آرامش دوستدار

فیلسوف و روشنفکر ایرانی (۱۳۱۰–۱۴۰۰)

آرامش دوستدار (۲ خرداد ۱۳۱۰ – ۵ آبان ۱۴۰۰) فیلسوف و روشنفکر ایرانی است.

گفتاوردها ویرایش

  • «آنچه ما تا کنون در همهٔ تاریخمان یکسره از زمان زرتشت تا هم اکنونِ دورهٔ اسلامی داشته‌ایم فرهنگ دینی بوده‌است. اینکه می‌شود و چگونه می‌شود تخمی از فرهنگ غیردینی در فرهنگ دینی کاشت و به ثمر آورد، تصورش نیز مشکل است. بویژه چون شمار کسانی که بتوانند و بخواهند با فرهنگ دینی درافتند، آنقدر اندک است که در برابر شمار سازندگان مجهز فرهنگ دینی اصلاً به حساب هم نمی‌آید. ساده گرفتن این مشکل بزرگ و امیدواری به گشودن هر چه زودتر آن با اتکاء به تولید کتابهای سطحی و بی رمقی که در سالهای اخیر خواسته‌اند به جنگ فرهنگ دینی بروند، به شوخی شباهت دارد؛ و نیز خطاست که بپنداریم به صرف وارد کردن بُعدهای فرهنگ غربی به سرزمینمان، بدون در نظر گرفتن ساختار فرهنگی‌مان، می‌توان گامهای مؤثر برای رویارویی با فرهنگ دینی برداشت.»
    • مناظره در برلین، ۱۳۸۴[۱]
  • «در تمام دورهٔ تاریخمان هیچ زمانی ما با دین درنیفتاده‌ایم. برای من درافتادن با دین با درافتادن با صنف روحانیان هرگز نمی‌تواند یکی باشد. نفی صنف روحانی را نباید امر بر نفی دین کرد. یکی دانستن دین و روحانیت لودهندهٔ ذهن غیرتاریخی ماست که رویداد هزار و چهارصد سالهٔ اسلام و آنچه را که این دین بر سر ما و فرهنگمان آورده نمی‌بیند.»
    • مناظره در برلین، ۱۳۸۴[۱]
  • «دین، چه جایی که قدرت مطلق داشته باشد، نمودارش را در همهٔ کشورهای اسلامی می‌توان دید، و چه قدرت نسبی داشته باشد، موردش کشورهای اروپای مسیحی کیش است، نیرویی درون‌گیر دارد؛ یعنی افراد یک جامعه را از درون تسخیر می‌کند و در چنگ اقتدار خود نگه می‌دارد. اما دین در اروپای مسیحی در نتیجهٔ چهار قرن مقابله‌ای که روشنگران با آن کرده‌اند و دانشی که در آن پدید آمده، این اقتدار را عملاً در سطح جامعه از دست داده‌است.»
    • مناظره در برلین، ۱۳۸۴[۱]
  • «نمی توان دست روی دست گذاشت و نشست، تا دین بشخصه اختیاراتش را محدود و نسبی کند یا حقوقی را که عامل تسخیر جامعه هستند از خود سلب نماید. هیچ جای دنیا تا کنون پیش نیامده که دستگاهی در هر زمینهٔ ممکن از حقوقی که عامل بقایش هستند چشم بپوشد. اگر جایی حدود اقتدار و اختیار یک دستگاه محدود شده، در واقع بدینگونه بوده که این محدودیت را فرهنگ غیردینی با زایش و پرورشش تحمیل کرده‌است. گواه آن را همه جا در سراسر تاریخ می‌توان دید.»
    • مناظره در برلین، ۱۳۸۴[۱]
  • «معنای عنوان کتاب [«امتناع تفکر در فرهنگ دینی»] این است که اندیشیدن را فرهنگ دینی غیرممکن می‌سازد.»
    • مناظره در برلین، ۱۳۸۴[۱]
  • «ایرانی‌ها در زمانی پایه‌گذار دولت در دوران باستان بوده‌اند و این شاید تنها کار مهمی است که ایرانی‌ها توانسته‌اند بکنند. ایرانی‌ها در زمان کورش و داریوش، از شمال آفریقا تا تمام ترکیه و بخشی که در آن یونانی‌ها می‌زیسته‌اند و از این طرف تا سیردریای تاجیکستان را جزو قلمرو کشورشان بر حول مرکز ایرانی اش داشته‌اند. تمام دولتهایی که در این قلمرو بوده‌اند، یعنی ۲۰ دولت که رؤسای آنها ساتراپهای ایرانی بوده‌اند، دارای استقلال داخلی خودشان بوده‌اند؛ یعنی اگر مثلاً در آنجا یونانی‌ها زیر نظر ساتراپ ایرانی بوده‌اند، به کار فلسفی خودشان می‌پرداخته‌اند و ساتراپ ایرانی امور اداری را رسیدگی می‌کرده‌است. اگر در آنجا فنیقی‌ها بوده‌اند، کار تجاری خودشان را می‌کردند، اگر یهودیها بودند ترویج دینی خودشان را می‌کردند. ایرانی‌ها دولت را اداره می‌کردند ولی همه چیز را به روال سابق حفظ می‌کردند. این را نباید دست کم گرفت. اما هیچ علتی هم نمی‌توان یافت که به چه مناسبتی ایرانی‌ها اینطوری بوده‌اند؟ یعنی به نظر من هیچ آدمی قادر نیست بگوید که چرا ایرانی‌ها به این معنا نخستین پایه‌گذار دولت در تاریخ باستان بوده‌اند. می‌خواهم بگویم که این پرسش شبیه آن است که کسی بپرسد به چه مناسبتی نیوتون آمده و قوهٔ جاذبهٔ زمین را کشف کرده یا آلبرت اینشتین به تئوری عمومی نسبیت رسیده‌است؟»
    • مناظره در برلین، ۱۳۸۴[۱]
  • «میشل فوکو نخستین فیلسوف مهمی است که در چند ماه پیش از بروز انقلاب اسلامی دوبار به ایران سفر می‌کند. بار اولش برای ملاقات با آیت‌الله شریعتمداری به قم می‌رود. مترجمش مهدی بازرگان بوده‌است. مجسم کنید در نظرتان مثلث آیت‌الله شریعتمداری، میشل فوکو و مهدی بازرگان را در قم! اولی آخوند مهمی است میانه‌رو که دلیل حق اختیار چهار زن عقدی به مرد مسلمان را در این می‌بیند که مرد از نظر جنسی از زن قوی‌تر است! لابد چهار بار! دومی متفکری است که به زعم او یکی از وسیله‌های قدرت، یا در واقع اِعمال قدرت و حصول آن در غرب، سکسوالیته به‌منزلهٔ معیار و مولد حقیقت بوده‌است. سومی فیزیک‌دانی است در فرانسه درس‌خوانده، استاد فیزیک در دانشگاه تهران و متخصص ترمودینامیک در این رشته. با چنین تخصصی از قرار توانسته درجهٔ گرمای آتش جهنم را به دست آورد…... ممکن است برخی خیال کنند این اظهارات برای سرزنش میشل فوکو اند. اگر کسی مستوجب سرزنش باشد در وهله اول و آخر خود ما هستیم. از شاهمان گرفته تا گدامان. جایی که ما انتلکتوئلهای ایرانی از هول حلیم انقلاب در دیگ اسلامی آن شیرجه رفته بودیم. برای میشل فوکو کلاً باید تفاهم داشت که از دیدن انقلابی چنین یکپارچه و رنگارنگ از بلاهت مادرزاد، از خود بی‌خود شود. اما نه در دو دهه بعد برای دو فیلسوف دیگر غربی که می‌بایستی، سوای اعمال خونین جمهوری اسلامی که همچنان ادامه دارد از تجربه میشل فوکو نیز می‌آموختند: برای یورگن هابرماس و ریچارد رورتی. هر دو به ایران سفر می‌کنند: به چه منظوری؟»[۲]

دربارهٔ او ویرایش

  • «من احساس می‌کنم که کتاب آرامش دوستدار (درخشش‌های تیره) متأسفانه کم و بیش در بخش وسیعی از ادبیات روشنفکری ما نفوذ کرده‌است. یک یاس پیدا شده و اگر کسی به این نیندیشد که چگونه می‌توان آن یاس را دوباره برگرداند انگار که اساساً روشنفکر نیست.»

منابع ویرایش

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ نقل از «مناظره داغ آرامش دوستدار با منتقدانش در برلین»، آفتاب نیوز، کد خبر ۹۲۲۰، ۲۰ مرداد ۱۳۸۴.
  2. «روشنفکر بومی میان غرب و شرق». 
  3. نقل از «سرگیجه‌های روشنفکری: روشنفکران و عرصه عمومی در میزگرد اعتماد»، روزنامه اعتماد، شماره ۳۴۳۵، ۱۹ دی ۱۳۹۴، صفحهٔ ۸.