فارست گامپ (رمان)

فارست گامپ رمانی از وینسنت گروم که در سال ۱۹۸۶ منتشر شد.

گفتاوردها از رمان ویرایش

  • «من از وقتی که به دنیا اومدم خنگ بودم. ضریب هوشم یه چیزی نزدیک هفتاده، و به گفته مردم، به اصطلاح واجد شرایط خنگ و عقب افتاده بودن هستم. با این حال، من شخصاً فکر می‌کنم که کم هوش، یا یه چیزی تو این مایه‌ها هستم، خلاصه عقب افتاده نیستم. وقتی به مردم میگی عقب افتاده، یه چیزی مثل عقب افتاده‌های منگل جلوی چشمشون میاد – همونایی که چشماشون بهم نزدیکه و قیافشون مثل چینیهاست و آب همیشه از دهنشون آویزونه و با خودشون بازی می کنن.»[۱]
  • «من دربارهٔ خنگ‌ها کتاب خوندم. بیشتر این یارو نویسنده‌ها که راجع به احمقها و خُلها داستان نوشتن، موضوع درست دستگیرشون شده، برای اینکه آدمهای خنگ در داستاناشون همیشه از اونی که مردم فکر می کنن باهوشتر هستن. من که باهاشون موافقم؛ و فکر کنم هر خنگ دیگه‌ای هم با من هم عقیده باشه»
  • «شاید خنگ باشم، ولی حداقل احمق نیستم»
  • «از وقتی که بچه بودم، هر وقت که کار اشتباهی ازم سر می‌زد، مامانم بهم می‌گفت که «فارست، باید مواظب باشی، وَاِلا میان می برنت.» من آنقدر از این جایی که می خواستن منو ببرن می‌ترسیدم که همیشه سعی می‌کردم بهتر بشم.»
  • «فکر می‌کنم من موقعی که کسی دنبالم کنه خیلی سریعتر می‌دوم؛ کدوم احمقی این کار رو نمی کنه؟
  • «ما بر فراز آسمون از روی اقیانوس آرام عبور می‌کردیم و سرهنگ گوچ به من می‌گفت که وقتی به آمریکا برسیم من یه قهرمان ملی می شم. می‌گفت که مردم میان و جلوم رژه می رن و من حتی دیگه نمی تونم واسه خودم یه نوشیدنی یا غذا بخرم، برای اینکه همه میان جلو و این کار رُ برام می کنن. در ضمن گفت که ارتش می خواد منو به یه تور برای جلب نیروی جدید از بین مردم و گرفتن تعهدنامه و این مزخرفات بفرسته، و از من پذیرایی شاهانه خواهند کرد.»
  • «ولی هیچکدوم از این حرفها به خرج مامان نمی‌رفت. گفت “آخه کی تا حالا شنیده که یه نفر از همچین جمله‌ای به عنوان شعار انتخاباتی استفاده کنه؟! این حرف قبیح و زننده است – اصلاً این حرف چه معنی داره؟ ” آقای کلاکستون گفت “این حرف یه سمبله. فکرش رُ بکنین، ما تابلوهای تبلیغاتی و پلاکارد و برچسب تهیه می‌کنیم. در رادیو و تلویزیون تبلیغ می‌کنیم. این جمله جرقه‌ای از نبوغه. “باید بریم دست به آب!” مظهر رهایی از یوغ فشار و ظلم حکومته – مظهر دفع تمامی نابسامانیهای موجود در این کشور… این بیانگر نارضایی، و رهایی قریب الوقوعه!”»
  • «اگه احمق باشی هیچ شکلاتی نصیب تو نمی شه»
  • «به هر حال واقعیت اینه که من یه آدم عقب افتاده هستم، و در حالی که بسیاری از مردم ادعا می کنن که با یه آدم خنگ و احمق ازدواج کردن، ولی هیچکدوم از اونها نمی تونن درک کنن که ازدواج و زندگی مشترک داشتن با یه خنگ به معنای واقعی یعنی چی. حدس می‌زنم که من بیشتر برای خودم احساس تاسف می‌کردم، برای اینکه به جایی رسیده بودم که باورم شده بود من و جنی می تونیم روزی در کنار هم باشیم.»

گفتگوها در رمان ویرایش

دان: کمونیست شدم.
فارست: از همان‌هایی که باهاشون جنگیدیم؟
دان: نه بابا. اونا کمونیست‌های ویتنامی بودن. منظورم کمونیست واقعیه. مارکس، لنین، تروتسکی و از این جور کثافتا.
فارست: پس چرا واکسی شدی؟
دان: برای اینکه نظام سرمایه داری رو خجالت بدم، با این کاری که می‌کنم هیشکی با کفش واکس زده توسط یک کمونیست، چیزی بیشتر از یه تیکه پشگل نیست و با هر کفشی که واکس می‌زنم به هیکل یه نفر سرمایه دار تِر می‌زنم.
فارست: حتماً حق با توئه!
دان: فارست من کمونیست نیستم فقط اینا به آدم‌هایی مث من احتیاج ندارن برای همین واکسی شدم!

منابع ویرایش

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. وینستون گروم، فارست گامپ (دنیای یک ساده دل)، ترجمهٔ بابک ریاحی پور، انتشارات آویژه، ۱۳۹۲.