ابرهه بن صباح
ابرهه بن صباح حاکم یمن در قرن ششم میلادی از طرف پادشاه حبشه بود.
دربارهٔ او
ویرایش«هنگامی که ابرهه بن صباح پادشاه یمن، اراده کرده بود که بیت الله را ویران کند و به این نیت حرکت کرد، عدهای از پیش قراولان لشکر حبشه، گله ای از شتران عبدالمطلب را به غارت بردند؛ عبدالمطلب به لشکرگاه آمد و اجازه خواست که پادشاه را ببیند؛ به وی اجازه داده شد؛ ابرهه در خیمه ای از دیبا و تختی از ابریشم نشسته بود که عبدالمطلب وارد شده، سلام کرد.
- ابرهه جواب او را داد و به جمال و هیبت زیبایش خیره ماند. سپس به عبدالمطلب گفت: برای چه آمدهای. گفتند: لشکریان تو گله ای از شتران مرا برده اند، شما دستور بفرمایید که آنها را به من بازگردانند. ابرهه از گفته او خشمگین شده و گفت: من آمده ام که شرف تو و قومت را ویران کنم، آنگاه تو شترانت را از من طلب میکنی؟ عبدالمطلب گفت: من فقط مسؤول شترانم هستم و کعبه نیز خدایی دارد که سزاوارتر و قویتر از همه در حفظ و نگهداری آن است. ابرهه شتران عبدالمطلب را باز گرداند و او هم به مکه برگشت.»[۱]
سخنان
ویرایش- بارالها، هر کس از آنچه دارد دفاع میکند، تو نیز از خانه ات که مظهر جلال تو است دفاع کن و نگذار با صلیبشان به کعبه تو تجاوز نموده و حرمت آن را هتک کنند. مگذار داخل شهر حرام شوند، و البته آنچه تو بخواهی همان واقع میشود.
- قبل از حملهٔ سپاه ابرهه به مکه
گفتگوی ابرهه و عبدالمطلب
ویرایشلشکر ابرهه در راه مکه به شترانی از قریش برخورده و آنها را به غنیمت گرفتند که در میان آنها دویست شتر عبدالمطلب نیز بود. وقتی این خبر به عبدالمطلب رسید از شهر خارج شد و به اقامتگاه لشکر ابرهه رفت و از دربان ابرهه، اجازه ملاقات با او را خواست. عبدالمطلب مردی تنومند و زیبا بود، همینکه چشم ابرهه به او افتاد، وی را مورد احترام قرار داد و با او روی زمین نشست و پرسید:
- ابرهه چه حاجتی داری؟
- عبدالمطلب من دویست شترم را میخواهم که لشگریان تو به غنیمت بردهاند.
- ابرهه با دیدن تو شیفته ات شدم، اما سخنت تو را از نظرم انداخت. چون من آمدهام تا خانه عزت و شرف و معبد دینی شما را ویران کنم. تو *دربارهٔ خانه دینیت هیچ سخن نمیگویی و از آن هیچ دفاعی نمیکنی و دربارهٔ شترانت سخن میگویی و از مال شخصی ات دفاع میکنی.
- عبدالمطلب «انا رب الابل و للبیت رب ان شاء یحفظه و یمنعه»«من صاحب شتر هستم و برای خانه کعبه پروردگاریست که اگر بخواهد آن را حفظ میکند و مانع از حمله میشود»[۲]
شعر
ویرایش- سپاه ابرهه ز کین دوباره حملهور شده// ولی زترس سینه را کسی سپر نمیکند
- مهدی دیلمی