لنگستون هیوز
شاعر و نویسنده آمریکایی
(تغییرمسیر از لنگستن هیوز)
لنگستون هیوز، (۱ فوریهٔ ۱۹۰۲ جابلین میسوری - ۲۲ می ۱۹۷۶ نیویورک) شاعر، داستاننویس، نمایشنامهنویس، داستانکوتاهنویس، و نوشتارنویس سیاهپوست آمریکایی بود. او بیشتر به دلیل کارش در رنسانس هارلم نامدار است.
دارای منبع
ویرایش- «آنگاه شرمزده بهمن نگاه خواهید کرد// وقتی ببینید که چهقدر زیبا هستم// آری، من آمریکا هستم»
- I, Too, Sing America
- «او فرو کشت آوازش را، خفت در بستر گرم// تا که پژواک غمانگیز صدایش را// تا فردای دگر، از یاد برد// خفت آن مرد چو یک صخره سرد// یا که جسمی بیجان، افتاده بهراه»
- The Weary Blues
- «ببینید، من متأسفانه سیاهپوست نیستم. انواع و اقسام خونها در رگِ افرادِ خانوادهٔ ما جریان دارد. اما اینجا در ایالات متحده، کلمه «نگر»، برای اطلاق بهکسانی است که «خون سیاه» در رگشان جریان دارد.»
- The Big Sea, 1940
- «بهخدا! درک نکردم من، فسانهٔ دوران را// فسانهٔ پر حکایتِ «مردمسالاری»// بهبازوان مروت، کند نوازشِ خلق// چرا زپیش من همچون شهاب درگذرد؟»
- The Black Man Speaks, Jim Crow’s Last Stand, 1943
- «بهسوی نهرِ خروشان روانه شدم// تا در کنار بستر او لحظهای بیاسایم// چه پوچخیالیست فکر آرامش// بهموجِ رود سپردم هرآنچه بود و نبود// غم زمانه و خیال آسایش»
- Life is fein
- «درون کلبهٔ من، نور آفتاب همچو طلاست// بهشهر جدائی چو رخت افکندم// تنم بهداغ لعنت این سرزمین یخزده سوخت»
- Pó Boy Blues
- «مده از دست، فراموش مکن رؤیا را// زندگی، آه! که بیجلوهٔ رؤیاها// همچو مرغی است شکسته پر و بال// او نداند پرواز، او ندارد رؤیا»
- Dreams, Golden Slippers. Arna Bontemps, 1941
- «من، برادر سیاهپوست توأم// آنها مرا بهآشپزخانه میفرستند// وقتیکه جمعشان جمع است// من اما میخندم و غذایم را میخورم تا قوی شوم.»
- I, Too, Sing America
هیچ تفاوتی نمیکند
ویرایش- «پس آن بهتر که خون من در جویهای عمیق انقلاب جریان یابد و حرص و آزی را که پروایی ندارد، از سیرالئون، کیمبرلی، آلاباما، هارلم... و از سراسر زمین سیاهان، از همهجا بیرون براند. پس آن بهتر که خون من با خون تمامی کارگران مبارز دنیا یکی شود تا هر سرزمینی از چنگال غارتگران دلار، پوند، فرانک... غارتگران زندگی آزاد شود.»
- ترجمه: احمد شاملو
- «هرکجا که باشد، برای من یکسان است، در اسکلههای سیرالئون، در پنبهزارهای آلاباما، در معادن کیمبرلی، در شهرهای مراکش و طرابلس، سیاه استعمارشده و کتکخورده و غارتشده، گلولهخورده و به قتلرسیده است.»
- ترجمه: احمد شاملو
دنیای رؤیایی من
ویرایش- «من در رؤیای خود دنیایی را میبینم که در آن هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمیشمارد. زمین از عشق و دوستی سرشار است و صلح و آرامش گذرگاههایش را میآراید. من در رؤیای خود دنیایی را میبینم که در آن همگان راه گرامی آزادی را میشناسند.»
- ترجمه: احمد شاملو
- «من در رؤیای خود دنیایی را میبینم که در آن سیاه و سفید، از هر نژادی که هستی، از نعمتهای گسترده زمین سهم میبرد، هر انسانی آزاد است. شوربختی از شرم سر به زیر میافکند و شادی همچون مرواریدی گرانقیمت، نیازهای تمامی بشریت را برمیآورد. چنین است دنیای رؤیایی من.»
- ترجمه: احمد شاملو
نمونه اشعار
ویرایش- دموکراسی
- با ترس یا با ریش گرو گذاشتن
- دموکراسی دس نمیاد
- نه امروز نه امسال
- نه هیچوختِ خدا.
- منم مث هر بابای دیگه
- حق دارم
- که وایسم
- رو دوتّا پاهام و
- صاحاب یه تیکه زمین باشم.
- دیگه ذله شدهم از شنیدن این حرف
- که: «-هرچیزی باید جریانشو طی کنه
- فردام روز خداس!»
- من نمیدونم بعد از مرگ
- آزادی به چه دردم میخوره،
- من نمیتونم شیکمِ امروزَمو
- با نونِ فردا پُر کنم.
- آزادی
- بذر پُر برکتیه
- که احتیاج
- کاشتهتش.
- خب منم اینجا زندگی میکنم. نه؟
- منم محتاج آزادیم
- عینهو مث شما.
منابع
ویرایش- هیوز لنکستون. همچون کوچهٔ بیانتها. ۱۳۷۴،ترجمهٔ احمد شاملو. ۷۶.