟ آیا انسانها فرصتهای برابری برای توجه کردن به نیازهای عمیقتر وجودی خویش پیدا میکنند رقابت، دنیای ما را خونین ساختهاست، آشکار ونهان در جنگ ایم. باید به اقیانوس آبی به جای اقیانوس سرخ خونین اندیشید. به جای اینکه سهم خود را از کیک افزایش بدهیم باید بکوشیم مجموع کیک، بزرگ بشود ما در وسایل دستیابی به هدفهای حقیر مادی خویش نوآوری میکنیم اما در خود اهداف و ارزشهای حیات بشری کمتر اکتشاف تازه و شهود و نوآوری میشود. این جهان به همان اندازه که در اطلاعات غرق میشود از فقر معنا رنج میبرد. مشکل ما چه بسا این نیست که اطلاعات نداریم بلکه مسئله بیشتر این است که نمیتوانیم به آنها توجه کنیم و بعد به آنها معنا بدهیم. مردمان میخواهند چه کنند وچه فرداهایی را ترجیح میدهند؟ کار کمتر و مصرف بیشتر؟ کار بیشتر برای مصرف بیشتر؟ کار بیشتر با کمترین منابع؟ یا کار باندازه و رفتار معقول با منابع تا بتوانیم قدری هم به امور مهمتر دیگرخویش بپردازیم؟ هر پدیداری در عالم و آدم، میتواند یک علامت و در عین حال یک فریب باشد. یک آیه ونشانه یا یک پرده (مایا). هر امری در این جهان میتواند برای ما به جای اینکه روزنهای و پنجرهای و پلی باشد، یک دیوار و یک حجاب حاجز شود.
- داستان ما با فناوری واز جمله فناوریهای نوین یاددهی ویادگیری، قصه علاءالدین و چراغ جادو شدهاست. ما با اختراع خویش، در انکشاف هستی شرکت میکنیم. تکنیک برای» تکمیل طبیعت «بود ولی در دوره جدید جای خود را داد به تکنیکِ «تعرض بر طبیعت «آخرین خودروهای خارجی که حاصل پیشرفتهترین تکنولوژیهای دنیاست در خیابانهای شهرما تردد میکنند اما نمیدانیم با اتومبیل چگونه رفتار بکنیم. ذهن و آگاهی ما ممکن است سخت مرعوب سیطرة تکنولوژی بشود وبا او عمدتاً مصرف گرایانه و بازیگوشانه رفتار کنیم.[۱۹]
- در ایران؛ سلسله مراتب، یک ارزش فرهنگی شدهاست و خطرناپذیری و فردگرایی خودمدار به شکل خاص نسبت به سایر فرهنگها بالاتر است. همچنین جهتگیری درازمدت، در فرهنگ ایرانی چندان جایی ندارد و به جای این که در کارهای خود به دو سال بعد فکر کنیم تنها لحظه و دم را غنیمت میشماریم.[۲۰]
- اعتماد به کارایی اخلاق در جامعه ما در حال از بین رفتن است. واین یعنی خطر شکست نهاد اخلاق.[۲۱]
- صلح با خویشتن آغاز صلح با جهان بیرون است. جنگ با دیگران ناشی از جنگی است که در درون با خود داریم. عقلانیت؛ فرایندی اجتماعی و شبکهٔ گفت و گویی است و در جریان ارتباط با دیگران اتفاق میافتد و سرشت جمعی دارد اما «عقل»؛ فردگرا و خودخواه است.[۲۲]
- همانطور که سنت نقد میشود، خود دنیای مدرن هم نقد میشود. «آگاهی انتقادی»؛ جریانی بیوقفه است.[۲۳]
- زیست جهان ما سرشار از قابلیت هاست اما سیستمهای اجتماعی ما مشکل دارند و زیست اجتماعی مستعمره سیستمها میشود.[۲۴]
- هر توصیفی که از امور میکنیم ناتمام است و چیزهایی هنوز میماند که دیگران باید توصیف کنند.[۲۵]
- شخص وقتی دچار فرسودگی ذهنی میشود، به خود تلقین میکند که علت خطاهایش در موقعیتهای زندگی، او نیست. پی در پی به خود میگوید که علتها یکسره در بیرون من هستند ومن فقط یک قربانی ام. در چنین حالتی انسان خود را به عنوان «علت»، از دایرهٔ محاسبات حذف میکند یا کاهش میدهد و بدین ترتیب انتظار هیچ شروعی از او نمیرود و فرد در نهایت وابستگی به مسیر گذشته و در نهایت موکول شدن به شرایط بیرونی است.
- انسان توانایی آغاز دارد. چرا؟ چون انسان میتواند قابلیتی تازه در خود کشف کند. جای پایی جدید در خود بیابد. تفسیری دیگرواره از خود به دست دهد. معنایی نو به خود و به اشیاء پیرامون خویش بدهد. انسان گنجینهای از خیال است و خیال، مخزن اسرار آغازهاست.[۲۶]
- علم باید از دیوانسالاری دولتی، برج و باروهای دانشگاهی و محدودیتهای نخبه گرایانه بیرون آمده و وارد زندگی مردم بشود.[۲۷]
- سرآغاز تمام آغازهایی که در بیرون داریم، آغازی از درون ما ودر خودماست. بیش از هرموجود دیگر، انسان توانایی آغاز دارد…(از کتاب ذهن وهمه چیز)[۲۸][۲۹]
منابع
ویرایش- ↑ «فضیلتهای آزادمنشی در فرهنگ ایران گم شدهاست». ایسنا. ۷ دی ۱۳۷۸.
- ↑ http://www.sharghdaily.ir/fa/Main/Detail/201547
- ↑ روزنامه ایران، دوشنبه 12 آذر 1397
- ↑ جامعه ایران روبهروز پیچیدهتر میشود
- ↑ https://negaam.news/1397/01/01/339251/
- ↑ دکتر مقصود فراستخواه: «نااطمینانیهای امروز» ما را به «آینده مبهم» پرتاب میکند
- ↑ مقصود فراستخواه:تأملی بر رنجهای جوان امروز ایرانی / بیگانهای میان ما
- ↑ چهار سناریو درباره آینده سیاسی اجتماعی ایران» در گفتگو با مقصود فراستخواه
- ↑ «چرخش مغزها» باید جایگزین «فرار مغزها» شود
- ↑ مقصود-فراست-خواه-از-جوّزدگی-در-جامعه-ایرانی-میگوید
- ↑ https://www.ricac.ac.ir/files/plasco/02/plasco---%20Pelasco%20va%20neshanehshenasi%20209-214.pdf
- ↑ http://www.sharghdaily.ir/News/112253
- ↑ http://fa.shafaqna.com/news/299999/
- ↑ http://www.ettelaat.com/ethomeedition/todaypdf/p1.pdf
- ↑ http://www.ettelaat.com/etiran/?p=251808
- ↑ http://www.iran-newspaper.com/Newspaper/Page/6333/Thought/15/0
- ↑ http://agahbookshop.com/p-27865--gtm.aspx
- ↑ http://sharghdaily.ir/News/97927/مقصود-فراستخواه:-پرسش-از-نهاد-دانشگاه
- ↑ http://www.sbu.ac.ir/Lists/News/DispForm.aspx?ID=17286&ContentTypeId=0x0100D80345C61483F740BB928C3181B18A5E
- ↑ http://www.irna.ir/fa/News/82043352/
- ↑ http://www.mehrnews.com/news/2886973/باید-از-ذات-باوری-در-تحلیل-شخصیت-ایرانیان-پرهیز-کنیم
- ↑ http://www.cgie.org.ir/fa/news/72074
- ↑ http://www.cgie.org.ir/fa/news/153321
- ↑ http://www.mehrnews.com/news/2966220/روی-دوم-سکه-خلقیات-ساختار-و-نهاد-است
- ↑ http://www.mehrnews.com/news/3051646/تفسیر-گفتگو-با-متن-است-میان-رشتگی-امکانی-برای-معرفت-بشری
- ↑ http://farasatkhah.blogsky.com/1395/01/13/post-307/
- ↑ مراسم هجدهمین دوره جایزه ترویج علم (پنج شنبه 25 آبان 1396)
- ↑ ذهن و همه چیز: طرح وارههایی برای زیستن
- ↑ ذهن و همه چیز: طرحوارههایی برای زیستن