نیکوس کازانتزاکیس

نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده، شاعر و مترجم یونانی. زادروز: (۱۸ فوریه ۱۸۸۳ میلادی) در کرتا. وی در تاریخ (۲۶ اکتبر ۱۹۵۷ میلادی) در فرایبورگ آلمان درگذشت.

آنهایی که دوست داشتنشان سخت است، آنهایی هستند که بیشتر به عشق نیاز دارند.»

دارای منبع ویرایش

  • «اولیس پس از کشتار مدعیان خود در آن جزیره کوچکش کسل شده بود. دیگر زن و فرزند و وطن قدیم و خدایان قدیمش او را راضی نمی‌کردند. تصمیم گرفت «ایتاک» را به عزم آخرین سفر خود، سفری که بازگشت نداشته باشد، ترک گوید…»
    • آغاز کتاب ادیسه/ ۱۹۵۳
  • «دروازه‌های بهشت و جهنم هم‌شکل و هم‌سایه‌اند.»
    • آخرین وسوسه مسیح/ بخش ۱۸
  • «فقط یک زن در جهان وجود دارد. زنی با چهره‌های متفاوت.»
    • آخرین وسوسه مسیح
  • «کتاب سیر و سلوک دانه‌ای بود که دیگر آثار من از آن روییدند. چنان‌که بعدها هرچه نوشتم تفسیری بود و تصویری از سیر و سلوک.»
    • دربارهٔ کتاب آسز (آسکِزه) یا سیر و سلوک/ ۱۹۵۵ میلادی
  • «کسب دانش و تقدس، عفاف و پاکدامنی و شکوه پیروزی، هیچ‌کدام به منزله فتح قله رفیع برای انسان نیست. بلکه چیز دیگری است، چیزی حماسی‌تر، چیزی مأیوس‌کننده: حرمت مقدس!»
    • زوربای یونانی - ۱۹۴۶/ بخش ۲۴
  • «من آرزویی ندارم، من از چیزی نمی‌ترسم، من آزادم»
    • سنگ‌نبشته بر آرامگاه کازانتزاکیس/ از کتاب ناجی خدا
  • «من برآنم، که رستگاریِ منِ روشنفکر ِ متفکر بسته به ادیسه‌است. اگر او زنده بماند من هم زنده خواهم ماند.»
    • دربارهٔ کتاب ادیسه
  • «همان‌طور که به پرندگان دریایی چشم دوخته بودم، فکر کردم: این راهی است که باید رفت، آهنگ موزون آن را پیدا کن و با ایمانی راسخ در آن گام بنه.»
    • زوربای یونانی - ۱۹۴۶/ بخش ۲۱
  • «بسیار از افراد وطن‌پرست هستند بی‌آنکه وطن‌پرستی آنها اصلاً هزینه‌ای داشته باشد. من وطن‌پرست نیستم و نخواهم بود، ولو اینکه برایم گران تمام شود. بسیاری از افراد به بهشت اعتقاد دارند و میخ طویله الاغشان را در آنجا بر زمین کوبیده‌اند. من خری ندارم، لاجرم آزاده هستم.»
    • "از کتاب زوربای یونانی"
  • «تا نتوانی خودت یک و نیم برابر شیطان باشی نمی‌توانی با شیطان مبارزه کنی!..»
    • "از کتاب زوربای یونانی"
  • «کلیه چیزهای خوب این دنیا از ابداعات و اختراعات شیطان است؟ زنان زیبا، بهار، بچه خوک سرخ شده و شراب.. !.»
    • "از کتاب زوربای یونانی"
  • «ما انسان‌ها چون نوزادان حشره‌ای هستیم که بر برگ کوچک یک درخت تنومند زندگی می‌کنیم. برگ کوچک ما کرهٔ زمین است و دیگر برگ‌های درخت، ستارگان و سیاره‌هایی که سراسر آسمان را پوشانده‌اند و ما فقط در شب سوسویشان را می‌توانیم ببینیم. ما بر روی این برگ کوچک می‌دویم، مشت می‌کوبیم و فریادش بلند می‌شود. بعضی از ما هم خود را جلوتر برده و سر را از لبهٔ برگ به زیر می‌کشند و فضای بی‌کران را تماشا می‌کنند و بر خود می‌لرزند و همان لحظه است که اندیشه و شعر شروع می‌شود. آن لحظه شروع احساس خطری بزرگ است. عده‌ای گیج شده و هذیان می‌گویند، عده‌ای وحشت‌زده شده و می‌کوشند پاسخی برای آن یافته و دلگرمی به خود دهند. پس از وجودی به نام خدا دم می‌زنند. عده‌ای هم از لبهٔ برگ تماشا کرده و با خونسردی تمام می‌گویند: به‌به، چه جای آرام و زیبایی!»
    • از کتاب زوربای یونانی، نیکوس کازانتزاکیس، ترجمهٔ حشمت‌اله آزادبخت، انتشارات نوید صبح، چاپ‌اول۱۳۹۷، ص۲۴۳

بدون منبع ویرایش

  • «انسان به مقداری جنون هم نیاز دارد، وگرنه هرگز به پاره‌کردن بندهایش برای کسب آزادی خطر نمی‌کند.»
  • «تمامی روح من فریادی است؛ و تمامی اثر من تفسیر این فریاد.»
  • «زیبایی بی‌رحم است. اگر تو هم توجهی به‌او نداشته باشی، او به تو خیره می‌شود و راحتت نمی‌گذارد.»
  • «ما بزرگترین چشمه قدرت را دیدیم و او را خدا خواندیم. ما می‌توانستیم هر لقب دیگری که مایل بودیم به او بدهیم، مانند: ژرفنا، تاریکی مطلق، روشنایی مطلق، ماده، روح، امید نهایی یا سکوت. اما هرگز فراموش مکن که ما اسمش را تعیین کردیم.»
  • «حالا که نمی‌توانیم واقعیت را دگرگون کنیم بهتر است چشمی که واقعیت را می‌بیند عوض کنیم.»
  • «آنهایی که دوست داشتنشان سخت است، آنهایی هستند که بیشتر به عشق نیاز دارند.»

جستارهای وابسته ویرایش

پیوند به بیرون ویرایش

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ