بازی تاج‌وتخت

مجموعهٔ تلویزیونی درام فانتزی آمریکایی

بازی تاج‌وتخت (به انگلیسی: Game of Thrones) مجموعه تلویزیونی آمریکایی به سبک خیال‌پردازی حماسی است که توسط دیوید بنیاف و دی.بی. وایس برای شبکه اچ‌بی‌او ساخته شده‌است. این مجموعه برگرفته از پرفروش‌ترین مجموعه داستان‌های فانتزی جرج آر.آر. مارتین یعنی ترانه یخ و آتش است. نخستین کتاب این مجموعه بازی تاج‌وتخت نام دارد.


گفتاوردها ویرایش


ند استارک ویرایش

  • سعی کن نجنگی، ولی اگه مجبور شدی حتماً پیروز شو!
  • برام عجیبه که یه نفر برای محبتی که هیچ‌وقت در حقش نداشتم، عاشقمه و این همه آدم، برای بهترین کارم همیشه بهم توهین می‌کنن!
  • [به راب استارک] مردی که حکم رو صادر می کنه باید اجراش هم بکنه.
  • من با سربازها بزرگ شدم. واسه همین خیلی وقت پیش چگونه مردن رو یاد گرفتم.
  • بعضی از زخم های قدیمی هیچوقت به صورت واقعی درمان نمی شن و با کوچکترین حرفی دوباره خون ازشون می شه.

سانسا استارک ویرایش

  • تو فردا خواهی مُرد لُرد بولتون. پس خوب بخواب.


آریا استارک ویرایش

  • یه گرگ رو زنده بذار و گوسفندا هیچ وقت امنیت نخواهند داشت.
  • وقتی کسی ازت پرسید اینجا چه اتفاقی افتاده، بهشون بگو که شمال همه چی رو یادش می مونه. بهشون بگو که زمستون اومد سراغ خاندان فرَی.


جان اسنو ویرایش

  • در میدان نبرد، از هر ۱۰ بار ۹ بار نظم بر تعداد پیروز می شه.
  • پدر همیشه چی می گفت؟ هرچیزی که قبل از واژه “اما” بیاد مزخرفه.

تایوین لنیستر ویرایش

  • یه شیر هرگز خود را نگران نظرات گوسفندان نمی کند.
  • برام توضیح بده چرا کشتن ۱۰٫۰۰۰ نفر در میدان جنگ شرافتمندانه تر از کشتن چند نفر سر میز شامه.
  • هر مردی که مجبور بشه بگم “من شاه هستم” شاه واقعی نیست.
  • قبل از اینکه بخوام اسم خانواده رو مسخره همگان کنم و تو رو وارث کسترلی راک بکنم، ترجیح می دم که بذارم کرم ها جنازمو بخورن.

سرسی لنیستر ویرایش

  • اگه فاحشه میخوای یکی بخر، ولی اگه یه ملکه میخوای، بدستش بیار.

تیریون لنیستر ویرایش

  • آدم با دشمنانش صلح می‌کند؛ نه با دوستانش.
  • تو خیلی مهربونی… یه روز این موضوع تو رو به کشتن میده.
  • تو مهمترین چیز در مورد روسپی‌ها رو فراموش کردی، نمیشه اونا رو خرید، فقط میشه اجاره‌شون کرد!
  • افراد دارای قدرت همیشه ضعفا رو طعمه قرار دادن. از همون اول همینجوری به قدرت رسیدن.
  • حاکمی که وفاداران به خودش رو می کشه حاکمی نیست که الهام بخش وفاداری باشه.
  • خدای روشنایی می خواد دشمنانش رو بسوزونه. خدای غرق شده می خواد اونارو غرق کنه. چرا همه خدایان چنین بوگندوهای شروری هستن؟ پس خدای عیاشی و شراب کجاست؟
  • [به جان اسنو] هیچ وقت فراموش نکن کی هستی. بقیه دنیا اونو فراموش نمی کنن. اونی که هستی رو مثل یه ذره تنت کن و اونوقته که کسی نمی تونه ازش برای آسیب زدن بهت استفاده کنه.
  • [به لرد یانوس اسلینت] من شرافتت رو زیر سوال نمی برم، لُرد یانوس. من وجودش رو تکذیب می کنم.
  • مرگ پایان همه چیزه. اما زندگی احتمالات زیادی در خودش داره.
  • وقتی که زبون یک نفر رو از حلقومش می کشی بیرون، ثابت نمی کنی که اون یه دروغگوه، با این کار در واقع داری به همه دنیا می گی که از او چیزی که ممکنه بگه واهمه داری.

لرد بیلیش (لیتل فینگر) ویرایش

  • در شمال نجنگ.. یا جنوب… هر جنگی در هرجای دنیا رو.. همیشه.. با ذهنت بجنگ.
  • [به سانسا] مهم نیست که ما چی می خوایم هر وقت به دستش میاریم یه چیز دیگه می‌خوایم.

دنریس تارگرین ویرایش

  • دفعهٔ بعدی که دستت رو روی من بلند می‌کنی، آخرین باریه که دست خواهی داشت!

استنیس براتیون ویرایش

[در توصیف آدرها] شیاطینی از برف و یخ و سرما… دشمنی باستانی… تنها دشمنی که اهمیت داره.

اولنا تایرل ویرایش

[به دنریس تارگرین] تو یه گوسفندی؟ نه! تو اژدهایی پس مثل اژدها باش.

جوراه مورمونت ویرایش

  • در درون هر مردی یه هیولا هست. و این هیولا زمانی تحریک میشه که یه شمشیر دستش بدی.


گفتگوها ویرایش

استنیس براتیون: وقتی بچه بودم یه شاهین زخمی پیدا کردم و ازش مراقب کردم تا خوب شد، اسمش رو مغرور بال گذاشتم. روی شونم می‌نشست و اتاق به اتاق دنبالم می‌کرد و از دستم غذا می‌خورد ولی اوج نمی‌گرفت. بارها به شکار بردمش ولی از نوک درخت‌ها بالاتر نمی‌رفت. رابرت بهش ضعیف بال می‌گفت، یه سنقر به اسم تندر داشت که محال بود شکار رو از دست بده. یه روز عموم سر هاربرت بهم گفت پرندهٔ دیگه ای امتحان کنم، گفت با مغرور بال خودم رو مسخره می‌کنم و حق با اون بود. هفت خدا بهم یه گنجشک هم ندادند، وقتشه پرندهٔ دیگه ای رو امتحان کنم داوس، یه باز سرخ

سرسی لنیستر: تو مرد باهوشی هستی. اما نصف اون چه که فکر می کنی هم باهوش نیستی.

تیریون لنیستر: همونجوری هم من از تو باهوش ترم.


گریون لنیستر به برادرزاده اش تیریون: تایوین بعد از مرگ جوانا دیگه همون مرد نبود، بهترین بخش وجودش همراه اون درگذشت.

کوروین هور، شاه جزایر آهن به آهن‌زادگان: جنگ برای تجارت بده… ضعف حمله[دشمنان] رو دعوت میکنه… برای داشتن صلح، ما باید قوی باشیم.

ماتیس روون: «اعلیحضرت همین حالا که صحبت می‌کنیم خطوط ما به خوبی مستقر شدن. چرا منتظر سپیده بمونیم؟ شیپور حمله رو بزنیم.»
رنلی: «تا بقیه بگن با حقه بازی بردم؟ یه حملهٔ ناجوانمردانه؟ سحر وقت مقرر شدست.»

دوران مارتل: «اوبرین همیشه یک افعی بود، کشنده، خطرناک و غیرقابل پیشبینی… هیچ مردی جرات خیانت به اون رو نداشت.»

باربری داستین به تیون گریجوی در وصف روس بولتون:
“روس هیچ احساسی نداره، خواهی دید.
اون زالوهایی که خیلی دوستشون داره سال‌ها پیش تمام شور و حرارتشو مکیدن.
اون عاشق نمیشه، اون متنفر نمیشه، اون غمگین نمیشه، این بازی اونه که ملایم پیش میره.
بعضی مردا شکار میکنن، بعضی باز پرورش میدن، بعضی قمار میکنن؛ ولی روس با مردم بازی میکنه، تو و من، این فری‌ها، لرد مندرلی، زن چاق جدیدش، حتی حرومزادش، همهٔ ما چیزی جز مهره‌های بازیش نیستیم. ”

جان اسنو به استاد ایمون تارگرین از قول استاد لوین:
“حلقه‌های گردنبند هر استاد برای به یاد داشتن اینه که سوگند خورده خدمت کنه.
یک استاد حلقه هاش رو با مطالعه کسب میکنه، فلزهای مختلف هر کدوم نشانهٔ دانش متفاوتی هستن، طلا برای مطالعهٔ حسابداری، نقره برای درمان کردن و آهن برای جنگیدن…
همین‌طور معانی دیگه هم دارن. گردنبند برای اینه که استاد به یاد مملکتی که بهش خدمت میکنه باشه.
لردها طلا هستند و شوالیه‌ها فولاد، اما تنها با دو حلقه نمیشه یه زنجیر ساخت. به نقره، آهن، سرب، قلع، مس، برنز و تمام فلزات دیگه نیاز هست و اونا زارعین، آهنگران، تاجرین و غیره هستند. یک زنجیر به تمام فلزات محتاجه و یه سرزمین به تمام انواع آدم‌ها. ”

تیریون لنیستر به گریف جوان، در وصف سرسی لنیستر:
“سرسی به ملایمت شاه میگور، به از خودگذشتگی اگان نالایق و به خردمندی ایریس دیوانه است.
او هیچ وقت حقارت را فراموش نمی‌کند، واقعیت یا توهم.
او احتیاط را بزدلی و اختلاف نظر را مبارزه طلبی می‌پندارد.
او حریص است، حریص برای قدرت، برای افتخار و برای عشق. ”

جان اسنو: من فکر می‌کنم که داری یه اشتباه ناجور می‌کنی.
منس رایدر: داشتن این آزادی که بتونم اشتباه کنم، خواستهٔ همیشگیم بوده!

رمزی بولتون درمقابل جان اسنو قبل نبرد:
رمزی: من ارتشم شش هزار نفره، تو حتی ارتشت نصف ارتش من نیست.
جان اسنو: آره، ارتشت بیشتره ولی وقتی سربازات بفهمن حاضر نیستی براشون بجنگی، حاضرن برات بجنگن؟

پیوند به بیرون ویرایش

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ