لارس اسوندسن

فیلسوف نروژی

لارس اسوندسن (به انگلیسی: Lars Svendsen) (متولد ۱۹۷۰ میلادی) فیلسوف نروژی و استاد دپارتمان فلسفه در دانشگاه برگن (University of Bergen) است. او نویسنده چندین کتاب و مقاله فلسفی است که به ۲۲ زبان دنیا ترجمه شده‌اند.

گفتارها

ویرایش
  • «به نظر می‌رسد ما از نظر فرهنگی آماده‌ایم که خبرهای منفی را خیلی آسان باور کنیم، و ترسی سیال در ما هست که به صورتی مزمن به هر چیز تازه‌ای تسری پیدا می‌کند. جهانی اینگونه ترس زده نمی‌تواند جهانی خوشبخت باشد. درک و تصور عمومی در میان مردم این است که ما امروزه بیش از هر زمان دیگر در معرض خطر هستیم، و این گرایش روز به روز بیشتر می‌شود و عواقب وخیم‌تری به بار می‌آورد. یک عامل مؤثر در درک و تصور مردم از خوشبختی‌شان تصوری است که می‌توانند از آینده‌شان داشته باشند. مردمی که در شرایط مصیبت‌باری زندگی می‌کنند، اما معتقدند که اوضاع اینگونه نخواهد ماند و بهتر خواهد شد، کلا بسیار راضی‌تر از کسانی هستند که در ناز و نعمت زندگی می‌کنند، اما فکر می‌کنند وضعشان در آینده بسیار بدتر خواهد شد. نگرانی نسبت به آینده می‌تواند بر امروز ما سایه‌افکن باشد. اما شاید به اندازه امروز دلایل ما برای نگرانی اندک نبوده‌است.»
  • «فرهنگ ترس، فرهنگ اعتماد نیست؛ و این پیامدهای زیادی برای چگونگی ارتباط افراد با یکدیگر دارد. اعتماد را می‌توان «چسب اجتماعی» توصیف کرد که انسان‌ها را به هم پیوسته نگاه می‌دارد. البته ترس هم می‌تواند انسان‌ها را به هم پیوسته نگاه دارد، اما این به هم پیوسته ماندن از سر ترس الگوی جذابی نیست.»
  • «آگاهی تمام عیار از خطر - یا دلمشغولی مدام به آن - خطری بزرگ‌تر از همه خطرهایی است که ما را تهدید می‌کنند. حرف من این نیست که ما در جهانی زندگی می‌کنیم که آکنده از خطر نیست. مثلاً کاملا روشن است که گرم شدن زمین می‌تواند پیامدهای بسیار هولناکی برای تمامی کره زمین داشته باشد. در بسیاری از شهرهای بزرگ افراد در زمان‌های معینی از شبانه روز باید از رفت‌وآمد در برخی از ناحیه‌های شهر بپرهیزند. چون با این خطر مواجه هستند که مورد حمله قرار گیرند و احتمال آن هم کم نیست؛ و باید در موقع رد شدن از جاده و خیابان حتماً به دو طرف آن نگاه کرد و مواظب بود. پدیده‌های گوناگونی هستند که باید مراقبشان باشیم و از آنها بترسیم. اما مسئله اینجاست که به نظر می‌رسد ما همه چیز را از منظر ترس می‌بینیم.»
  • «من این ادعا را ندارم که ما در «بهترین جهان‌های ممکن» زندگی می‌کنیم. اما جهان می‌توانست جای بسیار بدتری از اینی که هست باشد - و در طول تاریخ بشر در دوره‌های طولانی چنین بوده‌است. اگر ما می‌توانستیم آزادانه مقطعی را در تاریخ انتخاب کنیم که در آن مقطع زندگی کنیم، احتمالاً بهترین گزینه‌مان همین مقطع فعلی می‌بود. ترس ما مشکلی است که از تجمل ما برخاسته است؛ ما چنان زندگی‌های امنی داریم که به ما فرصت می‌دهد دل نگران بیشمار خطرهایی باشیم که عملاً هیچ بختی برای آسیب زدن به زندگی ما ندارند. عصر ما هم طبیعتاً مشکلاتی جدی دارد که باید با آنها دست و پنجه نرم کند: فقر، گرسنگی، تغییرات آب و هوایی، کشمکش‌های سیاسی و دینی و غیره. اما آنچه ما بدان نیاز داریم ایمان به توانایی بشر برای کوشیدن و حل گام به گام این مسائل است. ما نیاز داریم از اشتباهاتمان درس بگیریم و جهانی بهتر بیافرینیم - خلاصه ما نیازمند یک خوشبینی انسانی هستیم.»
  • بعید نیست بی‌این‌که بدانیم، گرفتار ملال باشیم؛ و گاهی بی‌این‌که دلیلش را بدانیم این حال برما مستولی می‌شود. کسانی که در نظرسنجی کوچک من ادعا می‌کردند عمیقاً دچار ملال‌اند، نمی‌توانستند دقیقاً بگویند که چرا چنین شده‌اند؛ چیرگی ملال بر آنان علت مشخصی نداشت، بلکه ملال بی‌شکل، بی‌نام و بی‌هدف بود. این یادآور چیزی است که فروید دربارهٔ سودازدگی (melancholy) گفت و جمله‌اش را با تأکید بر شباهت سودازدگی و اندوه آغاز کرد، چون هر دو حاوی آگاهی از این هستند که چیزی را از دست داده‌ایم؛ ولی سودازده بر خلاف کسی که اندوهگین است، دقیقاً نمی‌داند چه چیزی را از دست داده‌است. (فلسفه ملال، ص ۱۵)

پیوند به بیرون

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ