جلال آل احمد

مترجم، آموزگار و نویسندۀ ایرانی (۱۳۰۲–۱۳۴۸)

جلال آل احمد (۲ دسامبر ۱۹۲۳، تهران - ۹ سپتامبر ۱۹۶۹، اسالم) نویسنده، ناقد اجتماعی و سیاسی، داستان‌نویس، سیاستمدار و اندیشمند ایرانی بود.

جلال آل احمد

دارای منبع

ویرایش
  • یزد از یک نظر، موزهٔ ابرازِ عزاداری‌های محرّم است. سه‌چهار نخلِ بزرگ در گوشه و کنار شهر است. در روزگاری که آسمان شهر را شبکه بندی درهم و برهم سیم‌کشی‌های برق و تلفن مغشوش نکرده بود، برای حرکت‌دادن هر کدام از آن‌ها دست‌کم صد مرد لازم بود.
    • «ارزیابی شتاب‌زده»، «سفری به شهر بادگیرها»
  • مفهوم ارتفاع، یکی در گلدسته‌ها و گنبدهای مسجد جامع است و مناره‌های میرچخماق و بعد در بادگیر که بالای هر بنایی است. حداقل پنج گز مرتفع‌تر از بامِ خانه؛ و این بادگیر چنان در زندگی یزدی رسوخ کرده‌است که سقّاخانه‌هایشان را هم با آن آراسته‌اند.
    • «ارزیابی شتاب‌زده»، «سفری به شهر بادگیرها»

نامه به روح‌الله خمینی[۱]

ویرایش
  • «وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظر الپرواز بودند به سمت بیت‌ الله. این است که فرصت دست‌بوسی مجدد نشد. اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیله‌ای کنم برای عرض سلامی، بد نیست.
اول اینکه مردی شیعهٔ جعفری را دیدم از اهالی احساء (جنوب غربی خلیج فارس، حوالی کویت و ظهران) می‌گفت هشتاددرصد اهالی احساء و ضوف و قطیف شیعه‌اند و از اخبارآن واقعهٔ مولمهٔ [۵]پانزده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیون به آن سمتها گسیل بشود، هم جا دارد و هم محاسن فراوان.
دیگر اینکه در این شهر شایع است که قرار بوده آیت‌الله حکیم امسال مشرف بشود؛ ولی شرایطی داشته که سعودی‌ها دو تایش را پذیرفته‌اند و سومی را نه. دوتایی را که پذیرفته‌اند داشتن محرابی برای شیعیان در بیت‌الله و تجدید بنای مقابر بقیع. واما سوم که نپذیرفته‌اند حق اظهار رأی و عمل در رؤیت هلال. به این جهت حضرت ایشان خود نیامده‌اند و هیأتی را فرستاده‌اند؛ گویا به ریاست پسر خود. خواستم این دو خبر را داده باشم.
دیگر این که گویا فقط دو سال است که به شیعیان در این ولایت حق تدریس و تعلیم داده‌اند؛ پیش از آن حق نداشته‌اند.
دیگر اینکه «غرب زدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما.
دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، دربارهٔ نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت. و توضیح اینکه چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفته‌اند و نمی‌بایست. اگر عمری بود و برگشتیم، تمامش خواهم کرد و به حضرتتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان می‌کنم نشان داده باشم. مقدماتش در غرب‌زدگی ناقص چاپ اول آمده.
دیگر اینکه امیدوارم موفق باشید. والسلام.
همچنان که آن بار در خدمتتان به عرض رساندم، فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش بر آید. دیده شد که گاهی اعلامیه‌ها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرات درمی‌آید که شایستگی و وقار نداشت.
نشانی فقیر را هم حضرت «صدر» می‌داند و هم این‌جا می‌نویسم: تجریش آخر کوچهٔ فردوسی.»

دربارهٔ او

ویرایش
  • «آل‌احمد… آدم صادقی بود، ولی نمی‌دانست چه می‌خواهد. در خانوادهای روحانی و متشرع به دنیا آمده بود. در نوجوانی و جوانی با اشخاصی که غیرروحانی و حتی ضدروحانی بودند مأنوس بود. در تمام عمرش میان این دو قطب در نوسان و تلاطم بود. گاهی دیندار بود، گاهی لائیک، ولی هیچ وقت ضددین نبود. یک روز که با هم به دفتر مجله مهرگان رفته بودیم، یک جلد کتاب عهد عتیق در دستش بود. در تمام عمر دغدغه دین در دلش بود.»
  • «گاهی به کافه نادری می‌رفتیم، بعد برای ادامه حرفها گاهی هم به دارالوکاله یکی از دوستان که آن هم در خیابان نادری بود می‌رفتیم. چند نفری از شعرا و نویسنده‌ها می‌آمدند شعر می‌خواندند. جلال هم می‌آمد ولی هیچ وقت چیزی نمی‌خواند.»

جستارهای وابسته

ویرایش

منابع

ویرایش
  1. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ سایرمحمدی، «حسرت کتاب‌های نخوانده را دارم: گفت وگو با استاد فتح‌الله مجتبایی، مرد ماندگار فرهنگ»، روزنامه ایران، شمارهٔ ۵۹۷۵، ۲۱ تیر ۱۳۹۴، صفحهٔ ۷.