قرن روشنفکری
رمانی تاریخی از آلخو کارپانتیه
قرن روشنفکری (به اسپانیایی: El Siglo de las Luces) رمانی تاریخی از آلخو کارپانتیه که در سال ۱۹۶۲ منتشر شدهاست.
گفتاوردها
ویرایش- «این بار انقلاب با شکست رو به رو شد. شاید انقلاب بعدی اصیل و عاقبت به خیر باشد. باید از سخن پردازی بیش از حد پرهیز کنیم و از جهانهای بهتری که با حرف ساخته میشوند بر حذر باشیم. عصر ما از تورم کلمات تباه میشود. تنها ارض موعود آن است که انسان در درون خود پیدا میکند.»[۱]
- «شامشان را اغلب سحر در پرتو شمع میخوردند که خیل گربهها را به اتاق غذاخوری میکشاند. از راه اعتراض علیه آدابی که در گذشته به اجبار سر میز رعایت میکردند اکنون رفتاری شبیه به رفتار وحشیان پیش گرفته بودند. گوشتشان را به عمد به زشتترین شکل میبریدند، یا لقمهها را از دهان یکدیگر میربودند و استخوان جناق پیشرو، از آینده خبر میدادند و از زیر میز سیبزمینی بههم پرت میکردند یا ناگهان شمع را فوت میکردند تا شیرینیای از بشقاب دیگری بربایند یا لم میدادند و آرنج بر میز مینهادند و یکبر روی آن میافتادند. هریک که اشتهایی به خوردن نداشت ضمن غذا فال ورق میگرفت یا قلعه با ورق میساخت یا اگر سردماغ نبود رمانی را که با خود سر میز آورده بود ضمن خوردن میخواند.»
- «داستان انقلاب دیگر به پایان رسیده، حالا ما باید تاریخ آن را بنویسیم و اصول آن را اجرا کنیم. فقط چیزهایی را در نظر داشته باشیم که واقعی و عملیست! سوفیا گفت:چه غمانگیز است که تاریخ انقلاب را بااستقرار مجدد نظام برده داری شروع میکنید!»
- «کارلوس به سوگواری خود میاندیشید و یک سال محرومی از نواختن فلوت نویی، که از بهترین فلوت ساز شهر خریده بود و اکنون در جلدش که آستری از مشمع داشت محبوس میماند، زیرا نواختن موسیقی در خانهٔ سوگوار بیحرمتی به مرده شمرده میشد و او میبایست به این رسم مضحک تسلیم شود. مرگ پدرش او را از هر آنچه دوست میداشت محروم میکرد و از اجرای نقشههایش بازمیداشت و تحقق رؤیاهایش را بر او حرام میساخت. او که از ارقام و محاسبات هیچ نمیدانست مجبور بودبه اداره امور تجارتخانه بپردازد و با لباس سیاه پشت میزی پر لکهٔ جوهر بنشیند و پیوسته حسابدارانی را در اطراف خود ببیند که به قدری از سیر تا پیاز هم خبر داشتند که چیزی برای گفتن نداشتند. از سرنوشت خود مینالید و دل به این امید خوش داشت که در آیندهای نزدیک، همین که کشتی مناسبی پیدا شودکه او را به مقصد دلخواهش برساند بیهیچ ملاحظه و حتی بی خداحافظی از آن جا بگریزد.»
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ آلخو کارپانتیه، قرن روشنفکری، ترجمهٔ سروش حبیبی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۴.