عبدالواسع جبلی غرجستانی لقب‌گرفته به بدیعُ الزّمان (؟ - ۱۱۶۰م) شاعر خراسانی در سدهٔ ششم هجری بود.

گفتاوردها

ویرایش
  • خطاب به اسب «ای میان بحر کرده با نهنگان آشنا/ بر کران کوه گشته با پلنگان آشنا// در کم از یک هفته هفت اقلیم را برهم زنی/ چون عنانت را کند شاه جهان یکدم رها.»[۱]
  • «گفتار لطیف و خوی نیکوست ترا/ خوبی و لطافت صفت و خوست تو را// عیب تو جز این نیست که در عشق یکی‌ست/ بیگانه و خویش و دشمن و دوست تو را.»[۱]
  • «حالیست چو زلف تو مشوش ما را/ عیشی‌ست چون پاسخ تو ناخوش ما را// جانیست چو روی تو پر آتش ما را/ بختی‌ست چو مرکب تو سرکش ما را.»[۱]
  • «باشد دل من ز بادهٔ عشق تو مست/ در رنج خمار از آن بماندم پیوست// در پای اجل تا نشود شخصم پست/ کوته نکنم ز دامن مهر تو دست.»[۱]
  • «بی‌رنج که را ساخته کاری باشد/ با هرگنجی گزنده ماری باشد// بی‌خصم که را گزیده یاری باشد// با هر وردی خلنده خاری باشد.»[۱]

منابع

ویرایش
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ هدایت، رضاقلی‌خان. «۲۰۳. جبلی غرجستانی». در مجمع الفصحاء. ج. یکم. به کوشش مظاهر مصفا. تهران: انتشارات امیرکبیر، سال ۲۰۰۲م. ص ۶۶۵.