روز سوم
فیلمی از محمدحسین لطیفی محصول سال ۱۳۸۵
روز سوم (۱۳۸۵)، فیلمی به کارگردانی محمدحسین لطیفی.
- امیر: بیام خونه که بچهها چی دایره و تنبک بزنن که این بیغیرته.
- امیر: ها یه روز اومد دیگه نمیخواد، مرگ موش خورد غلط کرد. تو خودتم بودی میخوردی.
- رضا: لازم نکرده، به چیزهایی بردارم. به خیالش میره مهمونی خونه عموش.
- رضا: حالا میگه بزن بکشم. برا چی تو رو بکشم؟ برا چی بکشمت؟ به چه جرمی بکشمت؟ به چه جرمی بکشمت؟ به چه جرمی؟
- سمیره: نرید، نرید داخل با اون کفشهای کثیفتون.
- سلیمان: اینها هر شب کرکر خنده، هرهر خنده، آخرش جره.
- مجید: من هم دلم خونه. فکر میکنی بچهها رو میخندونم برای چیه؟ برای اینه که عین بختالنصر نباشن. قیافهشو نگاه کن عین بختالنصره.
- سلیمان: اینو بده ما، آخر جنگ بهت میدم.
- رضا: کسی قسم میخوره که بخواد دروغ بگه.
- سلیمان: مثل من؟ مای بدبخت چه دارم؟ یه سلیمون فلک زده با ۲۰ تا تخممرغ، ۲۰۰ تا آدم گشنه.
- سلیمان: وای، رضا چی؟ کاکا چیه؟ ما میگم ناموسم نیست. ناموسم همین بغل دستم بود، توی بغلم بود، بردنش.
- سلیمان: نگاه کن بینیم، ما هم قدتم؟ هم وزنتم؟ هم سنتم؟ این همه آدم اینجاس، سی چی تفنگ ما میدزدی؟ شوخی شوخی با مهمات هم شوخی؟
- سلیمان: ول کن مهندس. از شب تا حالا نمیدونم با چی دفاع کنم؟ تو اینجا رئیس چی هستی پس؟ اینجا همه فقط بلدن پز بیان.
- مجید: رضا، اگه قراره عراقیها برامون چراغونی کنن، خوب به منم می گفتی.
- مهدی: آخه اون چیه که واسه تو این قد مهمه که نصف شبی جونت رو گرفتی کف دستت و زدی وسط عراقیها.
- امیر: هو هو، آقا. این دستم زخمه، میفهمی؟ میبینی؟ زخمه.
- امیر: کاش نامرد بودم و میزدم. اگه مردی از پشت این رفیقات بیا کنار. اون چارقد از سرت وردار، بیا دم در تا بهت بگم مرد کیه نامرد کیه.
- سلیمان: چه خبرتونه نصف شبی شلوغ میکنین؟ خونهتون بسوزه مگه شما نمیخواین صبح دفاع کنین؟ چیه؟ باز جره؟ باز آقا جره؟ آقا صلوات بفرستین. این کیه؟ نکنه این همین نیروهای جدیدیه که یه ماه پیش آقای رئیسجمهور قول داده بود فیالفور میان.
- رائد: میدونی بعد چایی چی میچسبه، به دختر ایرانی خوشگل گیرمون بیاد.
- مهدی: خب اومدن بخورن دیگه.
- سلیمان: میگفت آدم حمالی بکنه، حمالی مرد بکنه.
- سمیره: ندیدی؟ اما ما دیدمت. تو خیلی چیایو ندیدی فواد، نه فقط منو. تو اون بچه رو ندیدی که چطور داشت دنبالت میدوید. تو اون مادر رو ندیدی که چطور ضجه میزد. تو آدما رو ندیدی که چطوری داشتن جون میدادن. تو تیکههای تنشونو رو در و دیوار ندیدی. تو چی دیدی؟ بعضیهاشون همزبونهای خودت بودن، تو اونا رو هم ندیدی. دیدی؟ تو هیچی ندیدی فواد، هیچی.
- سمیره: دست به ما نزن. تو آدم نیستی، تو آدم نیستی، تو آدم نیستی. همهتون کثافتین. تو رفتی که با ننه بابات بیای خواستگاری سمیره بدبخت، ها. دیدم، دیدم چجوری اومدی. دیدم با اومدنت این همه بچه رو بی ننه و بابا کردی و این همه ننه بابا رو بیبچه.
- فواد: تو مال من باش. من این لباسها رو آتش میزنم.
- سمیره: تو اگه میتونی خودتو آتیش بزن.
- سمیره: اِ، او آدم بود و همه اینایی که هر روز هزار تا هزار تا تو این شهر به زمین میریزن و عین گل پرپر میشن، آدم نیستن، ها؟
- فواد: حق داره به حقدار میرسه. این شهر مال ماست، شهر اجداد ماست. ممکنه این وسط هزار نفر کشته بشن.
- سمیره: اینجا شهر خدا است، عین همه شهرهای دنیا. مال مردمیه که توش زندگی میکنن. خودشون میگن مال کیان. خود مردم شهر میگن مال کیان.
- فواد: مال اخوی بزدلت که تو رو توی باغچه خانهتان دفن کرد و رفته. مال اونه؟
- فواد: رضا، سمیره حبی. یعنی مال منه، یعنی عشق منه اما ولی بیای جلو میکشم.
- سلیمان: نارمردا رو نگاه. چند نفر به هیجده نفر.
- فواد: رضا، سمیره معلمه، میدونه. ده بار بنویس ۵ دقیقه فرصت داری، تو سمیره داری، ما فشنگ جمیله داریم. اگر تسلیم شدی، زنده میمونی، والا دو دقیقه فرصت داری.
- مهدی: بچهها عذر میخوام، مال اون بود.
- سلیمان: راه کجا بوده، خدا خیرت بده تو هم. اگه پر کنیم بریم هوا.
- مهدی: من حسرت هیچی ندارم، الا یه چیز، اونم حسرت داشتن چندتا رفیق خوبه. اینجا هیشکی از من نپرسید که چی داری و چقدر پول داری. هر کی دوستم داشت به خاطر خودم بود.
- سلیمان: هی زر نزن یه دقیقه، ببینم چه میگم. ای بپکی.
- سلیمان: چه عکس نگاه بکنی، چه نگاه نکنی، چه عینک بزنی، چه نزنی، دیگه تمومه.
- رئوف: چتونه شما؟ هنوز زندهاین.
- مرتضی: خیلی دلم میخواست توی کانال وصیت کنم، اما نشد، خیلی سخته. تو باید همیشه قوی باشی، تو نباید بشکنی. خیلی سخته، خودم رو میگم.
- مرتضی: بگید باباش جنگید تا اون بتونه با چشمهای قشنگش رنگ دنیا رو بهتر ببینه.
منبع
ویرایش