۱
خوش آنکه مهتر و کهتر ز من همیپرسند | |
که در حق تو فلانی چه مکرمت فرمود |
تو خود نگویی کاین غلتبان درین مدت | |
به کیل و آب و به گز ماهتاب میپیمود |
من آن خویش بگفتم دگر تو خود دانی | |
قلاده نیم گسل گشت و شیر خشمآلود[۱] |
۲
سالی است که پای در گلی نیست مرا | |
در سر هوس دلگسلی نیست مرا |
در عشق بتی پار زیان کردم دل | |
هرسال به تازگی دلی نیست مرا[۱] |
۳
بر ما رقم خطاپرستی همه هست | |
ناکامی و عشق و تنگدستی همه هست |
با این همه در میانه مقصود تویی | |
جای گله نیست چون تو هستی همه هست[۱] |
۴
تن در دادم به درد عاشق فگنت | |
دل بنهادم به فرقت دل شکنت |
یا دور فلک باز رهاند ز خودم | |
یا آه سخر بازرساند به منت[۱] |