آذری طوسی
شاعر ایرانی
نورالدین، حمزه بن عبدالملک آذری اسفراینی شهرتیافته به آذری طوسی (۱۳۸۲، اسفراین - ۱۴۶۲، اسفراین) صوفی و شاعر ایرانی بود. [۱]
گفتاوردهاویرایش
چنانکه هست فلک را دوازده تمثال | که آفتاب بر آن دور میکند مه و سال | |
بر آسمان ولایت دوازده برجاند | چو آفتاب نبوت همه به اوج کمال | |
شهان بیسپه و خسروان بیشمشیر | ملوک بیحشم و اغنیای بیاموال | |
ازین دوازده برج دوازده خورشید | علی است مهر سپهر کمال و مطلع آل | |
علی است آنکه به کنه حقیقتش نرسد | به غیر ذات خداوند ایزد متعال | |
حدیث معرفت او به مردم نااهل | همان حکایت آب است و قصهٔ غربال[۱] |
منت خدای را که مطیع پیمبرم | فرمانبر قضای خداوند اکبرم | |
توحید، بحر و این تن من همچو کشتی است | جان ناخدای کشتی و عقل است لنگرم | |
تا از سواد وجه شدم سرخ روی فقر | روشن شده است معنی گوگرد احمرم | |
معنی حل طلق حلول قناعت است | ای نکته یاد گیر که من کیمیاگرم | |
دنیا چو جیفه، طالب آن سگ شمردهاند | لیکن من این گروه به سگ نیز نشمرم | |
از آفتاب همت من مهر ذره نیست | گر ذرهای بدانمش از ذره کمترم | |
از خسروان روی زمین ننگ آیدم | تا من گدای حضرت ساقی کوثرم[۱] |
اگرچه دولت وصلت به چون منی نرسد | در این امید بمیرم که خوش تمنایی است[۱] |
دلی که آه کشد در ره تو از خامی است | که هرکه سوخت ازو دود برنمیآید[۱] |
شدیم پیر به عصیان و چشم آن داریم | که جرم ما به جوانان پارسا بخشند[۱] |
کشتگان خویش را در پیش مردم جلوه ده | تا شهیدان ترا آیین ماتم برفتد[۱] |
چو مستولی شود درد جدایی، تن به مردن ده | دوای این مرض را هیچکس جز من نمیداند[۱] |
ز هول روز جزا آذری چه میترسی | تو کیستی که در آن روز در شمارآیی[۱] |
ز حکمت بیاموزمت نکتهای | که در هر دو عالم شوی سرفراز | |
لباس طریقت چو در برکنی | به ذلت مرنج و به عزت مناز | |
به عشق آر رو تا که شاهی کنی | که محمود گردید عبد ایاز[۱] |
من گریهٔ آتشین نمیدانستم | من سوز دل حزین نمیدانستم | |
نه نام به من گذاشت عشقت نه نشان | من عشق ترا چنین نمیدانستم[۱] |
منابعویرایش
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ هدایت، رضاقلیخان. «آذری طوسی قُدِّسَ سِرُّه». نصرتالله فروهر. در ریاض العارفین. به کوشش سید رضی واحدی و سهراب زارع. تهران: انتشارات امیرکبیر، سال ۲۰۰۹م. ص ۴۲. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۱۲۳۳-۸.