دیوانگی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز Sonia Sevilla صفحهٔ مجنون را به دیوانگی منتقل کرد: مصدر
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸:
* «مگر خداوند گم‌شده؟ دو دیگر پرسید: مگر چون [[کودک|کودکان]] راهش را گم‌کرده یا پنهان شده؟ مگر از ما می‌هراسد؟ یا به سفر رفته یا هجرت کرده است؟ و پس از فریادها [[خنده|می‌خندیدند]]. دیوانه در میان آنها پرید و با نگاهی عمیق فریاد برآورد خدا کجا رفته است؟ به شما خواهم گفت. ما او را کشتیم (من و شما او را کشتیم) اما چه‌سان؟ چگونه یارای نوشیدن [[دریا]] را داشتیم و با کدامین [[ابر]] سراسر افق را می‌خواستیم زدود؟ و آنگاه که زمین را از آفتاب جدا کردیم، چه‌کردیم؟»
** ''[[نیچه]]، حکمت شادان، بند ۱۲۵ ''
 
* «آه ای برادران، این خدایی که من آفریده‌ام، چون همهٔ خدایان، ساختهٔ انسان بود و جنون انسان.»
** ''[[فریدریش نیچه]]، چنین گفت زرتشت، دربارهٔ اهل آخرت''
 
* «اغلب رهبران، اندیشمند نیستند بل‌که مردِ عمل هستند. [...] نام آن‌ها را در فهرست اشخاص عصبی، تحریک‌پذیر و نیمه‌دیوانه‌ای که به‌مرز جنون رسیده‌اند، می‌توان دید.»
** ''[[گوستاو لوبن]]''
 
* «انسان به مقداری جنون هم نیاز دارد، وگرنه هرگز به پاره‌کردن بندهایش برای کسب [[آزادی]] خطر نمی‌کند.»
** ''[[نیکوس کازانتزاکیس]]''
 
* «برنایی دیوانگی‌گونه است.»
** ''[[ارسطو]]''
 
* «[[شعر]] [[عطار نیشابوری|عطار]]، آن‌گونه که خودش آن‌را درک می‌کند شعر درد، شعر جنون، و شعر بی‌خودی است. چیزی‌ است که به قول خودش عقل با آن بیگانگی دارد و با این‌حال شعر حکمت است - حکمت [[مذهب|دینی]] نه حکمت عقلی.»
** ''[[عبدالحسین زرین‌کوب]] - صدای بال سیمرغ، بخش ۱۷''
 
* «[[عشق]] : نوعی جنون موقت که با [[ازدواج]] یا خارج کردن بیمار از شرایطی که تحت آن به این نارسایی دچار شده‌است، درمان می‌گردد.»
** '' [[آمبروز بی‌یرس]]''
 
* «[[گریه]] ما وقت تولد از آن رو است که به صحنه بزرگ جنون و حماقت وارد شده‌ایم.»
** ''[[ویلیام شکسپیر]]''
 
* «لحظه‌ای دچار حالت هیستری شد. با عجله و بدخط شروع به نوشتن کرد: منو می‌کشن من اهمیتی نمی‌دم به پشت گردنم شلیک می‌کنن اهمیتی نمی‌دم [[مرگ]] بر برادر بزرگ اونا همیشه به پشت گردن آدم شلیک می‌کنن باشه من اهمیتی نمی‌دم مرگ بر برادر بزرگ...»
** ''[[جورج اورول]]، [[۱۹۸۴]]''
 
* «منظور آن‌ها نه فقط این بود که غریزهٔ جنسی دنیای دیگری برای خود پدید می‌آورد که حزب قادر به کنترل آن نیست و تا حد ممکن باید آن را تأیید کند، بلکه نکته مهم‌تر آن بود که محرومیت جنسی باعث افزایش شور و جنون می‌شود که بسیار مطلوب است، زیرا می‌توان آن را به اشکال دیگری نظیر علاقه به [[جنگ]] و پرستش رهبر تغییر داد.»
** ''[[جورج اورول]]، کتاب [[۱۹۸۴]]''
 
 
== [[ضرب‌المثل]] ==
سطر ۵۱ ⟵ ۷۹:
* «یک دیوانه طوری ریخت و پاش می‌کند که ده نفر [[دانا|عاقل]] نمی‌توانند آن را سامان دهند.» ''[[ضرب‌المثل‌های رومانی|ضرب‌المثل رومانی]]''
 
== [[ضرب‌المثل]] ==
 
* «بدتر از کوری، بی شعوری.»
 
* «غضب اولش دیوانگی است و آخرش پشیمانی»
 
* «کوری به از نادانی.»
 
== جنون در شعر فارسی ==
 
* «آن‌کس که نداند و نداند که نداند// در جهل مرکب ابدالدهر بماند»
** ''[[فخرالدین رازی]]''
 
 
* «[[شتر|اشتر]] [[مجنون|نادان]] به نادانی فروخسبد به راه// بی حذر باشد از آن [[شیر|شیری]] که اشترافکن است»
** ''[[منوچهری دامغانی]]''
 
* «با دو عالم [[عشق]] را بی‌گانگی// اندر او هفتاد و دو دیوانگی»
** ''[[مولوی]]''
 
* «پای دیوانگی‌اش برد و سر شوق آورد// منزلت بین که به پا رفت و به سر بازآمد»
** ''[[سعدی]]''
* «پس جواب او سکوت است وسکون// هسـت با [[مجنون|ابله]] سخن گفتن جنون»
** ''[[مولوی]]''
 
* «چو چشمه بر ژرف [[دریا]] بری// به دیوانگی مانـد این داوری»
** ''[[فردوسی]]''
* «چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون// به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن»
** ''[[شفیعی کدکنی]]''
 
* «[[دارو|داروی]] [[آموزش و پرورش|تربیت]] از پیر طریقت بستان// کآدمی را بتر از علت نادانی نیست»
** ''[[سعدی]]''
 
* «[[شراب|می]] چنانت کند به نادانی// که [[بز]] ماده را پَری دانی»
** ''[[اوحدی مراغه‌ای]]''
 
* «کاری که به عقل بر نیاید// دیوانگی‌اش گره گشاید»
** ''[[نظامی]]''
 
* «نیک‌نامی خواهی ای‌دل با بدان صحبت مدار// خود‌پسندی جان من برهان نادانی بود»
** ''[[حافظ]]''
== دیوانه در شعر فارسی ==
* «ابلهی که روز روشن شمع کافوری نهد// زود بینی کش به شب روغن نباشد در چراغ»