لاورنس کراوس

فیزیکدان و کیهان شناس آمریکایی

لاورنس کراوس با نام اصلی لاورنس ماکسول کراوس (به انگلیسی: Lawrence Maxwell Krauss) (زاده ۲۷ می ۱۹۵۴) فیزیکدان کانادایی-آمریکایی است.

آنچه که ما می‌توانیم بگوییم این است که تا آنجا که ما می‌دانیم، هیچ گواهی از [وجود] هدف [در جهان هستی]، وجود ندارد و هر چیزی را که ما مشاهده می‌کنیم به‌وسیله قوانین فیزیک به‌وجود آمده است، که ما می‌توانیم بدون توسل به هرگونه قدرت ماورای طبیعی، درک کنیم.

گفتاوردها ویرایش

  • «برای یک فیزیک‌دان، نسخه اولیه «هیچ»، فضایی خالی است که «هیچ‌چیز» در آن وجود ندارد. نه ذرّه‌ای و نه تابشی، و نه هیچ چیز دیگری نباید در این فضا وجود داشته باشد، بنابراین به‌معنای واقعی کلمه، این «هیچ» است که در این فضا وجود دارد. اما در واقع این «هیچ» با توجه به [قوانین] مکانیک کوانتوم و نسبیّت، بسیار پیچیده است. این «هیچ» نشان می‌دهد که در یک فضای خالی، در زمانی بسیار کوتاه که حتی ما قادر به اندازه‌گیری آن نیستیم، ذرّات مجازی در حال جوشش و تلاطم به داخل و خارج هستی هستند.»
  • «من دقیقاً نمی‌دانم که این کلمات [عدم یا نیستی] به چه معنی است. به‌نظر من «هیچ» یک کمیّت فیزیکی است همانگونه که «چیز»، یک کمیّت فیزیکی است، و ما برای شناخت آن نیازمند بررسی جهان هستی هستیم. در حال حاضر، از دیدگاه فیزیکی، ما قادریم اندکی به این موضوع سربسته و اسرارآمیز نزدیک شویم و من می‌گویم، در واقع به‌جای مفهوم مبهم «عدم»، که فیلسوفان و حکمای الهی برای هزاران سال دربارهٔ آن بحث کرده‌اند، تفسیرهای دیگری از «هیچ» وجود دارد، و در واقع، بدون فضا و زمان نیز قابل تصور است، که البته من تصور می‌کنم از تفسیر «عدم» یا «نیستی»، بهتر باشد. اما در صورتیکه ما قوانین مکانیک کوانتوم و گرانش را به‌کار بگیریم آنگاه، در این نظریه، حتی خودِ فضا می‌تواند خودبه‌خود پا به عرصه وجود بگذارد -فضا و زمان در جائیکه هیچ زمان و فضایی قبلاً وجود نداشت. تصور می‌کنم که هر کسی تصدیق می‌کند، این مفهوم [عدم وجود فضا و زمان] به مفهوم «هیچ» خیلی نزدیک است، اما اگر این توضیح کسانی را که تصور می‌کنند که آن «نیستی» است را قانع نکند، خوب، قبول. اما من بسیار علاقه‌مند به «هیچِ» جهانِ هستیِ واقعی هستم تا یک تعریف پیشینی مبهم به شکل عدم یا نیستی.»
  • «با توجه به آنچه که ما در مورد گرانش کوانتومی، مکانیک کوانتومی و نسبیّت عام درک می‌کنیم، کاملاً ممکن است که به‌معنای واقعی کلمه، یک فضای کوچک، جائیکه پیش از آن «هیچ [فضایی]» نبوده، به‌وجود آید. به‌طور معمول چنین فضاهایی در یک مقیاس زمانی بسیار کوتاه، که ما قادر به اندازه‌گیری آنها نیستیم، به‌وجود آمده و از بین خواهند رفت، اینگونه جهان‌ها بسیار سریع ناپدید می‌شوند. آنچه که قابل‌توجه است این است که ما شواهد زیادی داریم که در زمان‌های بسیار اولیه، منظور من چیزی شبیه به یک میلیون، میلیارد، میلیارد، میلیاردیم یک ثانیه بعد از انفجار بزرگ است، جهان هستی ما به‌وسیله مقدار بسیار زیادی انرژی که در فضا به دام افتاده بود پُف کرده و این انرژی موجب شده که جهان هستی به‌شکل باور نکردنی‌ای به‌سرعت گسترش یابد. ما آن را «دوره تورم» می‌نامیم. به‌نظر بیشتر شبیه یک نوع کلاهبرداری و شیادی است: چگونه شما می‌توانید «چیزی» از «هیچ» داشته باشید؟ اما علم فیزیک به شما اجازه این کار را می‌دهد.»
  • «این موضوع [به‌وجود آمدن «چیزی» از «هیچ»] یک مشکل بزرگ نیست. اما فوق‌العاده است اگر این پرسش به این صورت مطرح شود، چرا به‌جای «هیچ»، «چیزی» وجود دارد؟ زیرا هیچ، اساساً ناپایدار است. اساساً فضای خالی، با توجه به قوانینِ مکانیکِ کوانتومیِ گرانش، ناپایدار است. اگر شما فضای خالی را برای مدتی کافی به‌حال خود رها کنید خودش برای همیشه ذرّه تولید خواهد کرد. از این رو، مسئله اصلی در اینجا این است که این تمایز، این تمایز رایج بین «چیز» و «هیچ» از نگاهِ عقلِ سلیم، همان تمایزی که در علم فیزیک برای آن قائل هستیم، نیست. این موضوع به‌خاطر قوانین خارق‌العاده مکانیک کوانتوم است. پرسش بسیار جالب در جهان ما این است که چگونه این جهان، تکامل یافته و ما چگونه وارد اینجا شده‌ایم؟ من تصور می‌کنم که چنین پرسش‌هایی که به‌نظر دارای اثرات کاملاً قابل‌توجهی هستند، اغلب در علم رخ می‌دهد و باعث می‌شود معنی این کلمات [کلماتی مانند هیچ] تغییر کند. منظورم این است که این یک کلاهبرداری یا شیادی نیست، و البته این چیزی نیست که با آن به فیلسوفان بتازیم، ما این کار را انجام می‌دهیم زیرا ما مفاهیم خود را از جهان هستی می‌گیریم.»
  • «تصور می‌کنم اغلب پرسش‌های مربوط به «چرایی» در اصل پرسش‌های مربوط به «چگونگی» هستند زیرا اگر شما بپرسید «چرا»، آنچه منظور واقعی شما است این است که شما به‌دنبال هدف هستید. شما یک پیش‌فرض می‌سازید به این شکل که معنی و هدفی وجود دارد، و من باید بگویم که در صورتیکه شما بیش از حد بر روی چرایی پافشاری کنید، به این معنی است که پیش از آنکه سؤال را بپرسید، پاسخ را دانسته فرض می‌کنید. شما فرض می‌کنید که هدفی برای جهان هستی وجود دارد و اینکه دلایلی برای به‌وجود آمدن ما وجود دارد؛ ولی چرا باید دلیلی وجود داشته باشد و چرا باید برای جهان هستی هدفی وجود داشته باشد؟ در علم، ما تنها سعی می‌کنیم نشان دهیم چگونه آن [جهان هستی] حادث شده است، ممکن است هدفی برای جهان هستی وجود داشته باشد و علم یقیناً نمی‌تواند در نهایت آن را نفی کند.»
  • «آنچه که ما می‌توانیم بگوییم این است که تا آنجا که ما می‌دانیم، هیچ گواهی از [وجود] هدف [در جهان هستی]، وجود ندارد و هر چیزی را که ما مشاهده می‌کنیم به‌وسیله قوانین فیزیک به‌وجود آمده است، که ما می‌توانیم بدون توسل به هرگونه قدرت ماورای طبیعی، درک کنیم.»
  • «[برای به‌وجود آمدن جهان هستی] وجود هدف الزامی نیست و این موضوع ممکن است باعث ناامیدی برخی از مردم شود. اما در واقع، من آن را موجب جسارت می‌دانم، آن به من نیرو می‌بخشد که تصور کنم که به‌دلیل مجموعه‌ای از تصادفات، به‌خصوص در این گوشه دور افتاده از جهان هستی، در وسط یک جای ناشناخته در کهکشان ما و در یک سیّاره دور افتاده، تکامل و خودآگاهی ما روی داده که ما را قادر ساخته این پرسش‌ها را بپرسم و ما باید از این لحظات کوتاه عمر خود در زیر نور آفتاب لذت ببریم و درک کنیم معنی زندگی ما معنایی است که ما به آن می‌بخشیم.»
  • «آنچه که چند هزار سال اخیر به ما نشان داده این است که حوزه فلسفه در حال کوچک شدن است؛ بنابراین فکر می‌کنم آنچه که شگفت‌انگیز است این است که به‌خاطر تحولات حیرت‌انگیز و قابل‌توجهی که در حوزه علم رخ داده ما در آستانه پرسش‌هایی قرار گرفته‌ایم که ممکن نبود تصور کنیم پرسش‌های علمی باشند ولی از ابتدا مربوط به حوزه علم بوده‌اند. به هر حال، حوزه علم، درک جهان هستی است.»
  • «من باور ندارم که با برگشت به گذشته، قادر به پیشرفت قابل‌ملاحظه‌ای در درک طبیعت و یا حتی خودمان باشیم. من تا آنجا پیش می‌روم که می‌گویم، ما در واقع تنها می‌توانیم ادعا کنیم که شناخت چیزهایی برای ما امکان‌پذیر است که آشکارا قادر به آزمودن آن باشیم. تا زمانی که ما فقط در حال اندیشیدن دربارهٔ واقعیت باشیم، تنها مشغول انجام یک بازی ذهنی هستیم.»
  • «در واقع، من با دقّت هر چه تمام‌تر سعی کردم تا کاری که در حال انجام آن هستم و کاری که در حال انجام آن نیستم، را توضیح دهم… من واقعاً به‌طور دقیق توضیح دادم که چگونه ممکن است میدان‌های کوانتومی قادر باشند پا به عرصه وجود بگذارند.»
 
علم فراتر از یک داستان است و در واقع آن [علم] مدت‌ها پیش جایگزین افسانه‌ها شده است. اما استدلال من این است که برای همین پرسش‌هایی که شما پاسخ آن را از علم مطالبه می‌کنید، اینکه آیا چندجهانی ابدی است و چرا آن ابدی است؟ اگر پاسخ خداوند باشد، این پاسخ تنها یک شکست عقلانی است. اساساً آن‌ها می‌گویند، پاسخ به این پرسش بنیادین که چگونه آن [جهان هستی] پا به عرصه وجود گذاشته است، بسیار دشوار است. من می‌خواهم هوشی باورنکردنی را فرض کنم و در ضمن حتی این سؤال را نخواهم پرسید که چگونه این هوش باورنکردنی به‌وجود آمده است. به‌نظر من که آن تنها تنبلی فکری است.
  • «هم‌اکنون دانشمندان به‌سمت این ایده کشیده شده‌اند که در واقع ممکن است هر قانون فیزیکی‌ای ممکن باشد. برای مثال، اینکه هر نوع دیگری از قانون که برای شما قابل‌تصور باشد ممکن است در برخی از جهان‌ها برای یک لحظه میکروسکوپی یا به‌شکل ابدی ظهور کرده باشد، و این یک پرسش جالب است که تا آنجا که من می‌دانم ما قادر به حل آن نیستیم. اگر جهان ما تنها یک پتانسیل از تعداد بی‌شماری از جهان‌های هستی باشد و برخی از آنها هم‌اکنون نیز در حال ظهور هستند، پس در واقع ممکن است پرسش ما این باشد که چرا چندین‌جهان وجود دارد؟»
  • «علم فراتر از یک داستان است و در واقع آن [علم] مدت‌ها پیش جایگزین افسانه‌ها شده است. اما استدلال من این است که برای همین پرسش‌هایی که شما پاسخ آن را از علم مطالبه می‌کنید، اینکه آیا چندجهانی ابدی است و چرا آن ابدی است؟ اگر پاسخ خداوند باشد، این پاسخ تنها یک شکست عقلانی است. اساساً آن‌ها می‌گویند، پاسخ به این پرسش بنیادین که چگونه آن [جهان هستی] پا به عرصه وجود گذاشته است، بسیار دشوار است. من می‌خواهم هوشی باورنکردنی را فرض کنم و در ضمن حتی این سؤال را نخواهم پرسید که چگونه این هوش باورنکردنی به‌وجود آمده است. به‌نظر من که آن تنها تنبلی فکری است.»
  • «من دوست ندارم که از کلمه «باور» استفاده کنم. باور یک کلمه بی‌ربط برای دانش است.»
  • «همه داشته‌های علمی من در واقع نشان می‌دهد که احتمالاً یک چندجهانی ابدی که جهان ما بخشی از آن است، وجود دارد. در واقع در بهترین حالت ممکن، من گمان می‌کنم که چندجهانی ابدی است، اما مطمئناً جهان ما در آن، ظهور کرده است.»
  • «من کتابی دربارهٔ ریچارد فاینمن نوشتم، فاینمن می‌گوید ممکن است قوانین فیزیک مانند لایه‌های یک پیاز باشند، شما دائماً آن را پوست می‌کنید و تعداد بی‌شماری لایه پیاز وجود دارد و هرگز نظریه‌ای برای همه‌چیز در اختیار ندارید. این می‌تواند یک مسئله باشد. اما به‌نظر من، این موضوع حیات را جالب‌تر می‌کند. جالب‌تر نسبت به حالتی که شما فرض می‌کنید همه چیز را می‌دانید، تنها با گفتن اینکه، خداوند وجود دارد. به نظر من چنین چیزی خسته‌کننده و کسالت‌آور است.»

جهانی از عدم ویرایش

  • «همه روزه اشیاء زیبا و شگفت انگیزی ناگهان پدید می آیند، از دانه های برف در صبح سرد زمستانی گرفته تا رنگین کمان های بی نظیر در عصر یک روز بارانی. اما هیچکس بجز بنیادگرایان سرسخت معتقد نیستند که این اتفاقات همه ناشی از خلقت زیبا، پرزحمت و مهمتر از آن هدفمند الهی است. در حقیقت بسیاری از انسان ها به مانند دانشمندان، از توانایی ما در توضیح علل پدیدار شدن ناگهانی برف و رنگین کمان، بر اساس قوانین زیبای فیزیکی لذت میبرند.

منابع ویرایش

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ ۱٫۱۴ استیو پالسون، «مصاحبه با لارنس کراوس؛ آفرینش از هیچ»، ترجمهٔ مرتضی گرجیان، سایت آفتاب، کد خبر ۲۸۵۳۱۵، تاریخ انتشار ۰۵ اسفند ۱۳۹۳.
  2. جهانی از عدم؛ نوشته، لاورنس کراوس؛ ترجمه، سیامک عطاریان؛۱۳۹۳