ضربالمثلهای ارمنی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱:
'''[[W:ضربالمثل|ضربالمثلهای ارمنی]]''' و مترادف آن به فارسی
== الف ==
{{چپچین}}
* Միութիւնը՝ ոյժ է:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «اتحاد قدرت است.»
:* مترادف فارسی: «اتحاد موجب قدرت است.»
:* مترادف فارسی: «دست خدا با جماعت است.»
:* مترادف فارسی: «آب به آب میخورد، زور بر میدارد.»
:* تمثیل: «دولت همه زاتفاق خیزد// بی دولتی از نفاق خیزد» [[سعدی]]
:* تمثیل: «دو دل یك شود بشكند كوه را// پراكندگی آرد انبوه را» [[نظامی]]
:* تمثیل: «مورچگان را چو بود اتفاق// شیر ژیان را بدرانند پوست» [[سعدی]]
* «از کیف خوش گذران کم نمی شود.»
{{چپچین}}
* Գուցէ ուզեցաւ իրեն գցի հորը, դու էլ կը՞ գցես:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «اگر او خواست خودش را تو چاه بیفکند تو هم دنبالش میری؟»
:* مترادف فارسی: «هر كه خودش را از پشت بام انداخت، تو هم خودت را پرت میكنی؟»
::* (در مذمت تقليد آورند. خطاب به كسانی كه بدون بررسی و مطالعه، مقلد دیگرانند.)
{{چپچین}}
* Առաջ մտածիր, յետոյ խոսիր:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «اول فکر کن، سپس حرف بزن.»
:* مترادف فارسی: «اول اندیشه وانگهی گفتار» [[سعدی]]
{{چپچین}}
* Ծարաւ կտանի ջուրն ու հետ կը բերի:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «او مردم را تا لب آب میبرد و تشنه برمیگرداند.»
:* مترادف فارسی: «او آدم را میبره لب رودخانه و تشنه برمیگرداند.»
::* معنی: (آدم زرنگ و شارلاتانی است.)
{{چپچین}}
* Ամենին մի աչքով է նայում:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «او همه را به یک چشم میبیند.»
:* مترادف فارسی: «او همه را به یک چشم نگاه میکند.»
:* مترادف فارسی: «او همه را به یک چوب میراند.»
== ب ==
{{چپچین}}
* Փափուկ լեզւով նոյնիսկ օձը բնից դուրս կը քաշես:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «بازبان خوش میتوانی حتی یک مار را هم از لانهاش بیرون بکشی.»
:* مترادف فارسی: «زبان خوش مار را از سوراخ بيرون میآورد.»
:* مترادف فارسی:«به نرمی برآيد زسوراخ، مار» [[فردوسی]]
:* تمثیل: «به شیرين زبانی و لطف و خوشی// توانی كه پیلی به مویی كشی» [[سعدی]]
:* تمثیل: «از درشتی ناید اینجا هیچ كار// هم بهنرمی سركند از غار مار» [[جلالالدین محمد بلخی]]
{{چپچین}}
* Մուկը ըսկի ինքը ծակը չի մտնում, հլը ցախավելն էլ կապել ա վոռից:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «باوجود تنگی لانه موش، سعی میکند با یک جارو که به کونش بسته، وارد لانهاش شود.»
:* مترادف فارسی: «موش به سوراخ نمیرفت، جارو به دمش بست.»
:* تمثیل: «نمیشد موش در سوراخ کژدم// به یاری، جایروبی بست بر دم» [[نظامی]]
{{چپچین}}
* Մէկ ծաղիկով գարուն չի գայ:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «با یک گل بهار نمیآید.»
:* مترادف فارسی: «از یک گل بهار نمیشود.»
:* مترادف فارسی: «بر نادر حكم نتوان كرد.» [[سعدی]]
:* مترادف فارسی: «از يك پرستو تابستان نشود.»
:* تمثیل: «لیك از یك نفر چهكار آيد// از یكی گل كجا بهار آید» [[شهریار]]
{{چپچین}}
* Գառը՝ գարնան, ձիւնը՝ ձմռան:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «بره در بهار، برف در زمستان.»
:* مترادف فارسی: «هرچیز بهجای خویش نیکوست!»
:* مترادف فارسی: «هرکاری وقتی دارد.»
:* مترادف فارسی: «هر چيز به هنگام خوش است.»
:* مترادف فارسی: «هر چیز بجای خویش و بوقت خویش حق است وبا حق بسته.» [[خواجه نصیرالدین طوسی]]
:* تمثیل: «این مثل در زمانه معروف است// كه عملها بهوقت موقوف است» [[سنایی]]
== پ ==
{{چپچین}}
* Խօսքով փիլաւ չեփուիր:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «پلو به حرف پخته نمیشود.»
:* مترادف فارسی: «از حلواحلوا (خرما خرما) گفتن، دهن شیرین نمیشود.»
:* مترادف فارسی: «از پلو پلو گفتن، شكم سیر نمیشود.»
== ت ==
{{چپچین}}
* Ձուագողը ձիագող կը դառնայ:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «تخممرخدزد، اسبدزد میشود.»
:* مترادف فارسی: «تخممرغدزد، شتردزد میشود.»
:* مترادف فارسی: «تخممرغدزد، شترمرغدزد میشود.»
:* مترادف فارسی: «هركه دانگی بدزدد، از دیناری نترسد.»
== خ ==
{{چپچین}}
* Արևն ամպի տակ չի մնայ:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «خورشید پشت ابر نمیماند»
:* مترادف فارسی: «آفتاب پشت ابر نمیماند.»
{{چپچین}}
* Բախտը մի անգամ է այցելում:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «خوشبختی فقط یکبار به ملاقات میآید.»
:* مترادف فارسی: «خوشبختی فقط یکبار در خانه شخص را میزند.»
== چ ==
{{چپچین}}
* Ծոյլութիւնից սև էշին ասում է՝ օրհնեայ տէր:
* Ի՞նչ կապ ունի՝ Ալէքսանդրի բեղերին:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «چهربطی به سبیل اسکندر دارد؟»
:* مترادف فارسی: «گوز چهکار به شقیقه داره؟»
== د ==
{{چپچین}}
* Գայլի գլխին Աւետարան են կարդում, ասում է՝ շուտ արէ՛ք, գալլէս գնաց:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «داشتند کتاب مقدس را برای گرگ میخواندند، گفت: عجله کنید که گله رفت.»
:* مترادف فارسی: «گرگ را گرفتند پندش دهند، گفت: سرم دهيد گله رفت.»
:* مترادف فارسی: « زودباش تمام کن که گله رفت!»
{{چپچین}}
* Ծառը ինչքան բերք տայ ու բարի, գլուխն էնքան խոնարհ կը պահի:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «درخت هرچه بیشتر میوه بدهد، بیشتر سرش را پایین میآورد.»
:* مترادف فارسی: «درخت هرچه بارش بیشتر سرش پائینتر.»
:* مترادف فارسی: «تواضع کند هوشمند گزین// نهد شاخ پرمیوه سر برزمین» [[سعدی]]
:* تمثیل: «سپیدار ماندهست بیهیچچیز// ازیرا كه بگزیده مستكبری را» [[ناصرخسرو]]
{{چپچین}}
* Գողը գողից գողացաւ, Աստւած նայեց՝ զարմացաւ:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «دزد از دزد، دزدید؛ خدا دید و تعجب کرد.»
:* مترادف فارسی: «دزد که از دزد بزند شاهدزد است.»
{{چپچین}}
* Նւիրւած ձիու ատամները չեն հաշւի:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «دندان اسب پیشکشی را نشمار!»
:* مترادف فارسی: « دندان اسب پیشكشی را نمیشمارند.»
:* مترادف فارسی: « دندان اسب پيشكشی را نبینند.»
* «دیوانه مثل هوای ماه مارس است.»
== س ==
{{چپچین}}
* Շունը՝ շան միս չի ուտի:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «سگ، گوشت سگ را نمیخورد.»
:* مترادف فارسی: «سگ، سگ را ندرد.»
:* مترادف فارسی: «كارد دسته خود را نبرد.»
:* مترادف فارسی: «اسب و استر بهم لگد نزنند.»
{{چپچین}}
* Խնձորը ծառից հեռու չի ընկնում:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «سیب از درخت دور نمیافتد.»
:* مترادف فارسی: «میوه از درخت دور نمیافتد.»
:* مترادف فارسی: «خوشه از خرمن دور نمیافتد.»
== ع ==
{{چپچین}}
* Հարսը պարել չի կարող, ասում է՝ գետինը ծուռ է:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «عروس نمیتواند برقصد، میگوید کف اطاق ناهموار است.»
:* مترادف فارسی: «عروس نمیتوانست برقصد، میگفت اطاق كج است.»
:* مترادف فارسی: «عروس پایش كج است، میگوید راه خانه داماد هموار نيست.»
:* مترادف فارسی: «به شل گفتند چرا نمیرقصی؟ گفت: اطاق كج است.»
== ک ==
{{چپچین}}
* Սարը սարին չի հասնի, մարդը մարդուն՝ կը հասնի:
{{پایان چپچین}}
* «كشيش در روستای خود مورد احترام نيست.»
:* مترادف فارسی: «هیچ پیغمبری در شهر خود احترام ندارد.»
* ترجمه: «کوه به طرف کوه نمیرود، اما انسان به سوی انسان میرود.»
:* مترادف فارسی: «کوه به کوه نمیرسد، آدم به آدم میرسد.»
* «کنده رو تو چشم خودش نمیبینه، خار رو تو چشم دیگران میبینه.»
:* مترادف فارسی: «خار را در چشم دیگران بیند، شاهتیر را در چشم خود نمیبیند.»
== گ ==
{{چپچین}}
* Միսը ձեզի, ոսկորը ինծի:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «گوشتش مال شما، استخوانش از مال من.»
:* مترادف فارسی: «گوشت و پوسش از تو، استخوانش از من.»
::* معنی:(این مثل را هنگامیکه پدران و مادران فرزندان خود را در مدرسه ثبتنام میکردند، به آموزگارها میگفتند. و مراد اینکه هرگونه تنبیهی در جهت آموزش آنها میتوان اعمال کرد به شرط اینکه زنده بمانند.)
== و ==
{{چپچین}}
* Երբ որ մեծնաս այս ամեմը կը մոռնա:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «وقتی بزرگ شدی اتفاقات را فراموش میکنی.»
:* مترادف فارسی: «بزرگ میشی یادت میره!»
{{چپچین}}
* Երբ որ կացինը եկաւ անտառ, ծառերը ասացին... «Կոտը մերոնցից է:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «وقتی تبر به جنگل آمد، درختان گفتند: کار خود ما است.»
:* متراف فارسی: «از ماست كه بر ماست.»
:* مترادف فارسی: «پر عقاب آفت عقاب است.»
:* تمثیل: «سخن رفتشان يك بيك همزبان// كه از ماست برما، بد آسمان» [[فردوسی]]
{{چپچین}}
* Աղւէսը բերանը խաղողին չի հասնում, ասում է՝ խակ է:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «وقتی روباه دستش به انگور نمیرسد، میگوید: نارس است.»
:* مترادف فارسی: «روباه دستش به انگور نمیرسید میگفت ترش است.»
== هـ ==
{{چپچین}}
* Ինչ որ ցանես, այն կը հնձես:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «هرچه بکاری، همان را درو خواهی کرد.»
:* مترادف فارسی: «هرچه بكاری تو، همان بدروی»
:* مترادف فارسی: «اگر بد كاشتی هم بد بروید»
:* مترادف فارسی: «اگر بد كنی جز بدی ندروی»
:* تمثیل: «به جز كِشته خویشتن ندروی// چـو دشنام گویی دعا نشنوی» [[سعدی]]
:* تمثیل: «نگر تا چه كاری همان بدروی// سخن هرچه گویی همان بشنوی» [[فردوسی]]
:* تمثیل: «هرچه كنی كشت همان بدروی// كار بد و نيك چو كوه و صداست» [[پروین اعتصامی]]
{{چپچین}}
* Աչքը ինչ տեսնար, սիրտը չի մոռնար:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «هرچیزی که چشم میبیند، قلب فراموش نمیکند.»
:* مترادف فارسی: «چشم میبیند، دل میخواهد.»
:* مترادف فارسی: «چشم دریچه قلب است.»
:* مترادف فارسی: «چشمش را ببین، دلش را بخوان.»
:* تمثیل: «زدست دیده و دل هردو فرياد// كه هرچه دیده بیند دل كند یاد» [[باباطاهر]]
:* تمثیل: «اين دیده شوخ میكشد دل به كمند// خواهی كه به كس دل ندهی دیده ببند» [[سعدی]]
* «هر که زیاد حرف بزند، کمتر میشنود.»
* «هر جا نان، همان جا بمان.»
{{چپچین}}
* Եօթ անգամ չափիր, մէկ անգամ կտրիր:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «هفت بار اندازه بگیر، یک بار پاره کن.»
:* مترادف فارسی: «گز نكرده پاره مكن!»
:* تمثیل: «بریدی تو ناکرده گز، جامه را// نخواندی تو پایان شهنامه را» [[ادیب پیشاوری]]
== ی ==
{{چپچین}}
* Մէկ գիժ քար գցեց հորը, քառասուն խելօք չկարողացան հանել:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «یک دیوانه سنگی به چاه افکند، چهل نفر عاقل نتوانستند آن را بیرون بیاورند.»
:* مترادف فارسی: «يك ديوانه سنگی به چاه اندازد و دو صد عاقل بيرون نتوانند آورد.»
{{چپچین}}
* Մէկ ձեռքը ծափ չի տայ:
{{پایان چپچین}}
* ترجمه: «یک دست صدا ندارد.»
:* مترادف فارسی: «دست يكهِ صدا ندارد.»
:* تمثیل: «هیچ بانگ كفزدن آید بدر// از یکی دست تو بیدست دگر؟» [[جلالالدین محمد بلخی]]
:* تمثیل: «دست چپم بهجاست اگرنیست دست راست// اما هزار حیف كه یكدست بیصداست» [[حکیم سوری]]
سطر ۲۷ ⟵ ۲۴۴:
[[رده:ضربالمثلها|ضربالمثلهای ارمنی]]
{{ناتمام}}
{{میانبر}}
|