گری فرانسیون

فیلسوف و فعال حقوق حیوانات آمریکایی

گری فرانسیون (به انگلیسی: Gary L. Francione) استاد حقوق اهل ایالات متحده آمریکا و همچنین فعال حقوق جانوران است.

گفتاوردها

ویرایش

The case against pets

ویرایش
  • «اصطلاح «حقوق حیوانات» تا حد زیادی بی‌معنی و پوچ شده‌است. هرکس معتقد باشد قفس‌های مرغ‌ها در مرغداری باید کمی بزرگ‌تر باشد یا بگوید گوساله‌ها قبل از اینکه به‌زور سلاخی شوند باید، به‌جای انزوا، در واحدهای اجتماعی زندگی کنند از موضع معروف به «حقوق حیوانات» دفاع کرده‌است. این وضعیت تا حد زیادی ناشی از نظرات پیتر سینگر است، نویسندهٔ کتاب آزادی حیوانات که به‌طور گسترده به‌عنوان پدر جنبش حقوق حیوانات شناخته می‌شود… ما اصطلاح حقوق حیوانات را در شیوه‌ای متفاوت به کار می‌بریم، شبیه به‌شیوه‌ای که اصطلاح حقوق بشر را در رابطه با حقوق بنیادینِ نوع بشر به کار می‌بریم، به‌عنوان‌مثال اگر بگوییم انسان حق زندگی دارد، منظورمان این است که علاقهٔ بنیادین او به ادامهٔ زندگی باید مورد حمایت قرار گیرد، حتی اگر استفاده از اعضای بدنِ او بدون رضایتش باعث نجات جان ده انسان دیگر شود. حقْ راهی برای دفاع‌کردن از علایق و منافع است. حق، صرف‌نظر از عواقب، از منافع و علایق دفاع می‌کند. این محافظتْ مطلق نیست و ممکن است تحت شرایط خاصی از بین برود، اما نمی‌تواند صرفاً به‌خاطر تبعاتش ملغی شود. «حیواناتِ غیرانسان» این حقِ اخلاقی را دارند که منحصراً به‌عنوان منابع انسان‌ها مورد استفاده قرار نگیرند، صرف‌نظر از اینکه رفتار با آن‌ها انسانی باشد یا نباشد، حتی اگر استفاده از حیوانات به‌عنوان منابع قابل‌جایگزین باعث شود انسان‌ها از نتایج مطلوبی بهره‌مند شوند.»[۱]
  • «وقتی دربارهٔ حقوق حیوانات صحبت می‌کنیم، در درجهٔ اول دربارهٔ یک حق صحبت می‌کنیم: حقِ دارایی کسی نبودن. دلیلش هم این است که اگر حیوانات ازلحاظ اخلاقی دارای اهمیت هستند و اگر حیوانات صرفاً شیء نیستند، نمی‌توانند متعلق به کسی باشند یا تصرف شوند. اگر آن‌ها دارایی باشند، لاجرم شیء هستند و لاغیر. به این موضوع در سیاقی انسانی بیندیشید. همهٔ ما به‌طور کلی توافق داریم که تمام انسان‌ها، صرف‌نظر از ویژگی‌های خاص خود، این حق بنیادین و پیش‌قانونی را دارند که با آن‌ها همچون دارایی شخصی رفتار نشود. هیچ‌کدام از ما به‌بردگی‌گرفتن انسان‌ها را نمی‌پذیریم. این بدین معنی نیست که چنین چیزی دیگر وجود ندارد؛ وجود دارد، اما کسی از آن دفاع نمی‌کند.»
  • «در انگلستان و ایالات متحده قوانین بسیاری وجود داشت که ادعا می‌شد برای نظارت بر برده‌داریِ نژادمحور وضع شده‌است. این قوانین فایده‌ای نداشت، زیرا قوانین نظارتی تنها در مواقعی موضوعیت دارند که اختلافی بین برده و مالکِ او وجود داشته باشد. پیروزیِ مالک برده در تمام این اختلاف‌هاست که نهاد برده‌داری را شکل داده‌است. اینجاست که هیچ چالش جدی‌ای حقوق مالکیت مالک را تهدید نمی‌کند. همین مشکل درمورد موجودات غیرانسانی نیز وجود دارد. اگر حیوانات دارایی هستند، نمی‌توانند هیچ ارزش ذاتی یا درونی‌ای داشته باشند. آن‌ها تنها دارای ارزش عارضی یا خارجی هستند. آن‌ها اشیایی هستند که ما ارزششان را تعیین می‌کنیم. آن‌ها حقوقی ندارند. ما حق داریم، به‌عنوان مالکِ دارایی، آن‌ها را ارزش‌گذاری کنیم. حتی می‌توانیم انتخاب کنیم که هیچ ارزشی برای آن‌ها قائل نباشیم.»
  • «قوانین زیادی وجود دارند که ظاهراً استفادهٔ ما از حیواناتت را کنترل می‌کنند. درواقع تعداد این قوانین بسیار بیشتر از قوانینی است که برای کنترل برده‌داری وضع شده بود. این‌ها نیز، مانند قوانینی که برده‌داری را کنترل می‌کردند، بی‌فایده هستند. این قوانین تنها زمانی محلی از اعراب دارند که منافع و علایق انسان و حیوان با هم در تضاد باشند. اما انسان‌ها حقوقی دارند، ازجمله حق مالکیت و استفاده از دارایی‌شان. حیواناتْ دارایی هستند. وقتی قانون تلاش می‌کند منافع انسان و غیرانسان را به حالت تعادل درآورد، نتیجه از پیش مشخص است.»
  • «رفتار ما با حیواناتی که برای تأمین غذا از آن‌ها استفاده می‌کنیم، هرقدر هم «انسانی» باشد، باز همچنان در معرض شباهت به رفتاری است که اگر با یک انسان انجام می‌شد شکنجه به حساب می‌آمد. چیزی به‌نام استثمارِ خوب و بجا و «شاد» وجود ندارد.»
  • «حیوانات اهلی کاملاً وابسته به انسان‌ها هستند، انسان‌هایی که تمام وجوه زندگیِ آن‌ها را کنترل می‌کنند. برخلاف کودکان، که به‌هرحال روزی مستقل خواهند شد، حیوانات هرگز مستقل نخواهند شد. دلیل اهلی‌سازی حیوانات دقیقاً همین است، می‌خواهیم حیواناتِ اهلی به ما وابسته باشند. آن‌ها برای همیشه در جهنمِ آسیب‌پذیری و ضعف باقی خواهند ماند و برای همهٔ امورشان به ما متکی خواهند بود. ما آن‌ها را پرورش دادیم تا سازگار و نوکرصفت باشند و ویژگی‌هایی داشته باشند که خوشایند ماست، هرچند بسیاری از این ویژگی‌ها برای حیوانات زیان‌آور است. ممکن است آن‌ها را به یک معنی خوش‌حال کنیم، اما این رابطه هرگز نمی‌تواند طبیعی یا عادی باشد. هرچقدر هم که با آن‌ها خوب رفتار کنیم، به جهان ما تعلق ندارند. این موضوعْ کم‌وبیش درمورد تمام حیوانات اهلی صادق است. آن‌ها همیشه به ما وابسته هستند. ما برای همیشه زندگی آن‌ها را کنترل می‌کنیم. آن‌ها حقیقتاً «حیوانات برده» هستند. ممکن است برخی از ما اربابان خیرخواهی باشیم، اما واقعاً نمی‌توانیم چیزی فراتر از آن باشیم.»
  • «اگر جهانْ جهانی عادلانه‌تر و منصفانه‌تر بود، هیچ حیوان خانگی‌ای وجود نداشت و هیچ چراگاهی پر از گوسفند و هیچ طویله‌ای پر از گاو و خوک و هیچ مزرعه‌ای پر از مرغ‌های تخم‌گذار نمی‌شد. هیچ آکواریوم یا باغ‌وحشی هم در کار نبود.»
  • «اگر حیوانات از لحاظ اخلاقی مهم هستند، باید در تمام جنبه‌های رابطهٔ خود با آن‌ها بازنگری کنیم. موضوعی که باید با آن مواجه شویم این نیست که، با همهٔ اصلاحات سطحی‌ای که در شیوه‌های صنایعِ استفاده از حیوانات اعمال می‌شود، آیا بهره‌کشیِ ما از آن‌ها انسانی است یا خیر، بلکه باید ببینیم اصلاً می‌توانیم استفاده از آن‌ها را توجیه کنیم یا خیر.»

منابع

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. گری فرانسیون و آنا چارلتون، «چرا نگهداری از حیواناتِ خانگی اساساً غیراخلاقی است؟» ترجمهٔ امیر قاجارگر نشر در وب‌سایت ایان در تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۶ با عنوان The case against pets، ترجمه و بازنشر در وب‌سایت ترجمان، ۲۵ دی ۱۳۹۵.