مردی که به راع عشق جان فرساید | |
باید که به غیر یار خود نگراید |
عاشق به ره عشق چنان میباید | |
کز دوزخ و از بهشت یادش ناید[۱] |
* * *
ایمن به تو زنده همچون مردم به نفس | |
از کار تو کرده دین و دنیا به هوس |
گر مست نیم چو بنگرم با همه کس | |
سردی همه از برای من دارد و بس[۱] |
* * *
ای عشق ترا روح مقدس منزل | |
سودای ترا عقل مجرد منزل |
سیاح جهانِ معرفت یعنی دل | |
از دست غمت دست به سر پا در گل[۱] |
- «یوسف همدان امام روزگار/ صاحب اسرار جهان بینای کار.»[۱]
- «یوسف همدان که چشم راه داشت/ سینهٔ پاک و دل آگاه داشت.»[۱]
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ درخشان، مهدی. بزرگان و سخن سرایان همدان. ج. اول (بعد از اسلام تا ظهور سلسله قاجار). تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م. ص ۱۳۱.