در انتظار تاریکی در انتظار روشنایی
رمانی از ایوان کلیما نویسنده جمهوری چک در سال ۱۹۹۳
در انتظار تاریکی در انتظار روشنایی (به انگلیسی: Waiting for the Dark, waiting for the light) (به چکی: Čekání na tmu, čekání na světlo) رمانی از ایوان کلیما نویسنده جمهوری چک است که در سال ۱۹۹۳ منتشر شدهاست.
گفتاوردها
ویرایش- «تلویزیون مثل تار عنکبوتی بود با عنکبوتهای بسیار، و نه فقط یک عنکبوت. آنها هر گوشه ایی منتظرت بودند. وقتی به دام میافتادی، دیگر نمیتوانستی خودت را آزاد کنی؛ و خونت را بلافاصله نمیمکیدند، فقط خیلی آهسته در درون تارشان می چرخاندنت.»[۱]
- «خانه چیزی است که آن را در درونمان حمل میکنیم. آنهایی که خانه ایی در درونشان ندارند، نمیتوانند بسازندش، نه با بی اعتنایی و نه با سنگ.»
- «اگر به زن جماعت حرفی بزنید مثل این است که در روزنامه چاپش کرده باشی.»
- «آنهایی که نه از قدرت تزلزل ناپذیری برخوردارند و نه شهامت توافق عمومی را دارند، به این عقیده پناه میبرند که میتوانند جایی بینابین این دو باقی بمانند. اما این توهم است.»
- «هندیها میگویند روح از خودآگاهی و روان تنیده شده. از زندگی و بصیرت. از خاک و آب. از روشنایی و تاریکی آنچه در انسان الهی است همین است.»
- «دیدن کناه دیگران راحت تر است.»
- «منظور پیتر این بود که تو داری خودت را نابود میکنی. آنچه در وجود آدم نابود میشود، دیگر درست نمیشود، و این فقط در مورد کبد و معتاد به الکل و یا ریه پر از سیگار صدق نمیکند.»
- « «آره دنیا مثل یک ترازوی عظیم است. وقتی پلیدی به خوبی غلبه میکند، فرشتهها به کفه ایی که سبکتر است جمع میشوند. نمیتوانی بینی شان، اما حضور دارند، و تعادل را بازمیگردانند.»
- «بعضی وقتها معلوم میشود که بازندهها همانهایی اند که فکر میکردند برنده اند، و بالعکس.»
- «عکس ثبت بی حرکت یک حرکت است. بازنمایی متوقف شدهٔ زندگی است. عکس بوسه مرک است بر تظاهر به تغییرناپذیر بودن میکند.»
- «نزدیکی لحظه ایی است که عشق به اوج میرسد.»
- «... صرفاً لحظه ایی است که طی آن مردم باورشان میشود که توانستهاند جریان تاریخ را قطع کنند و در نتیجه فضایی برای مانور دادن بگشایند. این که آیا واقعاً به این کار دست یازیدهاند یا در واقع به چیزی خاتمه دادهاند، موضوعی است که فقط خود تاریخ میتواند دربارهاش قضاوت کند.»
- «ایمان آرزویی است که تظاهر به باور بودن میکند.»
- «او توضیح داد که اگر زیادی عجله داشته باشید، روحتان نخواهد توانست پا به پاتان بیاید. اگر منتظرش نمانید، هیچ وقت به شما نخواهد رسید.»
- «عدالت انتقام جویی ای ست که خودش را در حجاب اصول عالی پنهان کرده.»
- «مرگ لحظه ای است که در آن آدمی، چون بیگانه ای، در میان بیگانگان فرو میافتد و آنها چون لایهٔ نمناک خاک چسبناک گرداگردش را میگیرند.»
- «مادام که هنوز در زنده بودن معنا و مفهمومی میبینی زندگی میکنی. میتوانی کمتر از عمر مقدرت زندگی کنی، اما نه بیشتر از آن. مهم نیست که هنوز نفس میکشی یا نه.»
- «وقتی در مکزیک بودم، از سرخپوستی پرسیدم چند سالش است و او گفت: کوتاه زمانی دیگر شصت و پنج سال میشود که شروع به مردن کردهام. منظورش را نفهمیدم؛ و گفت در آنجا همه همینطوری سنشان را میگویند. آدم از لحظه ایی که به دنیا میآید شروع به مردن میکند.»
- «به این نتیجه رسیدهام که هیچ اندیشهای در این دنیا آنقدر خوب و خیر نیست که بتواند تلاشی تعصب آمیز برای به کرسی نشاندنِ آن اندیشه را توجیه کند. تنها امید نجات در جهانِ این دوران، تساهل و تسامح است.»
- «تساهل و تسامح هرگز نباید به معنای تساهل و تسامح در برابر عدم تساهل و تسامح باشد. تحمل کردنِ آنهایی که آماده شدهاند آزادی را محدود کنند یا حق زندگیِ کسان دیگر را بگیرند، حتی اگر توجیهاش شریفترین اهداف باشد، روا و جایز نیست.»
- «این واقعیت جای بحث و فحص ندارد که هیتلر و همپالکیهایش درست مثل لنین و دار و دستهٔ انقلابی اش، هیچ این نیات ویرانگرشان را پنهان نمیداشتند که میخواهند گروههای بزرگی از مردم را محدود کنند؛ و هیچ پنهان نمیداشتند که برای رسیدن به اهدافشان جزم تعصب آلودی دارند و هیچ در قید هزینهٔ آن هم نیستند. اگر بی اعتنایی، بی عملی و ضعف توجیه ناشدنی طرفهای مقابل نبود، حتماً میشد آنها را مهار کرد.»
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ ایوان کلیما، در انتظار تاریکی در انتظار روشنایی، ترجمهٔ فروغ پوریاوری، نشر آگه، ۱۳۹۳.