هنری باش و هرچه خواهی کن | |
نه بزرگی به مادر و پدر است |
نافهٔ مشک را ببین به مثل | |
کاین قیاس بدیع معتبر است[۱] |
* * *
من نصیب عیش دوش از عمر خود برداشتم | |
کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم |
ماه و مشک و نرگش و گلنار و سرور و سیم و گل | |
تا به هنگام سحر هر هفت دربرداشتم[۱] |
* * *
پرسید به باغ بلبل از نرگس مست | |
کز گل خبری هست ترا گفتا هست |
گل مهد زمردین به گلین بر بست | |
از کله برون آمد و در مهد نشست[۱] |
* * *
آن قوم که ایشان ره اسرار سپردند | |
احوال جهان باطل و بازیچه شمردند |
محنتزدگان را به کرم دست گرفتند | |
چون دست گرفتند بر آن پای فشردند |
ایشان همه رفتند و جهان جمله به مشتی | |
زین ناکس نامردم نامرد سپردند |
هنگام طمع شوختر از روبه و گرگاند | |
هنگام کرم شومتر از غرچه و کردند |
هرچند بزرگند بزرگند به هیکل | |
وز روی حقیقت نه بزرگند که خردند |
قومی همه نوکیسه و تو کاسه که از بخل | |
نام کرم از نامه معنی بستردند |
زان قوم که ما دیدیم امروز کسی نیست | |
گویی که به به یک بار همه پاک بمردند |
وان نیز عجبتر که هم از بخت بد ما | |
با خود همه چیزی چو بمردند بردند[۱] |
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ درخشان، مهدی. بزرگان و سخن سرایان همدان. ج. اول (بعد از اسلام تا ظهور سلسله قاجار). تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م. ص ۱۰۳.