بزرگ بن شهریار
کاشف ایرانی
بزرگ بن شهریار رامهرمزی با لقب ناخُدا (؟ - درگذشتهٔ پس از ۳۴۰ق/ ۹۵۶م) رهنورد دریاپیما، دریانورد، بازرگان دریایی، نقشهکش، نویسندهٔ عربی و جغرافیدان ایرانی در سدهٔ دهم میلادی/چهارم هجری بود که بیشتر برای گردآوری اثری از شگفتیشنیدههای دریانوردان خلیجی همروزگارش با عنوان عجائب الهند، بَرّهُ و بحرهُ و جزایرهُ (به فارسی: شگفتیهای خشکی، دریا و جزیرههای هند) شهرت دارد؛ این اثر از سوی محمد ملکزاده از عربی به فارسی ترجمه شده است.
برگزیدهها
ویرایشبخش یکم
ویرایش- «... اما بعد، خداوند شگفتیهای گیتی را ده بخش کرد، نُه بخش را به مشرق عالم بخشید و یک بخش را به مغرب و شمال و جنوب عطا فرمود و باز از نُه بخشِ شگفتیهای مشرق، هشت بخش را به ممالک هند و چین اختصاص داد و یک بخش را برای باقی ممالک مشرق زمین.»
- مقدمه[۱]
- «مردویه بن زرابخت که یکی از کشتیرانهای چین و کشور طلا بود حکایت کرد که روزی در آبهای جزیره زابج کشتی میراند، از دور دو برآمدگی بزرگی را در دریا مشاهده کرد و کشتی را از بین آنها عبور داد و با خود اندیشید که ممکن است دو کوه دریائی باشد که قله آنها در سطح آب نمایانند. همینکه کشتی از بین دو قله گذشت ناگهان برآمدگیها در آب فرورفت و ناپدید شد و معلوم گشت که آن دو برآمدگی دو چنگال خرچنگ دریائی بوده است.».
- شمارهٔ ۵[۱]
- «از یک نفر عراقی شنیدم که میگفت: در یمن نزد دوستان خود کلهماهیای را دیدم که گوشت آن تماماً فروریخته و فقط استخوان باقی مانده بود و به قدری عظیم بود که یک نفر انسان با تمام قد بدون اینکه سرش را خم کند میتوانست از یک حدقهٔ چشم او داخل شده و از سوی دیگر خارج شود. در سال ۳۱۰ یک فک از این نوع ماهی را از دریای عمان برای مقتدر خلیفه بردند و هنگامی که میخواستند آنرا داخل عمارت کنند از در عمارت داخل نشد و ناچار شدند آنرا از پنجره وارد سازند. مرد عراقی میگفت: از چشمهای همین ماهی بیش از ۵۰۰ پیمانه روغن گرفتهاند».
- شمارهٔ ۱۰[۱]
- «شخصی که به زیلع [ جیبوتی امروزی] و کشور حبشه سفر کرده بود برای من حکایت کرد که در دریای حبشه یک نوع ماهی وجود دارد که صورت و بدن او شبیه است به صورت و بدن انسان و همچنان دارای دست و پا میباشد…»
- شمارهٔ ۲۰[۱]
- «دیگر از عجایب دریای فارس این است که گاهی در شب هنگامی که امواج دریا مضطرب شده و بههم برمیخورند و از تصادم باهم متلاشی میگردند همچون شعلههای آتش به نظر میآیند به قسمی که مسافرین دریا گمان میکنند در دریای آتش سیر مینمایند.»
- شمارهٔ ۲۳[۱]
- «... از دیگری شنیدم در ظفار که از شهرهای یمن است، آهنگری میمونی داشت که در تمام روز در دُکّان او کورهٔ او را میدمید و بدینگونه پنج سال در خدمت او بود. هم او میگفت چندین سفر که بدان مکان میرفتم همان میمون را نزد آهنگر میدیدم».
- شمارهٔ ۴۳[۱]
- «یکی از شومترین و خطرناکترین دریاها که به ندرت میتوان از آن به سلامت گذشت، دریای اغباب[۲] سرندیب است که سیصد فرسنگ طول آن میباشد. در میان این دریا تعداد زیادی تمساح وجود دارد و ساحل آن نیز کنام پلنگام درنده میباشد و نیز بر سطح آن کشتیهای راهزنان آدمخوار رفتوآمد دارند که شریرترین مخلوق روی زمین بوده و مانند آنها در هیچ نقطهای وجود ندارد. مسافرینی که در این دریا عبور میکنند و گرفتار دزدان دریا میشوند، کشتی آن ضبط و اهل کشتی خوراک آدمخواران میگردند؛ و اگر کشتیی غرق شود، تمام اهل کشتی طعمهٔ تمساحهای درنده میشوند و چنانکه کشتی در نزدیکی ساحل بشکند و مسافرین جان خود را به سلامت به ساحل برسنانند، نصیب پلنگهای درندهٔ ساحلگشته و در ساعت اول ورود به خشکی قطعات بدن آنها در شکم پلنگها جای میگیرد.»
- شمارهٔ ۶۴[۱]
- «شخصی که به هندوستان سفر کرده بود، حکایت میکرد که در کنبایت دیده است مردمی را که به کنار خلیج رفته یکی پس از دیگری خود را غرق میساختند و برای آنکه ترس آنان را ااز خودکشی بازندارد به اشخاص اجرت میدادند تا دست بر روی آنها گذارده و آنها در زیر آب نگاه بدارد تا خفه شوند و اگر در میان آب فریاد کنند و استعانت جویند، اعتنا نکنند.»
- شمارهٔ ۷۳[۱]
- «مسافری که به بلاد سهیلان سفر کرده بود میگفت: در جزیره بقر که بین جزیره سرندیب و جزیره مندورین واقع است و یکی از جزایر اطراف سهیلان [ سیلان] میباشد بت بزرگ هندویان را دیده است، هندوها میگفتند این بت در جزیره سهیلان بوده است که پس از عبور از دریا اکنون در جزیره بقر قرار گرفته است، بین اهالی مشهور است که این بت بزرگ در هر جزیره هزار سال اقامت جسته سپس به جزیره دیگر نقل مکان میکند.»
- شمارهٔ ۷۴[۱]
- «محمد بن بابشاد میگفت: در سریره نزد زنی حیوانی را دیدم به صورت بنی آدم، چهرهای سیاه مانند زنگیان داشت دو پا و دو دست او خیلی بلندتر از دست و پای انسان بود، دم درازی داشت، بدنش مانند میمون از موی انباشته بود، این حیوان در کنار زن نشسته و به او پناه میبرد، پرسیدم این چیست؟ گفت از اهالی جنگل است. حیوان صدائی ضعیف داشت که مفهوم نمیشد، از جنس میمون بود اما صورت و خلقت او به انسان شباهت داشت.»
- شمارهٔ ۷۵[۱]
- «از قول دریانوردی شنیدم که در لولوبیلنک که خلیج کوچکی است در دریا، طایفهای هستند که انسان را میخورند، این طایفه دارای دُم بوده و در میانهٔ سرزمین قنصور و لامری زندگی میکنند.»
- شمارهٔ ۷۷[۱]
بخش دوم
ویرایش- «از محمد بن بابشاد شنیدم در جزیره نیان که جزیرهای است در دریای خارج و فاصله آن تا قنصور صد فرسنگ راه است، قومی هستند آدمخوار که کلههای انسان را جمع میکنند و هرکس بیشتر جمجمه انسان جمع کرده باشد افتخارش بیشتر است. این مردم شمشهای مس را به قیمتهای کزاف میخرند و مانند طلا آن را نزد خود ذخیره میکنند و سالها از آن نگاهداری مینمایند، همچنانکه طلا در نزد ما مدتهای زیاد ذخیره میشود. در نظر آنها طلا همان قدر و ارزشی را دارد که مس در نظر ما.»
- شمارهٔ ۷۸[۱]
- «بعد از جزیره نیان سه جزیره دیگر هست که براوه نامیده میشوند مردم این جزایر نیز انسان را میخورند و کلههای انسان را جمع کرده خشک میکنند و آنها را وسیله معاملات خود قرار میدهند.»
- شمارهٔ ۷۸[۱]
- «و نیز شنیدم که کلیه اهالی فنصور و لامری و کله و قاقله و صنفین نیز آدمخوارند اما آنها فقط دشمنان خود را از روی خشم و غضب میخورند و این عمل آنها از راه گرسنگی و سد جوع نیست. این اقوام گوشت انسان را خشک کرده و با آن انواع تنقلات میسازند و با شراب تناول میکنند.»
- شمارهٔ ۷۹[۱]
- «در جزیره اندمان بزرگ زیارتگاهی از طلا ساختهاند که در درون آن قبری است و اهالی جزایر اندمان آن را بسیار تعظیم و تکریم میکنند و نظر به احترام زیادی که آن قبر در نظر اهالی داشته بقعهای از طلا برای قبر بنا کردهاند. مردم این جزایر به زیارت قبر میروند و میگویند قبر سلیمان بن داود علیه السلام است همان مردم چنین میگویند که حضرت سلیمان از خدای عز و جل مسئلت نمود که قبر او را در مکانی قرار دهد که مردم آن عصر بدانجا دست نیابند، خداوند نیز استدعای او را پذیرفت و قبرش را در جزایر اندمان قرار داد زیرا اندمان مکانی است که احدی به آنجا قدم نگذاشته است که بازگشته باشد.
شخصی که به کشور طلا رفته بود برای من حکایت کرد که در صنفین مردی را دیده است که او با جمعی از همسفرهای خود به جزایر اندمان رفته تمام همراهان او در آنجا خورده شدهاند و تنها آن مرد نجات یافته و بازگشته است و این داستان نیز از زبان آن مرد نقل شده است.»- شمارهٔ ۸۷[۱]
- «می گویند در بلاد هند علیا هنوز رسم سوزانیدن پیرمردان و پیر زنان باقی است.»
- شمارهٔ ۱۰۳[۱]
منابع
ویرایش- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ ۱٫۱۴ ۱٫۱۵ رامهرمزی، بزرگ بن شهریار. عجایب هند. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، زمستان ۱۳۴۸/ ۱۹۷۰م.
- ↑ اغباب . [ اَ ] (ع اِ) جِ غُب، بمعنی زمین پست و ایستادن گاه آب. (آنندراج). جِ غُب، بمعنی روندهٔ از دریا چندان که در دشت دور درآید و زمین پست و ایستادن گاه آب .(منتهی الارب). جِ غب، یعنی آنکه بدریا زند چندانکه در خشکی امعان کند و زمین پست. (از اقرب الموارد).