«خطِّ فرضی استوا فقط از چند کیلومتری شمال کیتو و از پای قلهٔ باشکوه و منجمد آتشفشان کایامب به بلندای ۵۸۴۰ متر میگذرد. در سر پیچ یک راه کوهستانی، به یک نقشهٔ ابتدایی دو نیمکره برمیخوریم که یک هیئت زمینشناسی فرانسوی روی پایهای کار گذاشته است و به مسافر اعلام میکند که از آن نقطه به بعد ناگهان از نیمکرهٔ شمالی به نیمکرهٔ جنوبی گام میگذارد. در آن حوالی، هوا سَبکی غیرواقعی دارد. لکههای شیریرنگ یخچالهای معلق در آینهٔ بیحرکت و صاف و سرد دریاچههای کوچکی که به تصاویر باسمهای ژاپنی شبیهاند، منعکساند… در این منظرهٔ کوهستانی استوایی هیچچیز تا به این حد با تصوری کلّی که انسان از سرزمینهای استوایی دارد، مغایر نیست. خود کیتو در ارتفاع ۲۸۰۰ متری، مکانی است که بهویژه برای استراحت به همه توصیه میشود. چه کسی میتوانست چنین امری را باور کند؟ شهر که در سال ۱۵۳۴ به دست سباستیان دو بنالکازار بنا شده بامهای گلیرنگ و طلاکاریهای خیرهکنندهٔ کلیساهای سبک باستانی خود را در معبر تنگی از معابر کوههای آند برافراشته است.»
«کیتو به گردشگری که زمان بسیاری برای ماندن ندارد، دو چیز عجیب عرضه میکند: فروش سرهای کوچکشده بهشیوهٔ سرخپوستان خیوارو و کلاههای پاناما. اولی عموماً بدلیاند و به شمار بسیار در کارگاههایی ساخته میشوند که همیشه هم در خود اکوادور نیستند. دومیها واقعی هستند، این کلاهها را در اکوادور مونت کریستی مینامند…»