آقا یادگار شیرازی مشهور و متخلص به حاجت (۱۷۰۱ - ۱۷۷۱م) شاعر ایرانی در سدهٔ هجدهم میلادی/ دوازدهم هجری بود.
نماند ناز شیرین بیخریدار | |
اگر خسرو نباشد کوهکن است[۱] |
از بسکه ز سایهٔ تو بالید | |
صدبار زمین به آسمان رفت[۱] |
این زحمتی که میکشم از تنگی قفس | |
کفران نعمتی است که در باغ کردهام[۱] |
قفس دانسته در جائی نهادی | |
که دیگر نشنوی فریاد ما را[۱] |
گر مرغ دل اینطور شود صید تو باید | |
هروز کنی تازه خیال قفسی چند[۲] |
به هیچ جا نشود شادمان دل عاشق | |
یکی است باغ و قفس مرغ رشته برپا را[۲] |
ای دل علاج عشق هم از عشق کن طلب | |
مشکلگشای کار تو جز مشکل تو نیست |
در این دیار که نام و نشان ز درمان نیست | |
هزار درد به دنبال یک دل افتاد است |
نمانده قوت پرواز در پرم ور نه | |
قفس شکسته و صیاد غافل افتاد است |
مگر بیرون فتد سوز درون از سینهٔ چاکم | |
وگرنه کیست افروزد چراغی بر سر خاکم |
نارفتهای از دیدهٔ من بهر سراغت | |
نظاره به راهی رود و اشک به راهی |
میکشد جذبهٔ جان باختنش جانب شمع | |
نتوان گفت به پروانه که بیپروایی |
ما را همه روز یار و محرم غم توست | |
همصحبت و همنشین و همدم غم توست |
بیغم نبود دمی اگر دل دل ماست | |
بیما نبود دمی اگر غم غم توست |