امیلی ال
رمانی از مارگریت دوراس
امیلی ال (به فرانسوی: Emily L.) رمانی از مارگریت دوراس است.
گفتاوردها
ویرایش- «نوشتن یک کتاب، مثل بچه به دنیا آوردن است، چیزی است که از وجود شما زاده میشود. در آرزوی بچه دار شدن، که بعضی اوقات میتواند زنی را به مرز جنون برساند، نیازی مبرم به فراتر رفتن از زندگی وجود دارد؛ نیاز به داشتن بچهای از خود و از مردی که دوست میداریم؛ ولی در نوشتن یک کتاب تنها هستیم، تنهای تنها. سرنوشت کتاب هم با سرنوشت یک کودک متفاوت است.»[۱]
- «من در زمان جنگ نوزادی را از دست دادم، دکتر به علت نبودن بنزین نتوانست خودش را به من برساند. خاطرهٔ وحشتناکی است. حتی به دنیا آمدن فرزند بعدی ام هم نتوانست خاطرهٔ آن درد و رنجی را که ماهها به درازا کشید، از بین ببرد. چنین بلایی بر سر یکی از کتابهایم هم آمد، بر سر امیلی ال. به محض انتشار، بعضی از منتقدین به شدت به آن حمله کردند، آن را کشتند! امیلی ال بی شک یکی از کتابهایی است که من آن را در نهایت هیجان و اضطراب نوشتهام، و در شوقی که مرا میترسانید، از این که موفق میشدم آن چیزها را دربارهٔ امیلی ال بنویسیم. در آن دوران، خیلی بد میخوابیدم، تقریباً غذا نمیخوردم. فقط یکی از دوستان هر روز به من سر میزد و دستنوشتها را میگرفت و روز بعد تایپ شده تحویلم میداد. در آن تابستان، گویی من و آن دوست، و کتابی که در حال شکل گرفتن بود، در این دنیا تنها بودیم.»
گفتگوها
ویرایش- نگاهتان میکنم. نگاهتان به اطراف است، به گرما، به آبِ بیموجِ رودخانه، به تابستان و نیز به دوردستها. با دستهایی به زیرِ چانه، دستهایی سفید و بسیار زیبا، نگاه میکنید بیآنکه ببینید. بیآنکه کوچکترین حرکتی بکنید، از من میپرسید چه شده. من مثل همیشه میگویم که هیچ؛ که نگاهتان میکنم.
- نخست حرکتی نمیکنید و من، از همانجا که نشستهام، لبخندی در چشمانتان میبینم. میگویید:
- ــ شما از این محل خوشتان میآید. روزی در کتابی خواهد آمد؛ این میدانگاه، این گرما، این رودخانه.
- به گفتهتان پاسخی نمیدهم. نمیدانم. به شما میگویم که سر درنمیآورم، آن هم بیمقدّمه. کم پیش میآید که این چیزها را بدانم.
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ مارگریت دوراس، امیلی ال، ترجمهٔ شیرین بنی احمد، انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۴.