شیراز
هر باغبان که گل به سوی برزن آورد | |
شیراز را دوباره به یاد من آورد |
آنجا که گر به شاخ گلی آرزوت هست | |
گلچین به پیشگاه تو یک خرمن آورد |
نازم هوای فارس که از اعتدال آن | |
بادم بن شکوفه مه بهمن آورد |
آتش به کار نایدمان روزگار دی | |
با آتشی که ساقی سیمینتن آورد |
نوروز ماه فاخته و عندلیت را | |
در بوستان نواگر و بربطزن آورد |
ابر هزارپاره بگیره ستیغ کوه | |
چون لشگری که رو به سوی دشمن آورد |
من در کنار باغ کنم ساعتی درنگ | |
تا دلنواز من خبر از گلشن آورد |
آید دوان دوان و نهد بر کنار من | |
آن نرگس و بنفشه که در دامن آورد |
ساقی که میر مجلس انس است پیش ما | |
چون روز تیره گشت، می روشن آورد |
مردی گریزپایم و دور از دیار خویش | |
زان اندُهم زمانه به پاداشن آورد[۱] |
- «دانندهای که حوزه دانش را// از نام نیک خویش پرآوا داشت// ذوقی لطیف و طبع روان چون آب// اندیشهای به ژرفی دریا داشت»
- «هر بامداد که باغبان گل سوی برزن آورد// شیراز را دوباره به یاد من آورد»
- «برای این که من شعر میگفتم و صورتگر را هم دوست داشتم، شعرهایم را برایش میخواندم. استاد ما بود. شعرشناس بود و خودش هم چند شعر عالی دارد.»
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. چهارم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۲۳۶۴. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.
- ↑ سایرمحمدی، «حسرت کتابهای نخوانده را دارم: گفت وگو با استاد فتحالله مجتبایی، مرد ماندگار فرهنگ»، روزنامه ایران، شمارهٔ ۵۹۷۵، ۲۱ تیر ۱۳۹۴، صفحهٔ ۷.