پندار خدا (به انگلیسی: The God Delusion) کتاب غیرداستانی نوشتهٔ زیست‌شناس بریتانیایی، ریچارد داوکینز است.

گفتاورد

ویرایش
  • سرشت ایمان این است که مؤمن می‌تواند چیزی را بدون داشتن دلایل کافی باور کند.
  • دین یک دوران، تفریح ادبی دوران بعدی است (رالف والدو امرسان)
  • بعضی قهرمانان ورزشی معتقدند که خدا کمکشان می‌کند تا پیروز شوند، البته در مقابل حریفانی که به نظر نمی‌رسد استحقاق کمتری برای امدادهای غیبی داشته باشند. بعضی رانندگان معتقدند که خدا برایشان جای پارک نگه می‌دارد، البته خدا ناگزیر باید این کار را به بهای محروم کردن بقیه انجام دهد. این نوع خداباوری به نحو خجالت‌آوری شایع است.
  • علم، دورانِ سنگ‌ها را می‌کاود و دین سنگِ دوران‌ها را
  • هزاران نفر به خاطر اعتقاد دینی‌شان شکنجه‌شده‌اند، و مورد تعقیب متعصبان معتقد به دین دیگر قرارگرفته‌اند، درحالی‌که خیلی مواقع فرق میان آن دو دین به‌زحمت قابل‌تشخیص است. دین منابع را می‌بلعد و گاه در مقیاسی کلان چنین می‌کند. ساختن یک کلیسای جامع قرون‌وسطایی به‌راحتی صد نفر- قرن کار می‌برد، درحالی‌که هرگز کسی در آن اقامت نمی‌کرد یا فایدهٔ مشخص دیگری نداشت.
  • گرچه آمریکا بر پایه سکولاریسم تأسیس‌شده، اما امروزه دین‌دارترین کشور جهان مسیحی است، در حالی که انگلستان که کلیسایی مستقر به ریاست پادشاه مشروطه دارد، از زمرهٔ بی‌دین‌ترین کشورهاست.
  • عارفان راز را می‌ستایند و می‌خواهند همچنان راز باقی بماند، اما دانشمندان راز را به دلیلی دیگر می‌ستایند، راز هدفی به‌دستشان می‌دهد.
  • اگر معنی خدا این باشد که یک دسته قوانین فیزیکی برجهان حاکم است، پس مسلماً خدا وجود دارد. اما چنین خدایی ازنظر عاطفی راضی‌کننده نیست. دعا کردن به درگاه قانون گرانش چندان کار معقولی نیست.
  • چرا باید حمایت از حزب کارگر یا محافظه‌کار، جمهوری‌خواه یا دموکرات، این یا آن مدل اقتصادی، یا مکینتاش و ویندوز مجاز باشد، اما داشتن عقایدی در مورد آغاز، دربارهٔ خلقت جهان و… نه؟ چون اینها مقدسات هستند؟ ما عادت کرده‌ایم که ایده‌های دینی را به چالش نگیریم.
  • یک نمونه آن پرسش فلسفی قدیمی است که می‌گوید: آیا تو هم مثل من قرمز می‌بینی؟ شاید آنچه برای تو قرمز می‌نماید برای من سبز باشید یا اصلاً رنگی باشد که در خیال من هم نمی‌گنجد! فیلسوفان این پرسش را در زمره پرسش‌هایی می‌دانند که هرگز پاسخی ندارد.
  • حقایق علمی، بسی خیره‌کننده و زیبا هستند؛ چه قدر غم‌انگیز است که بمیریم بی‌آنکه اندکی از آن‌ها سر درآورده باشیم!
  • در هر دهکده‌ای مشعلی است: معلمی که می‌افروزد؛ و کاهنی که فرومی‌کشد. (ویکتور هوگو)
  • مرده بودن فرقی با زاده نشدن ندارد.
  • باید به کودک آموخت که چگونه بیندیشد، نه اینکه چه بیندیشد.
  • میان رویکرد دانشمند و رویکرد خلقت‌گرا به مجهولات، تقارن نامیمونی هست. هر دو به مجهولات نیاز دارند. امر مجهول برای دانشمند هدف پژوهش است، اما برای خلقت‌گرا نشانگر پیروزی نظریهٔ مطلوبش است.
  • درگذشته خطیرترین چالش محیطی نیاکان ما از سوی همگنانشان بوده‌است. میراث آن دوران، این است که پیش‌فرض غالب را بر ترس از نیات آدمیان بگذاریم.
  • حقیقت را از ذهن آگاه خود پنهان کردن، ساده‌تر از پنهان کردن حقیقت از دیگران است.
  • چرا باید به‌راحتی این ایده را بپذیریم که برای خشنود کردن خدا باید به او معتقد باشیم؟ چه نکته خاصی در باور هست؟ چه کنیم اگر خدا دانشمندی باشد که جستجوی صادقانه حقیقت را والاترین فضیلت بداند؟
  • سخت کیشی دین بنیادگرا، جوانان بی‌شماری را از آموختن علم بازداشته است. دین غیر بنیادگرا چنین کاری نمی‌کند. اما این نوع دین هم به کودکان خردسال می‌آموزد که ایمان بی‌چون‌وچرا یک فضیلت است، و به‌این‌ترتیب دنیا را مهیای رشد بنیادگرایی می‌سازد.
  • شاید بگویند که این وضع مختص ایمان دینی نیست. عشق میهن‌پرستانه یا قوم‌پرستانه نیز می‌تواند به روایت‌های دیگری از افراط‌گرایی بینجامد. مگر نه؟ بله می‌تواند، مانند کامیکازه‌های ژاپنی و ببرهای تامیل سریلانکایی. اما توان بالقوهٔ ایمان دینی در خفه کردن صدای محاسبهٔ عقلانی چنان است که گوی سبقت را همهٔ اسباب دیگر افراط‌گرایی ربوده‌است. به گمانم، بخشی از این قدرت مهیب دین ناشی از این وعدهٔ فریبنده است که مرگ پایان کار نیست، و به بهشتی که برای شهدا مهیا شده تلألؤ خیره‌کننده‌ای دارد. بخش دیگر هم ناشی از آن است که ایمان دین بنا به سرشت خود پرسشگری را منکوب می‌کند.
  • همهٔ ما برای سفر کوتاهی به دنیا می‌آییم، و بی‌آنکه بدانیم چرا، گاهی به نظرمان می‌رسد که جهان مقصودی الهی دارد. اما از دیدگاه زندگی روزمره، زندگی‌مان وابسته به دیگر آدمیان و بیش از همه وابسته به کسانی که سعادتمان درگرو لبخندشان است، گره‌خورده.
  • گرایشی در انسان هست که چیزی را ببیند که می‌خواهند ببیند. انسان واقعاً به‌سختی می‌تواند چیزهایی را ببیند که برایش مضمونی منفی دارند، اما چیزهای مثبت را به سهولت تمام می‌بینند.
  • ما بیشتر تمایل داریم سایه را با دزد عوضی بگیریم تا دزد را با سایه. چراکه یک ایجاب غلط ممکن است وقت تلف کردن باشد، اما یک نفی غلط می‌تواند مرگبار باشد.
  • به نظر می‌رسد که شکارچیان به زیبایی «آفریده» شده‌اند تا طعمهٔ خود را شکار کنند، و شکارها هم به همان زیبایی «آفریده» شده‌اند تا از شکارچی بگریزند. اما خدا طرف کیست؟
  • هنگامی‌که یک نفر دچار توهم می‌شود، می‌گویند دیوانه است، هنگامی‌که افراد بسیاری دچار توهم می‌شوند، می‌گویند مؤمن هستند. (رابرت پیرسیگ)
  • چنان‌که آرتور سی کلارک در قانون سوم‌اش یادآور می‌شود: «هر فن‌آوری که به‌قدر کافی پیشرفته باشد از معجزه تمیز دادنی نیست.»
  • اگر خدا همه‌دان باشد، باید از پیش بداند که چگونه به مدد همه‌توانی‌اش در سیر تاریخ دخالت خواهد کرد. اما این بدان معناست که نمی‌تواند نظرش را دربارهٔ مداخلات خود تغییر دهد، پس همه توان نیست.
  • ما برای کسانی که باورهای فاقد توجیه عقلانی زیادی دارند نام‌هایی داریم. هنگامی‌که این باورها بسیار شایع باشند آن افراد را دین‌دار می‌خوانیم در غیر این صورت معمولاً دیوانه، یا خیالاتی خوانده می‌شوند.
  • یکی از اثرات حقیقتاً مخرب دین این است که تعلیم می‌دهد باید از جهل خود خرسند بود.
  • خلقت‌گرایان مشتاقانه در پی یافتن شکافی در معرفت یا فهم کنونی ما هستند. اگر یک شکاف ظاهری بیابند فرض می‌کنند که ناگزیر خدا باید آن را پر کند. با پیشرفت علم، شکاف‌ها تنگ‌تر می‌شوند، و به‌تدریج دیگر کاری برای خدا و جایی برای مخفی شدن خدا باقی نمی‌ماند.
  • اذعان به نادانی خود، و حتی ابراز مسرت از نادانی، بخش ذاتی فعالیت علمی و چالشی برای فتوحات آتی است. اغلب دانشمندان ازآنچه که تاکنون کشف‌شده خسته شده‌اند. نادانسته‌هاست که آن‌ها را پیش می‌راند.
  • طبیعت حسابدار تنگ‌چشم و بخیلی است که از دیناری نمی‌گذرد، و هر دقیقه و ثانیه اتلاف وقت را جزا می‌دهد.
  • به کسی دوگانه انگار می‌گویند که میان ماده و ذهن تمایزی بنیادی قائل است. دوگانه انگار معتقد است که ذهن نوعی روح غیرمادی است که درون بدن مأوا دارد و لذا می‌تواند بدن را ترک کند و در جای دیگر به هستی خود ادامه دهد. مخالف او، یگانه انگار است. یگانه انگار معتقد است که ذهن، بُروزِ ماده است.
  • به قول لوئیس بونوئل، فیلم‌ساز شهیر اسپانیایی، «خدا و میهن تیم شکست‌ناپذیری را تشکیل می‌دهند که همهٔ رکوردهای سرکوب و خونریزی را می‌شکند.»
  • همه‌چیز را بسنج؛ همواره باورهای خود را با واقعیات باز آزما، و آماده‌باش تا حتی عزیزترین باورهایت را هم که با واقعیت نمی‌خوانند کنار نهی. عقاید خود را مستقلاً و بر مبنای خرد و تجربهٔ خود برگزین؛ نگذار دیگران تو را به پیروی کورکورانه بکشانند.
  • این اصل توسط امانوئل کانت تصریح‌شده‌است که یک موجود عقلانی هرگز نباید کسی را بدون کسب رضایت او ابزار رسیدن به هدفی قرار دهد، حتی اگر آن هدف به نفع دیگران باشد.
  • به کودکان تعلیم می‌دهد که ایمان بی‌چون‌وچرا یک فضیلت است. لازم نیست برای چیزی که به آن ایمان‌دارید دلیل و مدرک بیاورید. اگر کسی اعلام کند که به فلان چیز ایمان دارد بقیهٔ جماعت، چه هم‌کیش او باشند، چه مؤمن به دین دیگری و چه بی‌دین، مطابق یک سنت پابرجا مجبورند که بی‌گفتگو به فلان چیز «احترام بگذارند»
  • خودبینی مؤمنان است که بدون هرگونه شاهدی، می‌دانند که دین خودشان حق است و دیگر دین‌ها یا تحریف‌شده‌اند یا در ضلالت مبین هستند.
  • ما چقدر خوش‌شانس هستیم که زنده‌ایم، درحالی‌که اکثریت غالب کسانی که می‌توانستند زنده باشند، اقبال زندگی نصیبشان نشده و در گردونهٔ بخت‌آزمایی دی ان ای شکست خورده و پا به عرصه هستی ننهاده‌اند
  • هرقدر هم که عمرمان کوتاه باشد، اگر ثانیه‌ای از آن را هدر دهیم یا صرف گلایه از این کنیم که زندگی عبث و بی‌حاصل است یا اگر (مانند کودکان) بگوییم که زندگی خسته‌کننده است، دشنام درشتی به تریلیون‌ها نفری داده‌ایم که هرگز بخت زیستن را نیافتند.
  • معرفت ما به اینکه فقط یک‌بار زندگی می‌کنیم باید زندگی را برایمان بسیار ارزشمندتر سازد.

منابع

ویرایش
  • ریچارد، داوکینز. پندار خدا. برگردان: ا. فرزام. تاریخ نشر ۲۰۰۷. چاپ اینترنتی ISBN 0-618-68000-4
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ