اتین دو لا بوئسی
نویسنده و فیلسوف فرانسوی
اتین دو لا بوئسی (به فرانسوی: Étienne de La Boétie) شاعر، نویسنده و فیلسوف فرانسوی دوره رنسانس است.
گفتاوردها
ویرایشگفتار در بندگی خودخواسته
ویرایش- «اگر برای کسب آزادی چیزی جز میل به آن لازم نباشد چه؟»[۱]
- «بیشتر باید دردآور باشد تا شگفتانگیز که میبینیم کرور کرور آدم بینوایانه بندگی میکنند و یوغ بر گردن دارند. نه اینکه زورمندتری وادارشان کرده باشد بلکه گویی تنها به شنیدن نام یکی افسون و جادو شدهاند، یکی که نباید از قدرتش بترسند، چرا که تنهاست، و نشاید که به شایستگی او دل ببندند، چرا که با ایشان درندهخوی و ددمنش است.»
- «بر سر دوراهی میان بنده ماندن و آزاد زیستن، خود مردمند که آزادگی را پس میزنند و بندگی پیشه میکنند. مردم خود به این ذلت تن درمیدهند و در طلب آن هم میدوند.»
- «دلیران برای دست یافتن به خیری که میطلبند هیچ ترسی از خطر ندارند. دوراندیشان از هیچ تلاشی روی برنمیگردانند. مردمان ترسو و نادانند که چون سختی را برنمیتابند خیر خود را بازنمییابند و به آرزوی آن بسنده میکنند. گرچه پستیشان توانایی در پی آن رفتن را از ایشان گرفتهاست ولی بنا بر سرشت خویش هنوز به خواستن آن توانا ماندهاند. همین است که هر انسانی، چه خردمند و چه نادان، و چه بیباک و چه ترسو، هر چیز نیکی را آزرو میکند، هر چیز که اگر به دست بیاید شادکامی و خوشبختی او را فراهم میآورد. تنها یک چیز است که نمیدانم چرا آدمیان به رغم سرشت خویش از خواستن آن بازمیمانند. آن چیز همان آزادی است که با این حال چنان گوهر فرخندهای است که اگر از دست برود همه ناکامیها یکی پشت دیگری از راه میرسند و هر چیز نیکی هم که به جا مانده باشد عطر و طعم خود را از دست میدهد زیرا بندگی آن را تباه میکند.»
- «کسی از نداشتن آنچه هرگز نداشتهاست افسوس نمیخورد، حسرت جز از پی لذت نمیآید، و تنها با یادآوری شادیِ از دست رفتهاست که اندوه را درمییابیم. طبیعت آدمی را چنان ساختهاست که آزاده باشد و آزادی را بخواهد اما بافته طبیعت به قیچی تربیت بریده میشود.»
- «بهراستی که مردمان فرودست که شمارشان هر روزافزون میشود عمر خود را به این میگذرانند که به آنکه خیرشان را میخواهد گمان بد ببرند و به آنکه فریبشان میدهد باور آورند. همین بس است که برایشان دانه بپاشند و شک دارم که مرغی باشد که بهتر به دام بیفتد یا ماهیای که بهتر کرم و با آن چنگک را نیز ببلعد و شگفتآور اینکه چگونه ریزهنانی هم دهان آدمیان را آب میاندازد.»
- «این چه میتواند باشد؟ این را چه میتوان نامید؟ این چه مصیبتی است؟ این چه رذیلتی است؟ یا بالاتر از همه، این چه نکبتی است؟ ببینید این انبوه مردمانی را که فرمان نمیبرند بلکه بندگی میکنند، که بر ایشان حکم رانده نمیشود بلکه ستم میرود، و نه مالشان و نه خانوادهشان، نه همسر و نه فرزندانشان، و نه زندگیشان هم از آن خودشان نیست. ببینید چگونه این همه دشنام و چپاول و کشتار را تاب میآورند و لشکری از ستیزهجویان نیست که به ایشان چنین بد میکند یا اردویی از بربران که راهش را جز با تن و جان خویش نتوان سد کرد بل تنها یک نفر است، یک نفر که در پهلوانیهم به هراکلس نمیماند و از جنگاوری شمشون هم نشانی ندارد، یک نفر که مردکی تنهاست و آن هم اغلب پستترین و سستنهادترین فرد ملت، نه کسی که به گرد میدان نبرد خو کرده باشد بل کسی که با خاک گود بازی هم آشنا نیست، نه کسی که بتواند به پشتوانه زور خود به مردان فرمان دهد بل کسی که از اینکه به دونمایگی زنکی را هم خدمت کند ناتوان است.»
- «همیشه چهار یا پنج تنند که جبار را بر جا نگاه میداند، همان چهار یا پنج تن کشور را به بندگی جبار وامیدارند، همیشه پنج یا شش تن بودهاند که با زبانبازی دل جبار را به دست آوردهاند و چه خود پیش او رفته باشند و چه او ایشان را نزد خویش فراخوانده باشد در کنار جبار ماندهاند تا همدست و حشیگریاش شوند، ندیم خوشگذرانیاش باشند، در هوسرانیاش قوادی کنند، و از غارتگریاش بهره برند.»
- «آیا حالی سیاهتر از این هست که از خود هیچ نداشته باشی و اراده و سلیقهات و تن و جانت را هم از دگیری به وام بگیری؟»
- «اگر آدمیان خود خود را چنین به کری نمیزدند میشنیدند که چارپایان هم بر ایشان بانگ برمیدارند که: زنده باد آزادی.»
منابع
ویرایش- ↑ اتین دو لا بوئسی، گفتار در بندگی خودخواسته، ترجمهٔ لاله قدکپور، انتشارات گمان، ۱۳۹۵.