دیوانگی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
RAHA68 (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲:
 
== [[گفتاورد]] ==
* «ابله را در سخن توان دانست.»
 
** ''[[طاهره|قرةالعین]]''
* «ابله را در سخن توان دانست.»
* «احمق را ستایش خوش آید.»
** ''[[طاهره|قرة‌العین]]''
** ''[[سعدی]]''
 
* «افراد [[دانا]] کوشش دارند خود را همرنگ محیط سازند ولی اشخاص دیوانه سعی می‌کنند محیط را به شکل خود درآورند، به همین جهت تحولات و پیشرفت اجتماع به دست دیوانگان بوده است.»
* «احمق را ستایش خوش آید.»
** ''[[سعدیآندره موروا]]''
* «افراد [[دانا]] کوشش دارند خود را همرنگ محیط سازند ولی اشخاص دیوانه سعی می‌کنند محیط را به شکل خود درآورند، به همین جهت تحولات و پیشرفت اجتماع به دست دیوانگان بوده است.»
** ''[[آندره موروا]]''
 
* «اگر خواهی تو را دیوانه‌سار نشمرند، آنچه نایافتنی است مجوی.»
** ''منسوب به خسرو [[انوشیروان]]، نقل از [[قابوس‌نامه]]''
* «این شهوت سیری‌ناپذیرِ سودجویی و این اشتیاقِ مداوم به صرافی، خصلتی است مشترک بین [[سرمایه‌دار]] و کسی که نقدینه خودرا زیر لحاف پنهان داشته است؛ ضمن اینکه، ذخیره‌کننده، سرمایه‌دارِ دیوانه‌است و سرمایه‌دار، ذخیره‌کنندهٔ [[دانا|عاقل]].»
 
* «این شهوت سیری‌ناپذیرِ ِسودجویی و این اشتیاق ِمداوم به صرافی، خصلتی است مشترک بین [[سرمایه‌دار]] و کسی که نقدینه خودرا زیر لحاف پنهان داشته است؛ ضمن اینکه، ذخیره‌کننده، سرمایه‌دار ِدیوانه‌است و سرمایه‌دار، ذخیره‌کنندهٔ [[دانا|عاقل]].»
** ''[[کارل مارکس]]، سرمایه، جلد اول، قسمت اول، سومین بخش''
 
* «با تنفر و انزجار تمام مشاهده می‌کنیم که «[[سرمایه‌داری]]» پس از اعلام [[مرگ]] برادرش [[سوسیالیسم]]، به جنون مبتلا شده و دیوانه‌وار یکه‌تازی می‌کند.»
** ''[[گونتر گراس]]، هنگام دریافت جایزه نوبل''
* «بارها مشاهده کرده‌ام که برای کسب موفقیت در این جهان، هوشمند در نهان و دیوانه در عیان باید بود.»
 
** ''[[شارل دو مونتسکیو]] Pensées diverses''
* «بارها مشاهده کرده‌ام که برای کسب موفقیت در این جهان، هوشمند در نهان و دیوانه در عیان باید بود.»
* «بهتر که چیزی ندانیم تا اینکه از همه چیز فقط نیمی را بدانیم! بهتر که به ذوق خویش دیوانه، تا به سلیقه دیگران [[دانا|عاقل]] باشیم.»
** ''[[شارل دو مونتسکیو]] Pensées diverses''
** ''[[نیچه]]، چنین گفت زرتشت، زالو، بخش چهارم''
 
* «پند به نادان، [[باران]] است در شوره زار.»
* «بهتر که چیزی ندانیم تا اینکه از همه چیز فقط نیمی را بدانیم! بهتر که به ذوق خویش دیوانه، تا به سلیقه دیگران [[دانا|عاقل]] باشیم.»
** ''[[سعدی]]''
** ''[[نیچه]]، چنین گفت زرتشت، زالو، بخش چهارم''
 
* «پند به نادان، [[باران]] است در شوره زار.»
** ''[[سعدی]]''
 
* «خارج شوید! آخرین کلمات مال دیوانگان است که به اندازه کافی حرف نزده‌اند.»
** ''[[کارل مارکس]]، آخرین کلام در بستر مرگ، ۱۴ مارس ۱۸۸۳''
* «دوقلوها، مینا و مرجان مثل دوتا [[گنجشک]] جیرجیر می‌کردند و دور میز صبحانه می‌پلکیدند. برای به دنیا آوردن آنها و برادرشان خسرو بود که زری نذر کرده بود، هرشب جمعه برای زندانی‌ها و دیوانه‌های دارالمجانین نان و خرما ببرد.»
 
** ''[[سیمین دانشور]]، [[سووشون]]''
* «دوقلوها، مینا و مرجان مثل دوتا [[گنجشک]] جیرجیر می‌کردند و دور میز صبحانه می‌پلکیدند. برای به دنیا آوردن آنها و برادرشان خسرو بود که زری نذر کرده بود، هرشب جمعه برای زندانی‌ها و دیوانه‌های دارالمجانین نان و خرما ببرد.»
* «[[ژان ژاک روسو|روسو]] دیوانه ولی تأثیرگذار بود؛ [[دیوید هیوم|هیوم]] [[دانا|عاقل]] بود ولی پیروانی نداشت.»
** ''[[سیمین دانشور]]، [[سووشون]]''
** ''[[برتراند راسل]]، تاریخ فلسفهٔ غرب''
 
* «مگر خداوند گم‌شده؟ دو دیگر پرسید: مگر چون [[کودک|کودکان]] راهش را گم‌کرده یا پنهان شده؟ مگر از ما می‌هراسد؟ یا به سفر رفته یا هجرت کرده است؟ و پس از فریادها [[خنده|می‌خندیدند]]. دیوانه در میان آنها پرید و با نگاهی عمیق فریاد برآورد خدا کجا رفته است؟ به شما خواهم گفت. ما او را کشتیم (من و شما او را کشتیم) اما چه‌سان؟ چگونه یارای نوشیدن [[دریا]] را داشتیم و با کدامین [[ابر]] سراسر افق را می‌خواستیم زدود؟ و آنگاه که زمین را از آفتاب جدا کردیم، چه‌کردیم؟»
* «[[ژان ژاک روسو|روسو]] دیوانه ولی تاثیرگذار بود؛ [[دیوید هیوم|هیوم]] [[دانا|عاقل]] بود ولی پیروانی نداشت.»
** ''[[برتراند راسل]] ، تاریخ فلسفهٔ غرب''
 
* «مگر خداوند گم‌شده؟ دو دیگر پرسید: مگر چون [[کودک|کودکان]] راهش را گم‌کرده یا پنهان شده؟ مگر از ما می‌هراسد؟ یا به سفر رفته یا هجرت کرده است؟ و پس از فریادها [[خنده|می‌خندیدند]]. دیوانه در میان آنها پرید و با نگاهی عمیق فریاد برآورد خدا کجا رفته است؟ به شما خواهم گفت. ما او را کشتیم (من و شما او را کشتیم) اما چه‌سان؟ چگونه یارای نوشیدن [[دریا]] را داشتیم و با کدامین [[ابر]] سراسر افق را می‌خواستیم زدود؟ و آنگاه که زمین را از آفتاب جدا کردیم، چه‌کردیم؟»
** ''[[نیچه]]، حکمت شادان، بند ۱۲۵ ''
 
== [[ضرب‌المثل]] ==
* «ابله به ابلهی خوش است.»
 
* «ابلهجواب بهابلهان ابلهی خوشخاموشی است.»
* «جواب احمقان خاموشی است.»
* «جواب ابلهانجاهلان خاموشیباشد استخموشی
* «حرف راست را از دیوانه باید شنید.»
 
* «[[دانا]] به اشاره ابرو کار کند و نادان به زخم چوگان.»
* «جواب احمقان خاموشی است.»
* «[[دانا]] هم داند و هم پرسد، نادان نداند و نپرسد.»
 
* «دنیا به کام ابلهان است.»
* «جواب جاهلان باشد خموشی.»
* «دیوانه به کار خویش هشیار است.»
 
* «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.»
* «حرف راست را از دیوانه باید شنید.»
* «دیوانه را مپرس که از ماه چند شد.»
 
* «دیوانه که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» ''[[ضرب‌المثل‌های آذربایجانی|ضرب‌المثل آذربایجانی]]''
* «[[دانا]] به اشاره ابرو کار کند و نادان به زخم چوگان.»
* «دیوانه مثل هوای ماه مارس است.» ''[[ضرب‌المثل‌های ارمنی|ضرب‌المثل ارمنی]]''
 
* «[[دانا]] هم داند و هم پرسد، نادان نداند و نپرسد.»
 
* «دنیا به کام ابلهان است.»
 
* «دیوانه به کار خویش هشیار است.»
 
* «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.»
 
* «دیوانه را مپرس که از ماه چند شد.»
 
* «دیوانه که دیوانه ببیند چماقش را قایم میکند.» ''[[ضرب‌المثل‌های آذربایجانی|ضرب‌المثل آذربایجانی]]''
 
* «دیوانه مثل هوای ماه مارس است.» ''[[ضرب‌المثل‌های ارمنی|ضرب‌المثل ارمنی]]''
 
* «زن و شوهر [[جنگ]] کنند، ابلهان باور کنند.»
* «کسی که بار شیشه دارد به دیوانه سنگ نمی‌اندازد.»
 
* «یک دیوانه سنگی به چاه می‌اندازد که صد [[دانا|عاقل]] نمی‌توانند درآورند.»
* «کسی که بار شیشه دارد به دیوانه سنگ نمی‌اندازد.»
* «یک دیوانه سنگی به چاه اندازد و دوصد [[دانا|عاقل]] بیرون نتوانند آورد.»
* «هیچ‌کس به خردمندی دیوانه‌ای که سکوت اختیار کرده‌است، نیست.» ''[[ضرب‌المثل‌های آلمانی|ضرب‌المثل آلمانی]]''
* «یک دیوانه سنگی به چاه می‌اندازد که صد [[دانا|عاقل]] نمی‌توانند درآورند.»
* «یک دیوانه سنگی به چاه افکند، چهل‌نفر [[دانا|عاقل]] نتوانستند آن را بیرون بیاورند.» ''[[ضرب‌المثل‌های ارمنی|ضرب‌المثل ارمنی]]''
 
* «یک دیوانه سنگی به چاه اندازد و دوصد [[دانا|عاقل]] بیرون نتوانند آورد.»
 
* «هیچ‌کس به خردمندی دیوانه‌ای که سکوت اختیار کرده‌است، نیست.» ''[[ضرب‌المثل‌های آلمانی|ضرب‌المثل آلمانی]]''
 
* «یک دیوانه سنگی به چاه افکند، چهل‌نفر [[دانا|عاقل]] نتوانستند آن را بیرون بیاورند.» ''[[ضرب‌المثل‌های ارمنی|ضرب‌المثل ارمنی]]''
 
* «یک دیوانه طوری ریخت و پاش می‌کند که ده نفر [[دانا|عاقل]] نمی‌توانند آن را سامان دهند.» ''[[ضرب‌المثل‌های رومانی|ضرب‌المثل رومانی]]''
 
== دیوانه در شعر فارسی ==
* «ابلهی که روز روشن شمع کافوری نهد// زود بینی کش به شب روغن نباشد در چراغ»
 
** ''[[سعدی]]''
* «ابلهی که روز روشن شمع کافوری نهد// زود بینی کش به شب روغن نباشد در چراغ»
* «[[شتر|اشتر]] نادان به [[جنون|نادانی]] فروخسبد به راه// بی حذر باشد از آن [[شیر|شیری]] که اشترافکن است»
** ''[[سعدی]]''
** ''[[منوچهری دامغانی]]''
 
* «اگر [[دانش]] به روزی بر فزودی// ز نادان تنگ‌روزی‌تر نبودی»
* «[[شتر|اشتر]] نادان به [[جنون|نادانی]] فروخسبد به راه// بی حذر باشد از آن [[شیر|شیری]] که اشترافکن است»
** ''[[منوچهری دامغانیسعدی]]''
* «به نرمی ظفر جوی بر خصم جاهل// که کُه را به نرمی کند پست [[باران]]»
 
* «اگر [[دانش]] به روزی بر فزودی// ز نادان تنگ‌روزی‌تر نبودی»
** ''[[سعدی]]''
 
* «به نرمی ظفر جوی بر خصم جاهل// که کُه را به نرمی کند پست [[باران]]»
** ''[[ناصرخسرو]]''
* «به هم [[دانا]] و نادان کی بود خوش// کجا دمساز باشد آب و آتش»
 
** ''[[ناصرخسرو]]''
* «به هم [[دانا]] و نادان کی بود خوش// کجا دمساز باشد آب و آتش»
* «پس خموشی به دهد آن را ثبوت// پس جواب احمقان آمد سکوت»
** ''[[ناصرخسرو]]''
** ''[[مولوی]]''
 
* «پند گفتن با جهول خوابناک// تخم‌افکندن بود در شوره‌زار»
* «پس خموشی به دهد آن را ثبوت// پس جـواب احمقان آمد سکوت»
** ''[[مولوی]]''
* «تا به جایی رسید [[دانش]] من// که بدانم همی که نادانم»
 
** ''[[بوعلی سینا]]''
* «پند گفتن با جهول خوابناک// تخم‌افکندن بود در شوره‌زار»
* «تا که احمق باقی است اندر جهان// مرد مفلس کی شود محتاج نان»
** ''[[مولوی]]''
** ''[[مولوی]]''
 
* «چون جواب احمق آمد خامشی// این درازی سخن چون می‌کشی»
* «تا به جایی رسید [[دانش]] من// که بدانم همی که نادانم»
** ''[[بوعلی سینا]]''
 
* «تا که احمق باقی است اندر جهان// مرد مفلس کی شود محتاج نان»
** ''[[مولوی]]''
 
* «چون جواب احمق آمد خامشی// این درازی سخن چون می‌کشی»
** ''[[مولوی]]''
 
* «حذر کن ز نادان ده‌مرده گوی// چو [[دانا]] یکی گوی و پرورده گوی»
** ''[[سعدی]]''
 
* «خواب احمق لایق عقل وی است// هم چو او بی‌قیمت است و لاشیئ است»
** ''[[مولوی]]''
 
* «دامن [[مادر]] نخستآموزگار [[کودک]] است// طفل [[دانش]]ور کجا پرورده نادان مادری»
** ''[[پروین اعتصامی]]''
 
* «درست و راست صفات تو گویم و نشکفت// درست و راست شنیدن ز مردم شیدا»
** ''[[مسعود سعد سلمان]]''
 
* «دشمن [[دانا]] بلندت می‌کند// بر زمین‌ات می‌زند نادان دوست»
** ''[[سعدی]]''
 
* «دشمن [[دانا]] که غم جان بود// بهتر از آن [[دوستی|دوست]] که نادان بود»
** ''[[نظامی]]''
 
* «[[دوستی]] ابله بتر از دشمنی است// او به هر حیله که دانی راندنی است»
** ''[[مولوی]]''
 
* «[[دوستی]] با مردم [[دانا]] نکوست// دشمن دانا به از نادان دوست»
** ''[[نظامی]]''
 
* «ز هشیار [[دانا]] نزیبد که دست// زند بر گریبان نادان مست»
** ''[[سعدی]]''
 
* «[[دانا|عاقل]] به کنار آب تا پل می‌جست// دیوانه پابرهنه از آب گذشت»
** ''[[اردوبادی]]''
* «عقل از سودای او کور است و کر// نیست از [[عشق|عاشق]] کسی دیوانه‌تر»
** ''[[مولوی]]''
* «حذر کن ز نادان ده‌مرده گوی// چو [[دانا]] یکی گوی و پرورده گوی»
 
* «[[دانش|علم]] چندان که بیشتر خوانی// چون عمل در تو نیست نادانی»
** ''[[سعدی]]''
* «خواب احمق لایق عقل وی است// هم چو او بی‌قیمت است و لاشیئ است»
** ''[[مولوی]]''
* «[[دانش|علم]] داری عمل نه، دان که [[خر|خری]]// بار گوهر بری و کاه خوری»
* «دامن [[مادر]] نخستآموزگار [[کودک]] است// طفل [[دانش]]ور کجا پرورده نادان مادری»
** ''[[سنایی]]''
** ''[[پروین اعتصامی]]''
 
* «درست و راست صفات تو گویم و نشکفت// درست و راست شنیدن ز مردم شیدا»
* «فلک به مردم نادان دهد زمام امور// تو اهل [[دانش]] و فضلی همین گناهت بس»
** ''[[حافظمسعود سعد سلمان]]''
* «دشمن [[دانا]] بلندت می‌کند// بر زمین‌ات می‌زند نادان دوست»
 
** ''[[سعدی]]''
* «[[کار]] بی‌استاد خواهی ساختن// جاهلانه جان بخواهی باختن»
* «دشمن [[دانا]] که غم جان بود// بهتر از آن [[دوستی|دوست]] که نادان بود»
** ''[[مولوی]]''
** ''[[نظامی]]''
 
* «[[دوستی]] ابله بتر از دشمنی است// او به هر حیله که دانی راندنی است»
* «کی ستاند حکیم فرزانه// [[دارو|داروی]] صرع را ز دیوانه»
** ''[[سناییمولوی]]''
* «[[دوستی]] با مردم [[دانا]] نکوست// دشمن دانا به از نادان دوست»
 
** ''[[نظامی]]''
* «کی سزد حجت بی‌هوده سوی جاهل// پیش [[گاو|گوساله]] نشاید که [[قرآن]] خوانی»
* «ز هشیار [[دانا]] نزیبد که دست// زند بر گریبان نادان مست»
** ''[[ناصرخسرو]]''
** ''[[سعدی]]''
 
* «[[دانا|عاقل]] به کنار آب تا پل می‌جست// دیوانه پابرهنه از آب گذشت»
* «کیمیاگر به غصه مرده و رنج// ابله اندر خرابه یافته گنج»
** ''[[سعدیاردوبادی]]''
* «عقل از سودای او کور است و کر// نیست از [[عشق|عاشق]] کسی دیوانه‌تر»
 
** ''[[مولوی]]''
* «گه بود کز حکیم [[دانش|دانشمند]]// بر نیاید درست تدبیری// گاه باشد که [[کودک|کودکی]] نادان// به غلط بر هدف زند تیری»
* «[[دانش|علم]] چندان که بیشتر خوانی// چون عمل در تو نیست نادانی»
** ''[[سعدی]]''
** ''[[سعدی]]''
 
* «[[دانش|علم]] داری عمل نه، دان که [[خر|خری]]// بار گوهر بری و کاه خوری»
* «مجنون ز حرف غیر ز لیلی نمی‌بُرد// دیوانه در امور خود ای [[دوستی|دوست]] [[دانا|عاقل]] است»
** ''[[محمدخان دشتیسنایی]]''
* «فلک به مردم نادان دهد زمام امور// تو اهل [[دانش]] و فضلی همین گناهت بس»
** ''[[حافظ]]''
* «مرغ بی‌وقتی! سرت باید برید// عذر احمق را نمی‌باید شنید»
* «[[کار]] بی‌استاد خواهی ساختن// جاهلانه جان بخواهی باختن»
** ''[[مولوی]]''
** ''[[مولوی]]''
 
* «کی ستاند حکیم فرزانه// [[دارو|داروی]] صرع را ز دیوانه»
* «[[مرگ]] جهل است و [[زندگی]] [[دانش]]// مرده نادان و زنده [[دانا|دانایان]]»
** ''[[ناصرخسروسنایی]]''
* «کی سزد حجت بی‌هوده سوی جاهل// پیش [[گاو|گوساله]] نشاید که [[قرآن]] خوانی»
 
** ''[[ناصرخسرو]]''
* «[[دوستی|مهر]] ابله مهر [[خرس]] آمد یقین// کین او مهر است و مهر اوست کین»
* «کیمیاگر به غصه مرده و رنج// ابله اندر خرابه یافته گنج»
** ''[[مولوی]]''
** ''[[سعدی]]''
 
* «گه بود کز حکیم [[دانش|دانشمند]]// بر نیاید درست تدبیری// گاه باشد که [[کودک|کودکی]] نادان// به غلط بر هدف زند تیری»
* «نردبان خلق این ما و من است// عاقبت زین نردبان افتادن است// هرکه بالاتر رود ابله‌تر است// کاستخوان او بتر خواهد شکست»
** ''[[مولویسعدی]]''
* «مجنون ز حرف غیر ز لیلی نمی‌بُرد// دیوانه در امور خود ای [[دوستی|دوست]] [[دانا|عاقل]] است»
 
** ''[[محمدخان دشتی]]''
* «نصیحت همه عالم چو باد در قفس است// به گوش مردم نادان و آب در غربال»
* «مرغ بی‌وقتی! سرت باید برید// عذر احمق را نمی‌باید شنید»
** ''[[مولوی]]''
* «[[مرگ]] جهل است و [[زندگی]] [[دانش]]// مرده نادان و زنده [[دانا|دانایان]]»
** ''[[ناصرخسرو]]''
* «[[دوستی|مهر]] ابله مهر [[خرس]] آمد یقین// کین او مهر است و مهر اوست کین»
** ''[[مولوی]]''
* «نردبان خلق این ما و من است// عاقبت زین نردبان افتادن است// هرکه بالاتر رود ابله‌تر است// کاستخوان او بتر خواهد شکست»
** ''[[مولوی]]''
* «نصیحت همه عالم چو باد در قفس است// به گوش مردم نادان و آب در غربال»
** ''[[سعدی]]''
 
== [[انجیل عهد عتیق]] ==
 
=== امثال سلیمان ===
* «راه احمق در نظر خودش راست است اما هرکه نصیحت را بشنود حکیم است.» '''''۱۲'''، ۱۵''
 
* «راهاما احمقچوب دربه نظرجهت خودشپشت راستمرد است اما هرکه نصیحت را بشنود حکیمناقص‌العقل است.» '''''۱۲۱۰'''، ۱۵۱۴''
* «کسی که زمین خود را زرع کند از نان سیر خواهد شد، اما هرکه اباطیل را پیروی نماید ناقص‌العقل است.» '''''۱۲'''، ۱۱''
 
* «اما اجتناب از بدی مکروه احمقان می‌باشد. با حکیمان رفتار کن و حکیم خواهی شد. اما رفیق جاهلان ضرر خواهد یافت.» '''''۱۳'''، ۱۹–۲۰''
* «اما چوب به جهت پشت مرد ناقص‌العقل است.» '''''۱۰'''، ۱۴''
* «مرد احمق نیز چون خاموش باشد او را حکیم می‌شمارند؛ و هرکه لب‌های خود را می‌بندد فهیم است.»
 
* «کسی که زمین خود را زرع کند از نان سیر خواهد شد، اما هرکه اباطیل را پیروی نماید ناقص‌العقل است.» '''''۱۲'''، ۱۱''
 
* « اما اجتناب از بدی مکروه احمقان می‌باشد. با حکیمان رفتار کن و حکیم خواهی شد. اما رفیق جاهلان ضرر خواهد یافت.» '''''۱۳'''، ۱۹-۲۰''
 
* «مرد احمق نیز چون خاموش باشد او را حکیم می‌شمارند. و هرکه لب‌های خود را می‌بندد فهیم است.»
** '''''۱۷'''، ۲۸''
 
=== کتاب ایوب ===
* «مشیران را غارت‌زده می‌رباید و حاکمان را احمق می‌نماید.» '''''۱۲'''، ۱۷''
 
* «مشیران را غارت‌زده می‌رباید و حاکمان را احمق می‌نماید.» '''''۱۲'''، ۱۷''
 
=== کتاب مزامیر ===
* «مرا از همه گناهانم برهان و مرا نزد جاهلان عار مگردان.» '''''۳۹'''، ۸''
 
* «مرا از همه گناهانم برهان و مرا نزد جاهلان عار مگردان.» '''''۳۹'''، ۸''
 
=== کتاب جامعه سلیمان ===
 
* «و به افراط شریر مباش و احمق مشو مبادا پیش از اجلت بمیری.» '''''۷'''، ۱۷''
 
 
== [[انجیل عهد جدید]] ==
 
=== انجیل متی ===
* «آنگاه دیوانه، کور و گُنگ را نزد او آوردند و او را شفا داد چنان‌که آن کور و گنگ گویا و بینا شد… لیکن فریسیان شنیده گفتند این شخص دیوها را بیرون نمی‌کند مگر بیاری «بَعلزَبول» رئیس دیوها.»
 
** '''''۱۲'''، ۲۲–۲۴''
* «آنگاه دیوانه، کور و گُنگ را نزد او آوردند و او را شفا داد چنان‌که آن کور و گنگ گویا و بینا شد...لیکن فریسیان شنیده گفتند این شخص دیوها را بیرون نمی‌کند مگر بیاری «بَعلزَبول» رئیس دیوها.»
** '''''۱۲'''، ۲۲-۲۴''
 
== جستارهای وابسته ==
* [[جنون]]
 
جنون يعنيیعنی ديوانه...كسيدیوانه… کسی كهکه اختيارشاختیارش دست خودش نيستنیست.. و بنابر متون دينيدینی اختياراختیار عقل را به دست هوس سپرده باشد.كسي كهکسی ازکه پيشاز كاريپیش كهکاری ميكندکه انديشهمی‌کند نمياندیشه كندنمی‌کند.
 
 
[[رده:موضوع‌ها|مجنون]]