بلین هاردن

روزنامه‌نگار و نویسنده آمریکایی

بلین هاردن (به انگلیسی: Blaine Harden) (زادهٔ ۱۹۵۲) روزنامه‌نگار و نویسنده آمریکایی است.

گفتاوردها ویرایش

فرار از اردوگاه ۱۴ ویرایش

  • «شین و مادرش در یکی از بهترین نقاط اردوگاه ۱۴ زندگی می‌کردند روستایی کنار یک باغ و درست روبروی مزرعه‌ای که بعدها مادرش را در آن جا به دار آویختند.»[۱]
  • «شین به خاطر زندانی بودن در سلول زیرزمینی، بیشتر قدرت و تقریباً تمام توان مقاومتش را از دست داده بود. بازگشتش به کار سخت، ساعتهای طولانی و غذای ناکافی مدرسه، او را به طرز دیوانه کننده‌ای گرسنه می‌کرد. در سالن غذاخوری مدرسه، او مدام در کف سالن دنبال سوپ کلم ریخته شده می‌گشت، دستش را روی سوپ سرد و کثیف ریخته شده بر کف سالن می‌کشید و سپس انگشتانش را می‌لیسید. او روی زمین، جاده‌ها و مزارع دنبال دانه‌های قهوه‌ای برنج، لوبیا یا پهن گاو که حاوی دانه‌های هضم نشده ذرت بود، می‌گشت.»
  • «آزادی در ذهن شین، کلمه‌ای مترادف با گوشت بریان بود.»
  • «شین گفت که فرزند خوبی نبوده است اما توضیح نداد چرا. او گفت در طول سال‌هایی که در اردوگاه بوده حتی یک بار هم لغت عشق را نشنیده است.»
  • «شین خواندن و نوشتن الفبای کره‌ای و حل کردن تمرینات روی کاغذ زبری را که در اردوگاه از پوست ذرت تولید می‌شد یادگرفت.»
  • «خارجی‌ها درک غلطی از اردوگاه دارن. فقط سربازها نیستن که ما رو می زنن. این خود زندانی‌ها هستن که با هم مهربون نیستن. مفهومی به اسم جامعه وجود نداره. من یکی از اون زندانی‌های پست هستم.»
  • «نگهبانان هیچ‌گاه چیزهایی را که هر بچه مدرسه‌ای اهل کره شمالی در مدرسه می‌آموزد، به او نیاموختند؛ آمریکایی‌ها حرام‌زاده‌هایی هستند که می‌خواهند به وطن تجاوز کرده و تحقیرش کنند. کره جنوبی سگ ارباب آمریکایی اش است. کره شمالی، کشوری عظیم است که همه جهان به رهبران شجاع و باهوشش حسادت می‌برند. در واقع، او چیزی از موجودیت کره جنوبی، چین یا ایالات متحده آمریکا نمی‌دانست.»
  • «از دید او بین زندانیانی که از خارج اردوگاه می‌رسیدند و آن‌هایی که در اردوگاه متولد می‌شدند، یک تفاوت اساسی وجود داشت: تضاد بین گذشته راحت و مجازات حاضر، بسیاری از خارجی‌ها را در هم می‌شکست و باعث می‌شد نتوانند میل به بقا را پیدا یا حفظ کنند. یک مزیت منحصر به تولد در اردوگاه، غیبت کامل انتظارات بود.»
  • «مدرسه شبیه برده فروشی ای بود که او از آن جا به سنگ جمع کردن، هَرَس کردن و کارگری در سد فرستاده می‌شد. اما فارغ‌التحصیلی به این معنا بود که در سن شانزده سالگی او به کارگر بزرگ‌سالی تبدیل شده و آماده است کاری دائمی در اردوگاه به او محول شود.»
  • «در حالی که شین کار می‌کرد و منتظر بود، در فکر فرورفت که چه طور سایز زندانی‌ها از حصار و فرصت‌های آن سویش غافل بودند. او فکر کرد بقیه زندانیان مثل گاو بودند، بی‌اراده نشخوار می‌کردند و تسلیم زندگی‌های شان بودند که راه خروجی از آن نبود. او هم مانند آن‌ها بود، تا زمانی که با پارک آشنا شد.»
  • «با اینکه زندگی شین پس از اعدام مادر و برادرش بسیار حقارت بار بود اما برای او، خودکشی هیچ‌گاه چیزی بیش از فکری گذرا نبود.»
  • «'اندی کیم'، برای مدتی نزدیک‌ترین محرم 'شین' بود، گفت: "شین هنوز زندانیه. وقتی هنوز افراد دیگه‌ای تو اردوگاه‌ها رنج می کشن، اون نمی تونه از زندگیش لذت ببره. به نظر شین، شاد بودن خودخواهیه"»
  • «بقا دستاوردی بود که فقط از طریق اجتماع به دست می‌آید و نه حادثه فردی»
  • «گناه نابخشودنی پدر شین این بود که برادر دو مرد جوان بود که در طول جنگ برادرکشیِ دو کره که بخش عظیمی از شبه جزیرهٔ کره را ویران و صد هزار خانواده را از هم جدا کرد، به کره جنوبی فرار کردند. گناه نابخشودنی شین هم این بود که پسر پدرش بود. پدر شین هیچ وقت درمورد این مسئله توضیحی نداده بود.»
  • «اولین خاطرهٔ او یک اعدام است. همراه با مادرش به طرف مزرعهٔ گندمی در نزدیک رودخانهٔ تائِدونگ می‌رفت که نگهبانان در آن‌جا چند هزار زندانی را گردهم آورده بودند. پسرک که به خاطر جمعیت هیجان‌زده بود، از میان پاهای بزرگ‌سالان راهش را به ردیف جلو خزید و دید که نگهبان‌ها مردی را به تیرکی چوبی می‌بندند. شین این‌گِئون چهارساله بود و بسیار کوچک‌تر از آن‌که از سخنرانی پیش از اعدام سرنگهبان سر در بیاورد. در اعدام‌های فراوانی که در سال‌های آینده اتفاق می‌افتادند او به سخنرانی سرنگهبان گوش خواهد داد که به جمعیت می‌گوید به زندانی در آستانهٔ مرگ «رستگاری» از طریق کار با اعمال شاقه پیشنهاد شد، اما او این سخاوتمندی حکومت کره‌شمالی را رد کرد. نگهبانان برای جلوگیری از ناسزاگویی زندانی به حکومتی که می‌خواهد جانش را بگیرد، دهان او را پر از سنگ‌ریزه کردند و سرش را با پارچه‌ای پوشاندند. در اعدام اول، شین دید که سه نگهبان هدف‌گیری کردند و هر کدام سه‌بار ماشه را چکاندند. صدای شلیک تفنگ‌ها پسرک را ترساند و او سریعاً به عقب جست. اما از همان عقب بالا و پایین می‌پرید تا ببیند نگهبانان به سمت بدن آغشته‌به‌خون می‌روند و آن را در پارچه‌ای می‌پیچند و به‌زحمت آن را در گاری می‌گذارند.»
  • «در اردوگاه ۱۴ که زندانی برای دشمنان سیاسی کرهٔ شمالی است، تجمع بیش از دو نفر ممنوع است مگر مواقع اعدام. همه باید در این مراسم شرکت کنند. در اردوگاه کار اجباری از اعدام در ملأعام و ترس حاصل از آن برای درس عبرت استفاده می‌شد.»

منابع ویرایش

  1. بلین هاردن، فرار از اردوگاه ۱۴، ترجمهٔ مسعود یوسف حصیر چین، نشر چشمه، ۱۳۹۴.