رباب تمدن

شاعر ایرانی

رُباب تمدّن (نوامبر ۱۹۲۸، جهرم - ۷ اوت ۲۰۰۷، تهران) آموزگار، کنشگر سلطنت‌ستیز، روزنامه‌نگار و شاعر ایرانی بود.[۱]

گفتاوردها

ویرایش
 
ای مادر شریف فلسطینی، ای عزّت عرب!/ای ارمغان ز خون پسر داده/در مَقدَم هدف، ای گوهر شرف/من نیز مادرم…
  • «ای مادر شریف فلسطینی، ای عزّت عرب!
ای ارمغان ز خون پسر داده،در مَقدَم هدف، ای گوهر شرف
من نیز مادرم…
من مادر ستمکش ایرانم، من نیز داغدار شهیدانم
در این خروش جنگ، تنها دمی درنگ…
در رهگذار خویش، بنگر مرا
من را که در نبرد تو همرزمم
من نیز مادرم
در سنگر نبرد، با عزم و استوار
آنجا تویی
در سنگر امید، سرسخت و پایدار
اینجا منم
در کوه‌ها و دشت، در کوره‌راه سخت
آواره و فقیر با ملتی دلیر …
آنجا تویی
در حسرت رهایی لب‌ها و دست‌ها، با مردمی اسیر
اینجا منم
در جوشش رهایی بیت‌المقدّست
از چنگ غاصبان و ستمکاران، آنجا تویی،
در کوشش رهایی محراب احمدی
کز آن صدای شرک بلند است بر فلک، اینجا منم
ای مادر شهید فلسطینی
در سنگر نبرد تو همرزمم
در ماتم تو، خشم تو، همدردم
ای شاهد سرشک یتیمان، تو
ای ناظر شکنجه و زندان، من
ای شاهد تباهی و ظلمت، تو
ای ناظر گناه و مذلت، من
ای در غم اسارت مردان، تو
ای داغدار مرگ شهیدان، من
ای شیر، شیر پرور دوران تو
پیغام بخش خون دلیران، من
ای مادر دلیر فلسطینی، ای عزت عرب
درماتم تو، خشم تو، همدردم
هان ای زن بزرگ…
در این خروش جنگ، تنها دمی درنگ
در بین این مبارزهٔ مرگ و زندگی
از ملک بندگی
بنگر کز آن دیار، چه آوردم ارمغان؟
این چیست کز میانهٔ مشتم بود روان؟
خون‌های گرم و پاک شهیدان است،
این‌ها پیام روشن ایمان است،
ای مادر دلیر فلسطینی
در سنگر نبرد تو همرزمم
در ماتم تو، خشم تو، همدردم
باید که خون پاک مسلمانان
مردان سرفراز «فلسطینی»، مردان پر شهامت «ایرانی»
با آبیاری همهٔ خون‌ها
روزی نهال حق و عدالت را، خوش بارور کند.
گل‌ها، شکوفه‌ها و بهاران گونه گون
باید تمام فصل، باید تمام سال، باید تمام قرن… بیاراید
خاک شهید پاک فلسطین را، خاک شهید ملت ایران را
از خونِ لاله‌های زمین، آری
باید گل نجات بر آرد سر!
از خونِ لاله‌های زمین، آری
باید گل نجات بر آرد سر!
ز بهر کشور من و تو باید
حق آورد… امید دهد… وحدت!
چون راه ما یکی است، اهداف رفتگان و شهیدان یکی است،
خون پشتوانه ای است به راه نجات خلق،
ای مادر فلسطینی
تو آن شکوهمند شهادت را، دیدم به چشم دل
در اوج سربلندترین مادر
بنگر به شادیت همه خرسندم
ای عزت عرب!
هر روز در غروب غم‌انگیز کشورم
در هر صباح در هر سپیده دم
آن دم که سینه‌های شهیدانم
آماج تیر ددمنشی دون شد
آن دم که قسمتی ز افق‌های دور دست
خونین و لاله گون شد
بینم که خون پاک شهیدان مردمم
با خون پاک خلق «فلسطین»
توأم شود به قهر، درهم شود به خشم
با هم یگانه وار همی جوشند
یعنی که ره یکی است
خون‌ها برابرند… آن هابرادرند…
غلطان و پرخروش چو امواجند
درقلّهٔ شرف همه موّاجند
آری…
به یک روال، در پای یک نهال
آن هم زوال کامل استعمار
آن هم نهال شادی و آزادی
من مادر ستم دیدهٔ «ایرانم»
در سنگر نبرد تو همرزمم
درماتم تو، خشم تو، همدردم.[۱]

منابع

ویرایش
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. سوم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۱۴۷۰. شابک ‎۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.