حسین وحید خراسانی
مرجع تقلید شیعه
حسین وحید خراسانی (۱۹۲۱) مرجع تقلید شیعهٔ دوازده امامی ایرانی است.
گفتاوردها
ویرایش- «جز قصور و تقصیر چیزی ندارم.»
- تنها جملهٔ زندگی نامهٔ او
- «خدای متعال سرزمین مقدس کعبه را به عنوان خانه خدا برگزیده تا کسانی که او را میپرستند، همه به جایگاه واحدی رو بنمایند، و کعبه را قبله گاه عبادت قرار داده است پس سجده کردن وپرستش برای خدای متعال است و به سوی خانه اوست، و بین سجده کردن برای کسی و سجده کردن به سوی مکانی فرق است.»
- پرسش:آیا کعبه بت محسوب میشود؟[۱]
- «عامّه چهار مذهب دارند، چهار امام دارند، اعظم آنها و اوّل آنها مالک است. مالک، اعظم ائمهی اهل سنّت میگويد: افضل از جعفر بن محمد نديدم، نه در زهدش، نه در ورعش، نه در فضلش، نه در عبادتش . اين كلمه امام اهل سنّت بود.»
- «از آن روزی كه در خانهی خدا به دنيا آمد، بيت الله مولِد او شد. بيت الله مشهد او شد. در تاريخ چنین مقامی پيدا نشده! در خانهی خدا به دنيا آمدن، در خانهی خدا شربت شهادت نوشيدن! عقل مبهوت است! آن صبحی كه به نماز آمد، آن شب مهمان دخترش بود. دختر برای پدری كه سلطنت بر ربع مسكون دارد، يعنی مشرق و مغرب تحت حكومت اوست، سفرهای كه تهيه كرده بود، نان جو بود و نمک و شير. سر سفره كه نشست، گفت: كِى ديدهای پدرت سر يک سفره دو خورشت بخورد؟ آمد نمک را بردارد كه با نان جو و شير افطار كند. فرمود: نمک را بگذار، شير را بردار. با نان جو و نمک افطار كرد. چرا؟ برای اينكه مبادا در سرزمين حجاز و يمامه يک نفر باشد كه سفرهاش از سفره علی كمرنگتر است. چنین كسی است كه وقتی شمشير به آن فرق خورد، جبرئيل بين زمين و آسمان گفت: تهدّمت والله اركان الهدی إنفصمت والله العروة الوثقی.»
- افطار علی در شب آخر عمر خود[۳]
- «دانشگاهي ها تأمل كنند، علمای مملكت دقت كنند و بفهمند، چه خبر است؟! چه غوغاست؟! كسي كه ايران امروز، يك ايالت او بوده، تا برسد به بقيهی امپراطوري روم. شاهنشاهي ايران زير دو پايش بوده، يک مرتبه مردی يهودي جلو آمد و گفت: يا علي، اين زرهت كه در آنجاست مال من است. فرمود : اين زره من است از دستم افتاده. گفت: يا علي، اين زره مال من است. من دست برنميدارم تا پيش قاضي حاضر شوي. دربارهی اينها فكر كنيد. امیرمؤمنان علی كسي است كه از جهت معنا، ۱۲۴هزار پيغمبر زير پرچم اويند. «آدم ومن دونه تحت لوائي». و آن لواء در دست علي بن ابي طالب است. از اين طرف هم حكومت دنيا در قبضه اقتدار اوست. با يهودي پيش قاضي آمد. قاضي ديد زره در دست يهودي است. حكم كرد كه زره مال يهودي است. حالا فكر كنيد قاضي عليه او حكم كرد؛ آن هم به نفع يهودي. اميرالمؤمنين زره را به يهودي تحويل داد. يک مرتبه يهودي روي قدمش افتاد. گفت: يا علي، زره مال خودت بود. من همه اين بساط را به راه انداختم كه ببينم اين دين همان ديني است كه موسى خبر داده. اين ادعا را به ناحق كردم تو در مقابل مثل مني حاضر شدي به محكمه آمدي. آن هم حكم قاضي را به حسب ظاهرِ اینکه زره در دست من است پذيرفتي. همهی مقصد اين بود كه بدانم تو هماني كه موسي خبر داده كه جانشين خاتمي . أشهد ان لا اله الا الله! روي قدمش افتاد و مسلمان شد. حضرت زرهش را به او داد. هفتصد درهم هم به او داد. يهودي در غزوهی صفين در ركاب اميرالمؤمنين شهيد شد. اين است علي بن ابي طالب! اين منشور حكومتش، اين هم عملش! دنيا كجا ديده بشري كه اقاليم هفت گانه بما تحت افلاكها همه را به او بدهند تا يک پوست جو از دهن يك مورچه بگيرد. هفت اقليم را ببازد و آن پوست جو را از دهن مورچه نگيرد. براي چنین كسي، بشريت بايد عزا بگيرد كه چه کسی بود؟ چه كرد؟ اين زندگي چه بود؟»
- رفتار علی با مرد یهودی [۴]
- «در عهدی كه به مالک اشتر نوشت، فرمود: ای مالک! با مردم، اين چنين رفتار كن. خوب گوش كنيد، بفهميد، درک كنيد. اين را دنيا بايد گوش كند و بفهمد. فرمود: ای مالک همه كسانی كه رعيّت تو هستند، از دو طائفه بيرون نيستند؛ يا برادر تواند در دين، يا شبيه تواند در خَلق. حالا ببين با كفّار عملش چيست؟رفتارش با كافر چيست تا برسد به مسلمان! فرمود: مالک! در قلبت رحمت، محبّت و لطف نسبت به همه داشته باش، حتی كفّار! اين است حكومت اسلام! اين است حكومت علوی! پنج مطلب فرمود که عقل مبهوت است. فرمود: رحمت. دوم: محبت. سوم: لطف. چهارم: عفو. پنجم: صفح. نسبت به همه، چه مسلمان، چه كافر، چه يهودی، چه نصرانی. مبادا در قلمرو مملكت تو نسبت به يک كافری كمترين تعدّی شود. دنيا بايد برای گويندهی اين كلام عزا بگيرد. اسرار اين بيان را بزرگانی مثل شيخ انصاری، بايد بفهمند. خوب دقت كنيد! يعنی در مملكتی كه لوای اسلام و حكومت علوی بر سر پاست، بايد با تمام افراد آن مملكت، حتی كفّار با رحمت و محبت و لطف و عفو و گذشت برخورد کرد. ای مالک، رعيّت زلل دارد، علل دارد. ای مالک، رعيّت لغزش دارد چه عمد، چه خطا. اگر انجام دادند، تو با آنها جوری رفتار كن كه توقع داری خدا با تو رفتار كند. حالا برای چنین كسی تمام دنيا بايد عزا بگيرد يا نه؟»
- سفارش علی به رحمت و محبت به همهی خلق[۵]
- «اعیان علماء عامه نوشته اند این قضیه را: پیغمبر وارد شد، دید دخترش وضع زندگی اش این است، "علیها کساء" کسائی که پوشیده از پشم شتر است، به یک دست دستاس می کند، سید الشهداء را هم شیر می دهد، تا پیغمبر وضع آن خانه را دید، دمعت عیناه. خاتم، قلب عالم است، وقتی او منقلب بشود، ملک و ملکوت منقلب می شود، چه وضعی دید که اشک در چشمها حلقه زد. تا دید چشم پدر گریان است، گفت جمله ای [که] جبرئیل مبهوت است، نه من و تو. در مقابل پیغمبر عکس العمل اش این بود، گفت: "یا رسول الله، الحمد لله علی نعمائه، و الشکر لله علی آلائه".»
- گریه پیامبر و شکر فاطمه[۶]
- «سه روز بايد در اين مملكت احياء شود: روز شهادت حضرت زهرا، به حول و قوهی خدا، تا حدی احياء شده و امسال بايد دو برابر سال گذشته احیاء شود.دوم؛ شهادت حضرت امير ، که در بيست و يكم ماه رمضان است.و سوم؛ شهادت رأس و رئيس مذهب، آن كسی كه به قول مالک بن انس «مَا رَأتْ عَيْنٌ وَ لَا سَمِعْتُ أذُنٌ وَ لَا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرِ اَفْضَلُ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مَحَمَّد.»
- لزوم احیای سه روز در مملکت[۷]
- «این به سر و سینه زدنها یک دفتر ندارد. در دفتر خدا ثبت است، اول در کتاب او، لوح محفوظ او، چون یگانه کنیز او فاطمه زهرا است. دوم در دفتر خاتم ثبت است، برای اینکه این شور و نوای شما مرهمی به جراحت قلب خاتم انبیاء است، "قل لا اسألکم علیه اجراً الا المودة فی القربی". در دفتر امیرالمؤمنین ثبت است، در دفتر حسن بن علی ثبت است، در دفتر سیدالشهداء که آن شب با پای برهنه پای آن جنازه دویده ثبت است. وقتی بروید به مشهد امام هشتم جور دیگر به شما نظر می کند، که این همان است که گوشه آن شهر برای مادر پهلوی شکسته من این قدم را برداشته.»
- بر سر و سینه زدن در دفتر خدا[۸]
- «در سرّ لقب زهرا بیان امام، قریب به این مضمون است که از نور عظمت خدا خلق شد،... از نور عظمت. این درخشندگی منشأش این است، وقتی خدا او را از نور عظمت خودش آفرید، " اشرقت" تابید بر سماوات و ارض. باطن همچو باطنی است، روح، جوهره انیّت از نور عظمت است. ، دائره نور آفتاب با این عظمت فقط منظومه شمسی است. هر یک از این شموس دائره ای برای اشراق دارد. او چه خورشیدی بود که دائره اشراقش تمام سماوات و ارضین را نور باران کرد.»
- سرّ لقب حضرت زهرا[۹]
- «اسماء ما اسماء زمینی است. یک عده اسمهاست آسمانی است، اما آنی که محیّر العقول است این است: "لفاطمة تسعة أسماء" او ۹ اسم دارد، اما این ۹ اسم نه زمینی است، نه آسمانی. کسی که اسمش این است، خودش چیست؟ آن وقت این اسمها چیست؟ هیچ مقامی بالاتر تصور نمی شود از مقام عند اللهی. عندیّت عزیز مقتدر. "عند ملیک مقتدر" آسمان دیگر آنجا محو است، عرش و کرسی و لوح و قلم نابود است، مقام عندیّت است. روایت این است: فاطمه ۹ اسم دارد من عند الله. اگر اسم او عند الربّ است، خود او چیست؟»
- اسم های حضرت زهرا از مقام عند اللهی است[۱۰]
- «امیرالمؤمنین که بود؟ علی بن ابی طالب چه کسی بود؟ آن کسی که جبرئیل بین زمین و آسمان گفت: لا فتی الاّ علی. آن کسی که یک ضربتش،- یک ضربت [که] به اتفاق عامه و خاصه، آنهائی که اهل درک هستند-، یک ضربت او "افضل من عبادة الثقلین"، همچو کسی لیلة المبیت به جای پیغمبر خوابید که همه ملکوت را متحیّر کرد "و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله"، در غزوه احد کاری کرد که انبیا و مرسلین متحیّر شدند، بدنش سوراخ سوراخ شد، که فتیله می گذاشتند در این جراحات از این طرف، از این طرف بیرون می آوردند، پیغمبر اشک می ریخت، او خنده می کرد،[و] می گفت: یا رسول الله به رضای خدا هست؟ همچو کسی کنار بدن او گفت: ای کاش علی مرده بود، "نفسی علی زفراتها محبوسة ـ یا لیتها خرجت مع الزفرات" او شناخت چه گوهری بود؟ چگونه زندگی کرد؟ چگونه از دنیا رفت؟»
- علی در فراق فاطمه[۱۱]
- «قطب الدین راوندی از اعلام علما و فقها و محدثین متقدمین، او این روایت را نقل می کند، که امّ ایمن بعد از شهادت حضرت زهرا، قسم خورد که در مدینه نمی ماند. سر به بیابان گذاشت. [قضیه]چه بوده؟ چه شده؟ [حضرت زهرا]چه کسی بوده؟ او[ام ایمن] می داند. "حلفت" قسم خورد که در مدینه نماند. رفت به صحرا، در آن بیابان عربستان تشنه شد، به حد مرگ رسید، یک جمله گفت، گفت: "یا رب انا خادمة فاطمة"، من خدمتگزار فاطمه ام. تا این جمله را گفت: از عطش کشته می شوم، دلوی از آسمان سرازیر شد، شربتی نوشید. این مهم است، شرح این کلمات مفصل است.[از آن] شربتی نوشید [که] هفت سال نه طعامی، نه شرابی، نه آب، نه نان، نه غذا، نه آب، به این بدن دیگر نرسید[و احتیاج نداشت]. یعنی چه؟ یک کلمه گفت من خادمه فاطمه ام - خدمت مقبوله این است- در این نشئه جوابش دادند، آن هم آب از کجا بود؟ کسی خبر ندارد، منقلب کرد این بدن مادی را، نوامیس طبیعت را خنثی کرد. خدمت او اکسیری است که هر فلزی را منقلب می کند.»
- خدمت به فاطمه،اکسیر وجود[۱۲]
- «اگر يک دوره سال، هر ماه يك ختم قرآن برای امام زمان كردی، شب قدر كه دفتر عملت را نزد او میبرند، وقتی نگاه كرد ديد كه تو يک سال هر ماه برای او يک ختم قرآن كردی، آيا آن سليمانِ عالم وجود كه تمام آنچه ۱۲۴ هزار پيغمبر از مناقب داشتند، همه در وجود اوست، آيا او با تو جوان چه خواهد كرد؟ اينهاست كه از دست ما رفته. اين گوهرهاست كه عمر گذشته است و ما نفهميديم. اين مطلب اول . قرآن، آن هم قرآن فقط به اين قصد و به اين نيت: هديه به امام عصر قطب دائرهی امكان؛ آن كسي كه «بيمنه رزق الوراء وبوجوده ثبتت الأرض والسماء.»
- ختم قرآن و هدیه به امام زمان[۱۳]
- «امام زمان كيست؟ اين است كه ما گفتيم نه شهر الله را شناختيم، نه كلام الله را، نه حجت الله را، « تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ » اينها تنزل میكنند و به زمين میآيند، در زمين چه خبر است؟! يك شخصیتی در زمين است كه جاذبهی او به قدري قوي است كه تمام ملائكه را بلا استثناء با اعظم ملائكه كه روح است از تمام عوالم بالا به زمين میكشد ، همه بايد آنجا بيايند و زانوي ادب به زمين بزنند، هر امري را بياورند، اگر او امضاء كند مُمضا است، و اگر رد كند مردود است. اين ماه رمضان است، نتيجه اين شد كه ماه رمضان ماه قرآن و ماه امام زمان است.»
- تنزل ملائکه و روح به جاذبه امام زمان[۱۴]
- «اين ماه شب قدر دارد، شب قدر چيست؟ و در آن شب چه خبر است؟ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ، در آن شب كل امر، تمام مقدرات وجود تنزل پيدا میكند، منزل كجاست؟ منزلِ آن تنزلاتِ كل الامر چيست؟ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ، در آيه دو كلمه است، ملائكه و روح، روح به قدری بزرگ است كه خدا او را تنها در مقابل تمام ملائكه قرار داده، ملائكهاى كه مشتمل بر جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل است، روح در يک كفه، و همه ملائكه در يک كفه دیگر، آن وقت تمام اينها آن شب به خدمت امام زمان تنزّل میكنند.»
- شب قدر تنزّل روح و ملائکه و تمام مقدرات وجود[۱۵]
- «وقتي پيغمبر آن خطبه غرّاء را راجع به ماه رمضان خواند، يك مرتبه يك نفر از جا برخاست. آن كه بود؟ آن كسي بود كه گفتني نيست كه بود! چه كرد! به كجا رسيد! آن يك نفري كه از جا برخاست و در مقابل پيغمبر در چنین وقتي حرف زد كه بود؟ اميرالمؤمنين . از جابرخاست. گفت: يا رسول الله! افضل اعمال در ماه رمضان چيست؟ پيغمبر جواب داد، اما چه جوابي! خوب اينها را فكر كنيد. خاتم النبيين ، عصارهی عالم هستي است. يعني اگر تمام عالم به كمال برسد، مرتبهی نبوت ميشود. اگر مرتبهی نبوت به كمال برسد، مرتبه رسالت ميشود. اگر مرتبهی رسالت به كمال برسد، صاحب كتاب ميشود. اگر صاحب كتاب به كمال برسد، اولوا العزم ميشود. بعد تازه به آنجا كه رسيد اگر ميشود عصاره، خاتم ميشود. (مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ). اين كلام خداست. پيغمبر خاتم كسي است كه خدا در قرآن با او وقتي حرف ميزند، ميفرمايد: «لعمرك»؛ به جان تو قسم! شبي كه او را به معراج برده، براي آن سير، خدا خودش را تسبيح كرده. اين است پيغمبر خاتم .(سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى). اميرالمؤمنين در مقابل چنین كسي برخاست و گفت: يا رسول الله ، افضل اعمال در ماه رمضان چيست؟ فرمود : «الورع من محارم الله»؛ ورع از آنچه كه خدا حرام كرده. افضل اعمال اين است: شكم از لقمه حرام، چشم از نگاه به بيگانگان باز داشته شود. ورع از محرمات افضل اعمال ماه رمضان است.»
- افضل اعمال ماه مبارک رمضان[۱۶]
- «اگر خاتم گريه كند، ۱۲۴ هزار پيغمبر ناله ميزند. وقتي اشک او از چشمش جاری شود جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل به خود ميلرزد. وقتی قلب پيغمبر خاتم بشكند و اشک او جاری شود، عرش و كرسی و لوح و قلم ميلرزد. رسول خدا گريه كرد. گفت: يا رسول الله، چرا گريه ميكنی؟ فرمود: يا علی، گريهام برای آن وقتی است كه در اين ماه، ضربت به فرق تو ميخورد. اين ماه، ماه چنین كسی است. حالا عاقلی بايد فكر كند، واقعهای كه هنوز اتفاق نيفتاده، خاتم انبياء ، قطب دائرهی وجود، تاج سر اولين و آخرين، برای فرق شكافته او گريه ميكند.»
- گریهی خاتم الانبیاء بر فرق شکافتهی امیرمؤمنان[۱۷]
- «... ما نشناختيم اهل بیت را! حسرت اين است: عمر گذشت نفهميديم چه داريم! گوهري داشتيم و نشناختيم و مرديم! مردي با خنجر خونآلود از خرابه بيرون آمد، مردم ريختند در خرابه، ديدند يکي در خاک و خون دست و پا ميزند.مرد را با خنجر خونآلود گرفتند. گفتند: تو در اين خرابه چه ميکردي؟ گفت: در اين خرابه اين مرد را کشتم. بردند با خنجر خونآلود در محضر امير المؤمنين؛ اقرار کرد: يا علي! کشتم اين مرد را.دستور داد ببريدش براي قصاص. تا بردند يکي دوان دوان آمد، گفت: دست نگه داريد. شمشير را متوقف کردند که گردنش را بزنند. گفت: قاتل منم؛ او را به خطا گرفتيد. مردم وا ماندند؛ او ميگويد: من قاتلم؛ اين ميگويد: من قاتلم. برگشتند، هر دو را آورند در محضر اميرالمؤمنين. خود سير مطلب حکمتي دارد، خودتان دقت کنيد! بعد که آوردند... مسئله دو اقرار؛ هر دو اقرار متنافيين؛ هر دو اقرار علي النفس؛ مورد اقرار يکي. اين معضله چه جور بايد حل بشود؟ آن کسي که باب مدينهي علم است به اتفاق عامه و خاصه، گفت: هر دو را ببريد نزد فرزندم حسن بن علي، تا او نظر بدهد. کسي که امير المؤمنين، مرجع اولين و آخرين، به او ارجاع بدهد، بايد فهميد او کيست!هر دو را آورند پيش حضرت مجتبی؛ واقعه را گفتند؛ اين يکي ميگويد: من کشتم؛ اين ديگري آمده، ميگويد: او نکشته، من کشتم. فرمود: هر دو را آزاد کنيد؛ ديهي آن مقتول را از بيت المال بدهيد. بعد که اين بيان را کرد…اين را که ميفهمد که او چه کرد! باز حيرت اندر حيرت است! هر دو مقرّ، اما هر دو آزاد! خوب، دم نبايد هدر بشود، آن هم از بيت المال. اين است که بايد به مسند خاتم، چنين کسي بنشيدند! اينجا است که خون گريه کنيم کم است که همچو کسي بنشيند و معاويه روي منبر به پدر او ناسزا بگويد! اين است که قلبها جريحهدار است! اين است که کسي درک نميکند مصيبت چقدر بزرگ است! بعد که واقعه به اينجا رسيد، امير المؤمنين فرزندش را احضار کرد؛ پرسيد: مستندت چيست؟ خلاصه، مطلب اين است: هر دو اقرار کردهاند، يکي نافي، يکي مثبت. اين جور حل مسئله به چه حساب است؟ همهي اينها مقدمهي اين است که مردم بفهمند جانشين بعد از او کيست! از آن وقتي که دستور ميدهد «أقيدوه»؛ ببريد به قصاص تا منتها، مقدمهي اين است که نشان بدهد به مردم که آن کس که بايد بر اين مسند، به جاي من، بنشيند، بايد همچو کسي باشد. پرسيد از فرزندش که اين حکم را که کردي به چه حساب؟ او به کسي که خودش صاحب علم الکتاب است، گفت: پدر اين شخص کسي را کشته و لکن کسي را هم إحياء کرده. به آن قتل مستحق قصاص است؛ به اين إحياء مستحق عفو است. آن قتل و اين إحياء با هم تزاحم ميکنند. بعد از تزاحم، نوبت ميرسد به حل مشکل، هر دو بايد آزاد بشوند. به قانون عدم ذهاب دم مسلم هدرا، بايد ديه داده بشود، ديه هم در چنين موقعي، چون مصلحت عام است، بايد از بيت عام ادا بشود.«الله أعلم حيث يجعل رسالته» .علم همچو علمي است! احاطهي به دقائق همچو احاطهاي است! اين جلوه علمش!ارکان کمال بشر چهار رکن است: يک رکن علم است؛ يک رکن حلم است؛ يک رکن شجاعت است؛ يک رکن کرم و سخاوت است. علم همچو علمي! حلم چه حلمي است؟! حلم حلمي است که وقتي جنازهاش را برداشتند، مروان آمد پايهي تابوت را گرفت. پرسيدند: تا زنده بود، خون به دلش کردي! حالا بعد از شهادتش، پاي جنازهاش اين چنين آمدهاي. گفت: خون به دل کسي کردم که حلمش به اندازهي جبال عالم بود! آن علم! اين حلم! کرم چه کرمي است؟! اي حسن بن علي! چه بايد گفت؟! تمام بزرگان عامه و خاصه، همه اين روايت را نقل کردهاند: اشبه الناس برسول الله حسن بن علي بن ابي طالب است. اشبه الناس برسول الله! همهي صحاح عامه متفقاً، حديث صحيح از نظر عامه، تا برسد به خاصه! شرح داستان زياد است: ديد يک غلامي نشسته، سگي مقابلش، گرده ناني دارد، يک لقمه خودش ميخورد، يک لقمه را به اين سگ ميدهد. ايستاد و تماشا کرد؛ کار اين غلام را ديد. بعد پرسيد: تو که هستي؟ گفت: غلامي هستم، مولاي من صاحب اين باغ است. فرمود: اينجا بنشين، تا من برگردم. رفت و برگشت، تا آمد غلام را صدا زد؛ غلام برخواست، گفت: تو را از مولايت خريدم. ايستاد گفت: سمعاً و طاعةً يا ابن رسول الله! فرمود: خريدمت اما آزادت کردم؛ اين باغ را هم خريدم، به تو بخشيدم. اين هم کرمش است! آن علمش! آن حلمش! اين کرمش! آن وقت مصيبت اين است: پسر هند جگرخوار، ملعون روزگار، آن کسي که صفحات اعمال ننگين او، به قدري است که قابل حد و حصر نيست، چنين کسي بر مسند بنشيند و چنان کسي پاي منبر او بنشيند. اين زندگي تمام شد، منتها کرم تنها اين نبود! آني که محير العقول است، اين است:وقتي پارههاي خون دل ميان تشت ريخت، برادرش سيد الشهداء آمد، کنارش نشست. امام حسن را بشناسيد و بشناسانيد! سيد الشهداء پرسيد: برادرم چه کسي با تو اين کار را کرده؟ به برادرش حسين بن علي گفت: از من نپرس! کسي که با من اين کار را کرده، من ميشناسم، اما هرگز ابراز نخواهم کرد! اي مظهر ستار العيوب! يا حسن بن علي! کسي که اين جور پردهي عيب قاتلش را بپوشد، آيا اين جود و کرم با دوستانش چه خواهد کرد؟!.»
- ارکان کمال بشر در امام حسن مجتبی[۱۸]
- «اولياء آنهايی هستند كه خداوند در وصف آنان فرموده است: «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ». این نصّ قرآن است. تمام عالم، بدون استثنا، همه مبتلا به دو آفت هستند: ترس و حزن. ترس از چه؟ از اينكه آنچه دارم، نبازم. حزن از چه؟ از اینکه آنچه ندارم، چه جور به او برسم. همه در اين بين، بين الخوف و الحزن گرفتار هستند. حالا كسانی كه به مقامی رسيدهاند كه « لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، اينها كياناند؟! اين در قرآن است. اما مفسّر قرآن خاتم پيغمبران است. و بیان آن حضرت اين است: اولياء الله كسانی هستند كه «سَكَتُوا فَكَانَ سُكُوتُهُمْ ذِكْراً وَ نَظَرُوا فَكَانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَةً وَ نَطَقُوا فَكَانَ نُطْقُهُمْ حِكْمَةً وَ مَشَوْا فَكَانَ مَشْيُهُمْ بَيْنَ النَّاسِ بَرَكَةً»؛ نظر آنها عبرت است. مشی آنها، قدم آنها بركت است. سكوتشان ذكر است. نطقشان حكمت است. اگر آجال مكتوبهی الهيه بر آنها نبود، «لَمْ تَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب وَ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ».اين اكسير احمر كجا پيدا میشود؟! اينها همگی، من الأولين و الآخرين، ركنشان اميرالمؤمنين است! حالا آن كسی كه خودش ركن تمام اوليای خداست، بايد ديد ركن او كيست؛ ركن او هم فاطمهی زهرا است!.»
- رکن اولیای خدا[۱۹]
منابع
ویرایش- ↑ http://wahidkhorasani.com/web/index.php?option=com_content&view=article&id=6196&Itemid=633&lang=fa
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7
- ↑ http://wahidkhorasani.com/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7