خانه
تصادفی
ورود
تنظیمات
اهدا
دربارهٔ ویکیگفتاورد
تکذیبنامهها
جستجو
رویای تبت
زبان
پیگیری
ویرایش
رویای تبت
رمانی از
فریبا وفی
گفتاوردها
ویرایش
«
دستت
داغ داغ بود. مثل همیشه نبودی. حالا میفهمم آن شب در اتوبوس احساسم چیزی را به من تلقین میکرد که بنا بود معنی آن را سالها بعد بفهمم.»
پیوند به بیرون
ویرایش
ویکیپدیا
مقالهای دربارهٔ
رویای تبت
دارد.
این یک نوشتار
ناتمام
است. با
گسترش آن
به ویکیگفتاورد
کمک کنید
.