سرمد کاشانی

شاعر ایرانی

محمدسعید سَرمَد کاشانی/کاشی (دههٔ ۱۵۹۰، ارمنستان - ۱۶۶۱، دهلی) صوفی و شاعر فارسی‌سرای ایرانی یهودی‌تبار مسلمان‌شده بود که بیشتر در هند زیست.[۱]

گفتاوردها

ویرایش
همچو دورافتاده‌ای کآخر رسد بر یار خود      دست تا در گردن من کرد تیغش خون گریست[۱]
* * *
آن ذات برون ز گنبد ازرق نیست      ذاتی است مقید که بجز مطلق نیست
حق باطل نیز هست و باطل حق نیست      آن ذات بجز مصدر هر مشتق نیست[۱]
* * *
سرمد که ز جام عشق مستش کردند      خواندند سرافرازش و پستش کردند
می‌خواست خداپرستی و هشیاری      مستش کردند و بت پرستش کردند[۱]
* * *
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند      لاغر صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز      مردار بود هر آنکه او را نکشند[۱]
* * *
سرمد غم عشق بوالهوس را ندهند      سوز دلِ پروانه مگس را ندهند
عمری باید که یار آید به کنار      این دولتِ سرمد همه کس را ندهند[۱]
* * *
آنکس که ترا تاج جهانبانی داد      ما را همه اسباب پریشانی داد
پوشید لباس هر که را عیبی دید      بی‌عیبان را لباسِ عریانی داد[۱]
* * *
سرمد اگرش وفاست خود می‌آید      ور آمدنش رواست خود می‌آید
بیهوده چرا در طلبش می‌گردی      بنشین که اگر خداست خود می‌آید[۱]
* * *
سرمد چه طلسم را که دروا کردم      در شام دریچهٔ سحر واکردم
هرچند که خواب را ز سر واکردم      دیدم همه خواب تا نظر واکردم[۱]
* * *
سرمد جسمی است جانش در دست کسی      تیری است ولی کمانش در دست کسی
می‌خواست که مرغ گشته بر بام جهد      گاوی شد و ریسمانش در دست کسی[۱]

منابع

ویرایش
  1. ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ هدایت، رضاقلی‌خان. «سرمد کاشی قُدِّسَ سِرُّه». نصرت‌الله فروهر. در ریاض العارفین. به کوشش سید رضی واحدی و سهراب زارع. تهران: انتشارات امیرکبیر، سال ۲۰۰۹م. ص ۱۰۲. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۱۲۳۳-۸.