فریدون جنیدی
نویسنده و تاریخنگار ایرانی
فریدون جنیدی اسطورهشناس و کارشناس زبانهای باستان، و پژوهنده فرهنگ باستانی.
منبعدار
ویرایش- «آنچه با نام اسلام در صفحات شرقی ممالک اسلامی، حتی به برخی از مناطق هند و چین رفتهاست، از صافی تمدن آریایی رد شده و رنگ آریایی به خود گرفتهاست.»
- «مسؤولان مدافع زبان فارسی نیستند.»
- «نباید از افراد مدرک خواست، اصالت دادن به مدرک تحصیلی در دانشگاهها باعث میشود افراد متخصص جهانبینی محدودی نسبت به جهان اطراف خود داشته باشند. وقتی افراد در یک زمینه صرفاً به تخصص محدود شوند جهانبینی آنها نیز محدود میشود.»
- روزنامه هممیهن - (دسترسی در ۱۲ تیرماه ۱۳۸۶)
- «ما از همه افتخارات ایران باستان بریدهایم و از دور نسبت به این فرهنگ غنی داوریهایی میکنیم که در شان فرزندان آن مردان و زنان بزرگ ایران باستان نیست.»
- «شما فکر نکنید که شهر دیگری بوده در ایران - لااقل بعد از اسلام - که برتر از نیشابور باشد. بله در زمانهای باستان، احتمالاً همدان بزرگتر بوده یا مثلاً شوش بزرگتر بوده اما بعد از اسلام حتماً شهری بزرگتر از نیشابور نبوده...»[۱]
- «فرهنگ ایران، مانند درخت تنومندی است که هم ریشه دارد هم ساقه و تنه و هم شاخه و میوه. اگر ریشه را ایران پیش از اسلام بگیریم، تنه آن ایران پس از اسلام خواهد بود و هیچکس نمیتواند منکر درخشش عظیم و بالندگی فرهنگ پس از اسلام بشود. بزرگترین دانشمندان جهان در این دوران بودهاند و کارهای بزرگی کردهاند که باید مایه افتخار ما باشد.
- هر کدام از این سه بخش که بکوشد خودش را از دیگری جدا کند به زودی خواهد خشکید؛ بنابراین کسانی که گمان میکنند که تنها باید ایران باستان و پیش از اسلام را ستایش کنند، آنها هم شکست خواهند خورد زیرا نمیتوانند این تنه شاداب، تناور، کهنسال و پربار را نادیده بگیرند و ریشه بدون پروردن از پوست و بدنه ساقه و شاخهها خواهد خشکید. پس از نظر کسی که ایران را دوست دارد باید به هرسه بخش این گیاه شاداب و زنده توجه کند.»[۲]
- «من از شما میپرسم در محدوده ایران اگر بخواهید از زیباترین و بلندترین کوه نام ببرید، غیر از دماوند کوه دیگری به نظرتان میآید؟ اصلاً چطور میتوانیم کوه دماوند را با کوهی مثل تفتان مقایسه کنیم؟ هرچند هر کدام زیبایی خاص خودشان را دارند، دماوند با کوه دیگری قابل مقایسه نیست، دربارهٔ فردوسی هم همین است.»[۳]
بدون منبع
ویرایش- «یک اروپایی برای خواندن سنگنوشته ایرانی ۳۰ سال زمان نهاد، و شما که ایرانی هستید آیا حاضرید برای کشور خودتان سه سال از عمر خودتان را بگذارید؟»
- «در این هنگام برپای خاسته بودم، و چون استاد مرا دید که ایستادهام، پرسید: «بله؟ آقا!» چنانکه آئین کلاسهای او بوده، نام خودم، کلاسم، رشتهام را یادآور شدم و استاد گفت: «بفرمایید». من نیز با گرمایی که از نهاد جان و روانم برخاسته بوم گفتم: استاد مگر شما آن ایرانیان را که سی سال بر سر کار پژوهش جان و زمان نهاده باشند نمیشناسید؟ مگر فردوسی برای زنده نگاهداشتن اندیشه و فرهنگ و زبان ایرانی ۳۰ سال زمان ننهاد، بازآنکه بارها گفته شدهاست که نان جو نیز بر سفره نداشته است؟ مگر استاد دهخدا بیش از سی سال زمان بر سر فرهنگ ننهاد؟ هنوز که کفن دهخدا خشک نشده است! شما به جای آنکه جوانان را برانگیزید تا ۳۰ و ۴۰ سال از زمان خود را بر سر فرهنگ ایران بنهند، آنان را کوچک میشمارید، تا در خود، ننگ ببینند و خویش را درخور و شایسته سرزنش بشمارند؟ اکنون برای آنکه بدانید جوانان ایرانی ۳۰ سال از زندگی خود را بر سر فرهنگ ایران مینهند؛ همینجا به شما میگوید: من! فریدون جنیدی! جوان ایرانی! تا پایان زمان خود، زندگی خویش را در راه پژوهش در فرهنگ ایران خواهم افشاند!»
- «برپای خیزید و فرهنگ خویش بازشناسید و جایگاه خویش وکشور خویش را در جهان بازیابید و ارزش دستاوردهای بیشمار فرهنگی پدران و مادران خویش را در پهنه میدان فرهنگ جهانی باز بینید و در این زمان که هیاهویی خفیف، از جنبش آبخیزهای ژرفای دریای جان ایرانیان به گوش میرسد، و از همه سو جنبشهای فرهنگی تازه را پدید میآورد... این زمان زرین را، که همهمه نهفته بیداری جان ایرانیان، نرمنرمک آشکار میشود از دست مدهید! این تپش، تپش دل فرهنگ ایران است، آن را دریابید! این دم، دم گرم جان نیاکان است آن را فروبرید!»
پیوند به بیرون
ویرایشاین یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |