فریدریش نیچه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Inshushinak (بحث | مشارکتها) جز ←دربارهٔ نیچه: ابرابزار |
|||
خط ۸۵:
* «آفریدن: این است نجات بزرگ از رنج و مایهٔ آسایش [[زندگی]]. امّا رنج و دگرگونی بسیار باید تا آفرینندهای در میان آید.»
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «آنکه همیشه شاگرد میماند آموزگار خود را پاداشی به سزا نمیدهد. چرا تاج [[گل
** ''دربارهٔ فضیلت ایثارگر، بخش سوّم''
* «آهای برادران، این خدایی که من آفریدهام، چون همه خدایان، ساختهٔ انسان بود و [[جنون]] انسان.»
خط ۱۴۳:
* «رنج و ناتوانی بود که آخرتها را همه آفرید و آن جنون کوتاه شادکامی را که [مزهٔ آن را] تنها رنجورترینان میچشند.»
** ''دربارهٔ اهل آخرت''
* «روزگاری چون به [[دریا
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «روزگاری کفران خدا بزرگترین کفران بود. امّا خدا مرد و در پی آن این کفرگویان نیز بمرند. اکنون کفران زمین سهمگینترین کفران است و اندرونهٔ آن «ناشناختنی» را بیش از معنای زمین پاس داشتن. روزگاری، روان به خواری در تن مینگریست و در آن روزگار این خوارداشتن والاترین کار بود. روان، تن را رنجور و تکیده و گرسنگیکشیده میخواست و اینسان در اندیشه گریز از تن و زمین بود. وه که این روان خود هنوز چه رنجور و تکیده و گرسنگیکشیده بود! و شهوت این روان بیرحمی «با خویش» بود.»
خط ۳۴۱:
* «از زمانی که بشر بوده است، رمههای انسانی و پیوستهٔ جماعتِ پرشمارِ فرمانبران، در مقایسه با اندک فرماندهان نیز وجود داشته است. به خصوص با توجه به اینکه بهترین و طولانیترین فرمانبری را انسانها به انجام رساندهاند و در پرورش آن کوشیدهاند، به راحتی میتوان فرض کرد که اکنون تقریباً در نهاد هر انسانی نیاز به پیرویِ مادرزادی و به گونهای وجدان ظاهری وجود دارد که فرمان میدهد. [...] این نیاز میخواهد به نهایت برآورده و قالبِ ظاهری آن از درونمایهای آکنده شود. این نیاز به دلیل شدت، ناشکیبایی و هیجان کمتر، دست به انتخاب میزند و بیشتر میلی خشن است که هر چه را فرماندهان (والدین، آموزگاران، قوانین، پیش داوریهای اجتماعی و آرای عمومی) به گوشش میخوانند میپذیرد. محدودیتِ شگفتانگیزِ تکاملِ انسان، آن تردیدها، دودلیها و بازگشتها و چرخشها به این دلیل است که غریزهٔ رمهای و فرمانبری به بهترین وجه و فن فرماندهی به صورت ارثی منتقل میشود.»
** ''در باب تاریخ طبیعی اخلاق، بند ۱۹۹''
* «زمان [[سیاست
** ''ما دانشمندان، بند ۲۰۸''
* «مردان تاکنون با زنان درست به سانِ پرندگانی رفتار کردهاند که از جایی بلند به پایین آمده و ره گم کردهاند؛ به سانِ موجودی ظریف، لطیف، وحشی، شگفتانگیز، شیرین، پر روح؛ ولی درست به سانِ همان پرندهای که باید او را در قفس کرد تا نگریزد.»
|