تاریخ بی‌خردی

کتابی از باربارا تاکمن

تاریخ بی‌خردی، از تروا تا ویتنام عنوان کتابی است اثر باربارا تاکمن. این کتاب با دستمایه قرار دادن برخی رویدادهای معروف تاریخ جهان از دورهٔ باستان تا امروز سعی کرده‌است به نقد رفتار فرمان‌روایان در مواجهه با این رویدادها بپردازد.

گفتاوردها

ویرایش
  • «هیچ چیز نامنصفانه‌تر از این نیست که دربارهٔ گذشتگان با اندیشه‌های کنونی داوری کنیم. دربارهٔ اخلاق هر چه می‌خواهند بگویند؛ ولی خردمندی سیاسی قطعاً متغیر است.»[۱]
  • «خشک مغزی منشأٔ خود فریبی است و در حکومت نقش بسیار بزرگی دارد و عبارت از این است که اوضاع و احوال را بر مبنای تصورات ثابت و پیش ساخته ارزیابی کنیم و علائم و قرائن مخالف را نادیده بگیریم یا مردود بشماریم و به پیروی از ارزوهای خود عمل کنیم و واقعیت‌ها را گردن ننهیم.»
  • «اوج هنر حکمرانی این است که ذهن چنان باز باشد که در یابد فلان سیاست به جای سود زیان می‌آورد، و شخص اعتماد به نفس لازم را داشته باشد که به این امر اذعان کند، و عقل کافی که مشی پیشین را وارونه گرداند.»
  • «دموکراسی سیاسی که معمولاً با امریه حاصل نمی‌شود و باید آهسته آهسته و در نتیجه تلاش و مبارزه در طی قرون گام با گام به دست آید.»
  • «سؤ حکومت وقتی بی خردی محسوب می‌شود که در سیاستی آشکارا غیر عملی یا بی ثمر احمقانه لجاجت ورزیم.»
  • «در جست و جوی معنا نباید فراموش کرد که خدایان تصوری در اذهان آدمیان بیش نیستند و آفریده انسانند، نه بالعکس. ایزدان را ما اختراع می‌کنیم و به وجودشان نیازمندیم تا به چیستان زندگی بر روی زمین مفهوم و مقصود بخشند، تا پدیدهٔ‌های شگفت و بی قاعده طبیعت، حوادث اتفاقی، و از همه بالاتر، رفتار نابخردانه انسانی را تبیین کنند. خدایان هست شده‌اند تا بار سنگین جمله چیزهایی را بر دوش کشند که نمی‌توان درک کرد مگر با مداخله یا تدبیر ماورأ الطبیعه.»
  • «می‌گویند اسطوره فراورده روان است، ابزاری است برای هویدا نمودن ترس‌های نهان و برآوردن آرزوها، یا برای سازش دادن ما با وضعیت انسان، یا برای نمایندن تناقضات و مسایل شخصی و اجتماعی دامن گیر افراد در زندگی.»
  • «تقدیر در افسانه‌ها مظهر تحقق انتظارت انسان از خویشتن است.»
  • «رنسانس یعنی دورانی که در آن ارزش‌های دنیوی جانشین ارزش‌های اخروی شد.»
  • «بر اثر نهضت رنسانس، آدمی خود و نه خداوند را طراح و فرمانروای تقدیر خویش یافت. نیازها و ارزوهایش، بلند پروازی‌ها و خوشی‌هایش، دار وندارش، ذهنش، هنرش، قدرتش و افتخاراتش منزلگه حیات شمرده شد.»
  • «مسولیت قدرت غالبأ مستلزم ایستادگی در برابر وضع موجود و دگرگون کردن مسیر آن است.»
  • «ایمانی که فقط به اصول و احکام استوار باشد هموره ضعیف و متزلزل خواهد ماند.»
  • «اندیشه‌هایی که زمانش رسیده زندان نمی‌تواند خاموش کند. فرمانروایان خودکامه که طبعاً دارای عقلی ناچیز اند این واقعیت را اغلب از یاد می‌برند.»
  • «یکی از وجوه بی خردی دو دستی چسبیدن به هدفی نابراوردنی است.»
  • «کسب قدرت مستلزم کاربست وسائلی است که طالبان قدرت را پست و حیوان صفت می‌کند، و جوینده همین که به خود آمد، می‌بیند که قدرت به قیمت از دست دادن فضیلت یا مقصود اخلاقی حاصل شده‌است.»
  • «هرگاه سود شخصی برتر از منافع عمومی شمرده شود، هرگا جاه طلبی فردی و آزمندی و افسون قدرت مداری رهنمون سیاست گردد، مصالح همگان ناگزیر به باد می‌رود.»
  • «جادوی مقام و قدرت آدمیان را، چه هنگام نیاز و چه هنگام رفاه، در همه احوال و ادوار، بیش از تفقد و التفات مسحور کرده‌است.»
  • «حکومت‌ها در مقابله با خطر، یا آنچه خطر می‌پندارند، معمولأ می‌کوشند آن را سرکوب کنند و به ندرت در صدد بررسی و فهم و تبیین آن بر می‌آیند.»
  • «بر مردم ناراضی اعمال قدرت شاید توان کرد، ولی بر مردم ناراضی هرگز حکومت نتوان کرد.»
  • «حکومت باید با توجه به احساسات حکومت شوندگان بچرخد، هرگاه آنان را نادیده گیرد خود را به مخاطره انداخته‌است.»
  • «لجاجت بر سر تصوری ژرف اندیشه، به رغم شواهد مغایر، سر چشمه خود فریبی ویژه بی خردی است. بر حقیقت سر پوش می‌نهد تا کوشش مورد نیاز را کوچک جلوه دهد.»
  • «خطاهای تاریخی معمولأ جبران ناپذیرند. اگر تغییر راستین باشد و با توجه به هدف اجرا شود، ترک سیاستی زیانمند ستوده‌است و نه خفت‌بار.»
  • «مقصران هم گاه پی می‌برند که در اشتباه اند ولی نمی‌توانند قالب را بشکنند.»
  • «هرگاه بی کفایتی و آسوده‌خاطری دست به دست هم دهند، نتیجه بدترین آمیزه ممکن است.»
  • «بنی آدم ممکن است اعضای یک دیگر باشند، ولی، بنابر مقتضیات خویش، نیازها و آرزوهای گوناگون دارند.»
  • «وقتی در رابطه‌ای، یک طرف وابسته به طرف دیگر است، طرف وابسته پیوسته می‌تواند با تذکار خطر سقوط خود، حامی را مهار کند.»
  • «در غرب که سرعت تغییر بیش از مشرق است، بیست و پنج قرن طول کشید تا حکومت در جهت تأمین منافع نیازمندان دست به کار زد.»
  • «آسیا اطاعت دولت را وظیفه مسلم هر شهروند می‌شمارد، دموکراسی‌های غربی دولت را نماینده شهروندان می‌دانند.»
  • «زمام‌دار، وقتی وارد چهارچوب سیاستی شد، برایش آسان‌تر است که درون آن بماند؛ و اما مأموران زیر دست نیز چه بهتر که برای حفظ مقام خویش سر و صدا راه نیندازند و شواهدی را که پذیرفتن‌شان برای رئیس دردناک است به رخ او نکشند.»
  • «وقتی همه راه‌ها نافرجام شود، سیاست گذران به جای این که بیندیشند ترجیح می‌دهند دست به اعمال فشار بزنند.»
  • «با ترد قاطع و دلیرانه مواضع نادرست بیشر می‌توان احترام اندوخت تا با پی گیری لجوجانه آن‌ها.»
  • «رفتن بی سر و صدای افراد از جمله ویژگی‌های دولت هست. کسی اگر حتی پس از رفتن سخنی بگوید از محفل یاران رانده می‌شود، ابراز عدم وفادری سد راه برگشت به حلقه حاکمه است. اکراه در کنار رفتن نیز دلیلش همین است. مأموران دولت همواره خود را قانع می‌سازند که داخل حکومت بهتر می‌توانند جلو زیاده روی‌ها را بگیرند، و آن گاه رام و سر به راه می‌مانند که مبادا پیوندشان با قدرت بگسلد.»
  • «منتسکیو در کتاب روح القونین نوشت، زوال هر حکومت با زوال اصولی که بر آن بنیان شده آغاز می‌شود.»
  • «مردم البته دمدمی مزاج اند و نظر سنجی‌ها ناپایدار و گذرا است و پاسخ‌ها هم بستگی به نحوه پرسش دارد.»
  • «بی آبرویی یک فرمانروا در تاریخ جهان مطلب مهمی نیست، اما بی آبرویی یک حکومت تکان دهنده است، چون حکومت نمی‌تواند بدون آبرو عمل کند.»
  • «عدم ژرف اندیشی در زمامدارن عموم یت دارد و این پرسش را پیش می‌آورد که آیا زندگی سیاسی و دیوان سالاری در دولت‌های جدید تعقل را، بدون توجه به انتظارت منطقی، تابع کاربرد اهرم‌ها نمی‌سازد؟»
  • «دنیای حسیات لنگرگاه انسان است و آدمیان مانند عروسک‌های خیمه شب بازی با نخ‌های ترس و میل و هوس به رقص در می‌آیند.»
  • «بالاترین جولان‌گاه بی خردی هنوز حیطه حکومت است چون آن جاست که آدمی بر دیگران تسلط می‌یابد و سپاس تسلط بر خود را از دست می‌دهد.»
  • «قدرت بیش از حد نیز مانند بادبان زیاده بزرگ در کشتی خطرناک است و تعادل را به هم می‌زند. تجاوز از حد از یک سو بی نظمی و از سوی دیگر بی عدالتی به بار می‌آورد. روح هیج آدمی در برابر وسوسه قدرت بی عنان تاب ایستادگی ندارد.»
  • «رهبران حکومت فراسوی معتقد اتی که با خود می‌آورند چیزی نمی‌آموزند، و مادم که بر سر کارند از همان سرمایه فکری تغذیه می‌کنند.»
  • «ماکیاولی می‌گوید شهریار باید همواره بزرگترین پرسنده و شکیباترین شنونده حقیقت در مورد اموری باشد که راجع به آن‌ها پرسیده‌است، و اگر دید که کسی در بیان حقیقت به او تعلل می‌ورزد، باید به خشم آید. حکومت نیازمند پرسندگان بزرگ است.»
  • «جورج اورول می‌گوید، ایست جرم یعنی توان توقف غریزی در آستانه هر اندیشه خطرناک. از این مقوله است قدرت در نیافتن قیاس‌ها، درک نکردن لغزش‌های منطقی، بد فهمیدن ساده‌ترین بحث‌ها … و ملول و دلگیر شدن از هر اندیشه‌ای که قادر است در جهت بدعت سیر کند. ایست جرم، خلاصه، یعنی حماقت حمایتی.»
  • «در شرایط امروزی یکی از عواملی که معمولأ دست رئیس دولت را می‌بندد انبو مطالب و مشکلات در بخش‌های بی شمار حکومت است که نمی‌گذارد هیچ چیز خوب فهمیده شود و در میان دیدارهای پانزده دقیقه‌ای و گزارش‌های سی صفحه‌ای فرصتی برای تفکر باقی نمی‌ماند و عرصه به روی حماقت حمایتی می‌گشاید. در این میان، دستگاه دیوان سالاری، برای گریز از خطر، با خاطر آسوده آنچه را دیروز کرده امروز هم تکرار می‌کند و، به سان رایانه‌ای عظیم که چون به اشتباه افتاد تا ابد به اشتباه می‌رود، همان‌طور به راه خود ادامه می‌دهد.»
  • «جاذبه مقام اداره حکومت به طرز بهتر را عقیم می‌گذارد. دیوان سالار خواب ترفیع می‌بیند، مأمور بلندپایه می‌خواهد حوزه اختیاراتش را بیشتر بگستراند، قانون گذران و رئیس دولت طالب انتخاب مجددند، و اصلی که همه به راهنمایی آن پیش می‌روند این است که هر چه بیشتر دل‌پذیر و هر چه کمتر دل آذر باشند، و حال آنکه در حکومت بخردانه، اشخاص عالی‌رتبه بر پایه متین‌ترین داوری و برترین دانش موجود و برآورد معقول از راه کم زیان تر سیاست گذاری کنند؛ ولی این‌جا فکر و ذکرشان انتخابات آینده است، و این امر تنها ملاک کار می‌شود.»
  • «مشکل احتمالاً بیش از آن که تعلیم افراد برای حکومت کردن باشد، آموزش رای‌دهندگان است برای تشخیص و ارج گذاری به راستی و درستی و طرد جنس تقلبی. انسان‌های بهتر شاید در زمان‌های بهتر بار می‌آیند، و شرط حکومت خردمندانه البته پرورانیدن جامعه‌ای پویا است نه جامعه‌ای رنجور و سر به گریبان.»
  • «درحالی‌که بشر در همه علوم دیگر پیشرفت داشته‌است، در علم حکومت‌داری متوقف مانده و امروز جهان بهتر از سه یا چهارهزار سال پیش اداره نمی‌شود». از ابتدا شروع کنیم: فرمانروایان «تراوا» به هر دلیل که بگویم می‌بایست بدگمان می‌بودند که حقه‌ای در کار یونان است؛ پس چرا با وجود این، آن اسب چوبی مشکوک را به درون قلمرو خود کشیدند؟ چرا وزرای «جورج سوم» یکی پس از دیگری به‌جای صلح و دوستی با مهاجرنشین‌های آمریکایی، آنان را تحت فشار گذاشته‌اند؟ چرا ناپلئون بناپارت و پس از آن آدولف هیتلر با وجود بلایایی که سر پیشینیان‌شان آمده بود، باز به روسیه حمله کردند. پیروی حکومت‌ها از سیاست‌های مغایر با منافع خویش، یکی از پدیده‌های مشهود تاریخ، صرف‌نظر از زمان و مکان است. انسان ظاهراً در حکومت بیش از هر رشته دیگر بشری، بی‌کفایتی نشان می‌دهد. خرد، در این رهگذر کمتر به کار می‌افتد و اغلب ناکام می‌ماند؛ چراکه زمامداران، خلاف عقل و منافع خردمندانه خویش عمل می‌کنند»
  • «رالف والدو امرسن در گفتاری هوشمندانه هشدار می‌دهد که "در تحلیل تاریخ، زیاد تعمق نکنید، چون موجبات اغلب کاملاً سطحی است. " این عاملی‌ست که دانشمندان علوم سیاسی معمولاً نادیده می‌گیرند، و در بحث از ماهیت قدرت، حتی وقتی قدرت را به دیده منفی می‌نگرند، برای آن زیادی حرمت قایل می‌شوند. نمی‌بینند که بحث پاره‌ای اوقات دربارهٔ مردمانی عادی‌است که در آب می‌روند و آب از سرشان می‌گذرد و آدمیزاد چنان‌که افتد و دانی در این‌گونه موارد غالباً از سر نادانی یا حماقت یا لجاج عمل می‌کند. زرق و برق و تأثیر قدرت ما را می‌فریبد، و خیال می‌کنیم صاحبان قدرت کیفیتی برتر از افراد عادی دارند.»
  • «بشر در همهٔ زمینه‌های دیگر جز حکومت شگفتی آفریده‌است: در طول عمر خود، وسایل پرواز به آسمان و مسافرت به ماه را اختراع کرده؛ در گذشته، به باد و برق مهار زده، سنگ‌های اسیر زمین را بالا برده و کلیساهای جامع سر به فلک کشیده از آن‌ها ساخته، از تارهایی که کرم به گرد خود می‌تند پارچهٔ زربفت ابریشم بافته، آلات موسیقی ساخته، از بخار نیروی محرک به دست آورده، امراض را از میان برده یا مهار کرده، دریای شمال را عقب رانده و بر وسعت خاک خود افزوده، انواع موجودات طبیعی را رده‌بندی کرده، و رازهای کیهان را گشوده‌است. جان آدامز، دومین رئیس جمهوری آمریکا، اعتراف می‌کرد که: در حالی که همهٔ علوم دیگر پیشرفت داشته‌است، علم حکومت متوقف مانده، و امروز به‌تر از سه یا چهار هزار سال پیش اعمال نمی‌شود.»
  • «مردم‌شناسان اسطوره را الی غیر النهایه بخش‌بندی کرده‌اند و دربارهٔ آن تئوری‌های عجیب یافته‌اند. می‌گویند اسطوره فرآوردهٔ روان است، ابزاری است برای آشکار ساختن ترس‌های نهان و تشفی آرزوها، یا برای سازش دادن ما با وضعیت انسان، یا برای نمایاندن تناقضات و مسائل شخصی و اجتماعی دامنگیر مردم در زندگی. به اساطیر به چشم «منشورها» یا «شعائر» می‌نگرند، یا می‌گویند اسطوره کارکردهای متعدد دیگری دارد. آنچه گفته‌اند ممکن است کلاً یا جزئاً درست باشد یا نباشد؛ مسلم این است که اساطیر نمونه‌های آغازین رفتار بشرند و افسانهٔ بز و افسار سرخ و رهانیدن آن در بیابان، همه مناسکی است برای طرد خبط‌ها و گناهان انسان.»
  • «مظهر روحیهٔ دنیوی عصر در دوره‌ای شصت ساله، تقریباً از ۱۴۷۰ تا ۱۵۳۰، شش پاپ، پنج ایتالیایی و یک اسپانیایی، بودند که یکی پس از دیگری بر آن مسند تکیه زدند و رشوه خواری و فساد و پشت پا به اصول اخلاق و آزمندی و قدرت‌بازی سیاسی فاجعه آمیز را به‌غایت رساندند. فرمانروایی آن‌ها مؤمنان را مأیوس کرد، آبروی دربار مقدس را برد، فریاد اصلاح‌طلبی را بی‌جواب گذارد، همهٔ اعتراض‌ها و هشدارها و نشانه‌های طغیان را نادیده گرفت، و سرانجام وحدت مسیحیت را در هم شکست و سبب جدایی پروتستان‌ها و نیمی از قلمرو پاپ شد. نابخردی اینان اصرار در کژروی اگر خصومت و عناد و برادرکشی‌های ناشی از آن در قرن‌های بعد معیار سنجش باشد، شاید دامنه‌دارترین عواقب را در تاریخ مغرب زمین به وجود آورد.»

جستارهای وابسته

ویرایش

منابع

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. باربارا تاکمن، تاریخ بی‌خردی، ترجمهٔ حسن کامشاد، انتشارات کارنامه، ۱۳۹۱.