بهاءالله
بنیانگذار و پیامبر دین بهائیت
میرزا حسینعلی نوری (۱۸۱۷، تهران - ۱۸۹۲، عکا) شهرت یافته با لقبِ بَهاءُالله، رهبر دینی ایرانی، پایهگذار آیین بهایی و از پیروان باب بود. در سال ۱۸۵۳ از ایران به عراق و بعدتر به استانبول و ادرنه و در نهایت به عکا تبعید شد و در همانجا درگذشت.[۱]
پیروان او بهائی خوانده میشوند.[۲] بهائیان معتقدند که حسینعلی نوری، بنیانگذار دین بهائی جدیدترین فرستاده الهی در سلسله پیامبران پیشین چون ابراهیم، موسی، بودا، زردشت، مسیح و محمّد است و رسالتش برای ایجاد تمدّنی جدید و جهانی است که بشر در این زمان بدان نیازمند است. تا سال ۲۰۱۰ شمار بهائیان بین ۵/۵ تا ۷ میلیون نفر برآورد شدهاست.[۳][۴][۵]
گزیده آثار
ویرایش- بر اولی العلم و افئده منيره واضح است که غيب هويّه و ذات احديّه، مقدّس از بروز و ظهور و صعود و نزول و دخول و خروج بوده و متعالی است از وصف هر واصفی و ادراک هر مُدرکی… لا تُدرکُهُ الاَبصَارُ و هُوَ يُدرِکُ الاَبصارَ و هُوَ اللَّطيفُ الخبيرُ. (هیچ چشمی او را درک نخواهد کرد در حالی که او همه را درک میکند و او لطیف و خبیر است.)[۶] (کتاب ایقان )
- چون ابواب عرفان ذات ازل، بر وجه ممکنات مسدود شد، لهذا به اقتضای رحمت واسعه ... جواهر قدس نورانی را از عوالم روحانی به هياکل عزّ انسانی در ميان خلق ظاهر فرمود تا حکايت نمايند از آن ذات ازليّه و ساذج قدميّه.[۶] (کتاب ایقان)
- اين مرايای قدسيّه ... به تمامهم از آن شمس وجود و جوهر مقصود حکايت مینمايند. مثلاً علم ايشان از علم او و قدرت ايشان از قدرت او و سلطنت ايشان از سلطنت او و جمال ايشان از جمال او و ظهور ايشان از ظهور او.[۶] (کتاب ایقان)
- اين کينونات مجرّده و حقايق منيره به هدايت کبری و ربوبيّت عظمی مبعوث شوند که تا قلوب مشتاقين و حقايق صافين را به الهامات غيبيّه و فيوضات لاريبيّه و نسائم قدسيّه از کدورات عوالم ملکيّه ساذج و منير گردانند و افئدۀ مقرّبين را از زنگار حدود پاک و منزّه فرمايند.[۶] (منتخباتی از آثار بهاءاللّه)
- هذا دين اللّه من قبل و من بعد. (این دین الهی است از قبل و از بعد.)[۶] (کتاب اقدس)
- فی الحقيقه، امروز روز مشاهده و اصغاست. هم ندای الهی مرتفع است و هم انوار وجه از افق ظهور مشرق و لائح.[۶] (منتخباتی از آثار بهاءاللّه)
- زبان خرد می گوید هر که دارای من نباشد، دارای هیچ نه. از هر چه هست بگذرید و مرا بیابید. منم آفتاب بینش و دریای دانش. پژمردگان را تازه نمایم و مردگان را زنده کنم. منم آن روشنائی که راه دیده بنمایم و منم شاهباز دست بی نیاز که پر بستگان را بگشایم و پرواز بیاموزم.[۶] (دریای دانش)
- دوست یکتا می فرماید: راه آزادی باز شده، بشتابید و چشمه دانائی جوشیده، از او بیاشامید. بگو ای دوستان! سراپردۀ یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بارِ یک دارید و برگِ یک شاخسار. به راستی می گویم، هر آنچه از نادانی بکاهد و بر دانائی بیفزاید، او پسندیدۀ آفریننده بوده و هست. (دریای دانش)
- بگو زبان، گواهِ راستی من است، او را به دروغ میالائید. و جان، گنجینۀ راز من است، او را به دستِ آز، مسپارید.إنّی کنت کأحد من العباد و راقداً علی المهاد مرّت عليّ نسائم السّبحان و علّمنی علم ما کان ليس هذا من عندی بل من لدن عزيز عليم و أمرنی بالنّداء بين الأرض و السّمآء بذلک ورد عليّ ما ذرفت به دموع العارفين. (من شخصی همانند دیگر بندگان خداوند بودم و در بستر آرمیده بودم که نسیم خداوند سبحان بر من مرور نمود و کلّ علم را به من تعلیم فرمود. این نه از نزد من که از جانب پروردگار عزیز داناست. او مرا امر کرد تا ندای او را در بین آسمان و زمین بلند کنم و اینگونه شد که بر من وارد شد آن چه که اشکهای عارفان را جاری نمود.)[۶] (الواح نازله خطاب به ملوک و روسای ارض)
- رگ جهان در دست پزشک دانا است. درد را میبيند و به دانائی درمان میکند. هر روز را رازی است و هر سر را آوازی. درد امروز را درمانی و فردا را درمان ديگر. امروز را نگران باشيد و سخن از امروز رانيد.[۶] (دریای دانش)
- مروز روز فضل اعظم و فيض اکبر است. بايد کلّ به کمال اتّحاد و اتّفاق در ظلّ سدره عنايت الهی ساکن و مستريح باشند.[۶] (منتخباتی از آثار بهاءاللّه)
- ما جعله اللّه الدّرياق الأعظم و السّبب الأتمّ لصحّته هو اتّحاد من علی الأرض علی أمر واحد و شريعة واحدة. (آن چه که خداوند بزرگترین نوشدارو و کاملترین وسیله برای سلامتی عالم انسانی قرار فرموده است، همانا اتّحاد مردم زمین است بر امر واحد و شریعت واحد.)[۶] (الواح نازله خطاب به ملوک و روسای ارض )
- عاشروا يا قوم مع الأديان کلّها بالرّوح و الرّيحان. (با پیروان تمام ادیان با روح و ریحان معاشرت نمایید.[۶]) (لوح بشارات از مجموعۀ الواح بعد از کتاب اقدس)
- ای اهل عالم همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار. به کمال محبّت و اتّحاد و مودّت و اتّفاق سلوک نمائيد. قسم به آفتاب حقيقت نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد.[۶] (لوح ابن ذئب)
- فی الحقيقه عالم يک وطن محسوب است و من علی الارض اهل آن.[۶] (لوح مقصود از مجموعۀ الواح بعد از کتاب اقدس)
- انّ اوّل ما کتب اللّه علی العباد عرفان مشرق وحيه و مطلع امره الّذی کان مقام نفسه فی عالم الامر و الخلق. (اولین چیزی که خداوند بر بندگان خود لازم دانست، عرفان و شناسایی کسی است که محل اشراق وحی و محل طلوع امر اوست، همان که در عالم امر و خلق، نمایندۀ خداوند است.)[۶] (کتاب اقدس)
- يا ابنَ الرُّوْح، فی اوّل القول املک قلباً جيّداً حسناً منيراً لتملک ملکاً دآئماً باقياً ازلاً قديماً. (ای پسر روح، اولین پند من این است: دلی پاک و مهربان و تابناک داشته باش تا سلطنتی دیرین و پایدار نصیبت شود.)[۶] (کلمات مکنونۀ عربی، شماره ۱)
- انسان را به مثابه معدن که دارای احجار کريمه است مشاهده نما. به تربيت جواهر آن به عرصۀ شهود آيد و عالم انسانی از آن منتفع گردد.[۶] (لوح مقصود از مجموعۀ الواح بعد از کتاب اقدس)
- چون سراج طلب و مجاهده و ذوق و شوق و عشق و وله و جذب و حبّ در قلب روشن شد و نسيم محبّت از شطر احديّه وزيد، ظلمت ضلالت شک و ريب زائل شود و انوار علم و يقين همه ارکان وجود را احاطه نمايد.[۶] (کتاب ایقان)
- کن فی النّعمة مُنفقاً .و فی فَقْدها شاکراً . و فی الحقوق ِ أميناً. و فی الوجه طَلِقاً. و للفقراء کنزاً . و للأغنياء ناصحاً. و للمنادی مجيباً. و فی الوعد وَفيّاً. و فی الأمور منصفاً. و فی الجمع صامتاً. و فی القضاء عادلاً. و للانسان خاضعاً. و فی الظّلمة سراجاً. و للمهموم فرجاً. و للظّمآنِ بحراً. و للمکروب ملجأً. و للمظلوم ناصراً و عضداً و ظهراً. و فی الأعمال متّقياً. و للغريب وطناً و للمريض شفاءً. و للمستجير حصناً. و للضّرير بصراً. و لمن ضلّ صراطاً. و لوجه الصّدق جمالاً. و لهيکل الأمانة طرازاً. و لبيت الأخلاق عرشاً. و لجسد العالم روحاً. و لجند العدل رايةً و لأفق الخير نوراً. و للأرض الطّيّبة رذاذاً. و لبحر العلم فُلکاً. و لسماء الکرم شمساً. و لرأس الحکمة إکليلاً. و لجبين الدّهر بياضاً. و لشجر الخضوع ثمراً. (آن هنگام که در نعمتی، سخاوتمند و بخشنده باش و در هنگام تنگدستی و سختی، شاکر. امانتدار حقوق مردم باش و گشادهروی. گنجی برای فقرا باش و پندآموز اغنیا. ندادهنده را پاسخگو باش و به عهد و پیمان وفادار. در امور منصف باش و در جمع، ساکت و خاموش. در قضاوت عادل باش و در برابر انسانها، فروتن و متواضع. در تاریکی و ظلمت چراغ باش و برای هر محزون و غمزده، گشایش و فراغ. تشنهلب را دریا باش و رنجور و آزرده را پناه. ستمدیده را یاریرسان باش و بازو و پشتیبان. در عمل، پرهیزگار باش وخویشتندار. غریب را وطن باش و مریض را شفای تن. پناهجو را قلعه و مَأمن. نابینا را چشم بینا باش و راهگمکرده را طریق روشن. رخسارِ راستی را زیبایی باش و هیکلِ امانت را زینت. عرش خانۀ اخلاق باش و روحی برای جسم عالم. سپاهِ عدل را بیرق و پرچم باش و برای افق نیکی و خیر، طلیعۀ نور. برای زمین پاک، نمنم باران باش و دریای علم و دانش را کشتی شو. خورشیدِ آسمانِ موهبت باش و تاجِ سر دانش وحکمت. سفیدی پیشانی روزگار باش و میوه و بار درخت خضوع و فروتنی.)[۶] (لوح ابن ذئب)
- «هر طیری را نظر بر آشیان است و هر بلبلی را مقصود جمال گل مگر طیور افئده عباد که بتراب فانی قانع شده از آشیان باقی دور ماندهاند و بگِلهای بعد توجّه نموده از گُلهای قرب محروم گشتهاند. زهی حیرت و حسرت و افسوس و دریغ که بابریقی از امواج بحر رفیق اعلی گذشتهاند و از افق ابهی دور ماندهاند.»[۷]
- من لا ادب له لا ایمان له.
- «براستی بشنو چشم فانی جمال باقی نشناسد و دل مرده جز بگُل پژمرده مشغول نشود زیرا که هر قرینی قرین خود را جوید و بجنس خود انس گیرد.»[۷]
- ندایی شنیدم که میگفت ما تو را و قلم ترا یاری خواهیم کرد. نه پیام جنگ و خونریزی است و نه پیام جبر و زور بلکه پیام قلم است و علم و خرد. در حقیقت از شمشیر و کشتار و جهاد خبری نیست. شمشیر نیست که مشکلات را حل میکند بلکه قلم و اندیشه راهکارهای عصر نوین هستند.
- «ترسم که از نغمه ورقاء فیض نبرده بدیار فنا راجع شوید و جمال گُل ندیده بآب و گِل بازگردید.»[۷]
- ای پسر انسان، تا هنگامی که خود خطاکار هستی، از خطای کسی دم مزن و اگر جز این کنی، ملعون خواهی بود و من بر این گواه هستم. «کلمات مکنونه عربی»
- ای پسر انسان، تو ملک منی و ملک من فناناپذیر است. چگونه از نیستی خویش میهراسی؟ و تو روشنایی منی و روشنایی من خاموش نمیشود. چگونه از خاموش شدن خویش نگران هستی؟ و تو درخشش نور منی و درخشش نور من محو نشدنی است؛ و تو جامهٔ منی و جامهٔ من کهنه نمیشود. پس در محبت خود نسبت به من پابرجا باش تا مرا در افق اعلی بیآبی. «از کلمات مکنونه عربی»
- «حکمای عباد آنانند که تا سمع نیابند لب نگشایند چنانچه ساقی تا طلب نبیند ساغر نبخشد و عاشق تا بجمال معشوق فائز نشود از جان نخروشد.»[۷]
- قفس بشکن و چون همای عشق بهوای قدس پرواز کن و از نَفْس بگذر و با نَفَس رحمانی در فضای قدس ربّانی بیارام»[۷]
- «دوست بیرضای دوست خود در بیت او وارد نشود و در اموال او تصرّف ننماید و رضای خود را بر رضای او ترجیح ندهد و خود را در هیچ امری مقدّم نشمارد.»[۷]
پانویس
ویرایش- ↑ بعلبکی, منیر. «بهاءالله». در معجم الأعلام المورد|فرهنگزندگینامهٔ المورد. بیروت: دارالعلم للملایین, 1992. 113. ISBN 9953901163.
- ↑ مرکز جهانی بهائی دپارتمان آمار. «آمار جهانی بهائی سال ۲۰۰۱». bahai-library.org، ۲۰۰۱–۰۸. بازبینیشده در ۲۰۰۷-۰۳-۱۶.
- ↑ Darrell J. Turner. «Religion: Year In Review 2010 WORLDWIDE ADHERENTS OF ALL RELIGIONS». Encyclopædia Britannica, Inc.. 2-3-2011.
- ↑ «Statistics - Media Information - Bahá’í World News Service». Bahá’í International Community. news.bahai.org. بازبینیشده در 2016-11-20.
- ↑ David Langness. «How Many Baha’is?». Baha’i teachings. October 2, 2013.
- ↑ ۶٫۰۰ ۶٫۰۱ ۶٫۰۲ ۶٫۰۳ ۶٫۰۴ ۶٫۰۵ ۶٫۰۶ ۶٫۰۷ ۶٫۰۸ ۶٫۰۹ ۶٫۱۰ ۶٫۱۱ ۶٫۱۲ ۶٫۱۳ ۶٫۱۴ ۶٫۱۵ ۶٫۱۶ ۶٫۱۷ ۶٫۱۸ «گزیدهای از آثار حضرت بهاءاللّه | آنچه بهائیان باور دارند». www.bahai.org. بازبینیشده در 2021-09-08.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ کلمات مکنونه فارسی
پیوند به بیرون
ویرایشدر پروژههای خواهر میتوانید در مورد بهاءالله اطلاعات بیشتری پیدا کنید.
در میان واژهها از ویکیواژه
در میان کتابها از ویکینسک
در میان متون از ویکینبشته
در میان تصویرها و رسانهها از ویکیانبار
در میان خبرها از ویکیگزارش
در میان گونهها از ویکیگونه
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |