ماهاتما گاندی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خنثی‌سازی ویرایش 89921 توسط Sonia Sevilla (بحث)
خنثی‌سازی ویرایش 89920 توسط Sonia Sevilla (بحث)
خط ۲۰:
}}
== گفتاوردها ==
* «این پرسش همیشه برایم وجود دارد که چگونه انسان‌ها می‌توانند، با [[تحقیر|تحقیرِ دیگران]] احساسِ بزرگی کنند.»<smallref>برگرفته از کتابِ «گزینهٔ گفتارهای گاندی» ترجمه مهشید میرمعزّی، نشر ثالث، سال ۱۳۸۸۱۳۸۸، ص ۷</smallref>
* «به دلیلِ ضعیف بودنِ [[هند|هندوستان]] نیست که طرفدارِ برقراری آرامش در آن هستم. من می‌خواهم هندوستان قدرت و نفوذِ خود را آگاهانه در راهِ از میان برداشتنِ خشونت به کار گیرد. برای آگاهی به قدرتِ خویش، نیازی به اسلحه نیست.»<ref>همان، ص ۱۰</ref>
* «این پرسش همیشه برایم هست که چگونه انسان‌ها می‌توانند، با [[تحقیر|تحقیرِ دیگران]] احساسِ بزرگی کنند.»
* «'''به عقیدهٔ من، [[عدم خشونت]] بی‌نهایت پُرارزش تر از [[خشونت]] است. [[بخشش]] به مراتب بیشتر از [[انتقام]]، نمایانگر قدرت است.'''»<ref>همان، ص ۱۳</ref>
* «به دلیلِ ضعیف بودنِ [[هند|هندوستان]] نیست که طرفدارِ برقراری آرامش در آن هستم. من می‌خواهم هندوستان قدرت و نفوذِ خود را آگاهانه در راهِ از میان برداشتنِ خشونت به کار گیرد. برای آگاهی به قدرتِ خویش، نیازی به اسلحه نیست.»
* «[[خشونت]]، پی آمد [[نابرابری]] و عدمِ خشونت، نتیجهٔ مساوات است.»<ref>همان، ص ۱۷</ref>
* «'''به عقیدهٔ من، [[عدم خشونت]] بی‌نهایت پُرارزش تر از [[خشونت]] است. [[بخشش]] به مراتب بیشتر از [[انتقام]]، نمایانگر قدرت است.'''»
* «ما فقط به وسیلهٔ [[عشق]] می‌توانیم عقیدهٔ مخالفان خود را تغییر دهیم، نه با تنّفر. تنفر وحشیانه ترین شکل [[خشونت]] است و خشونت به شخصی که تنفر دارد آسیب می‌رساند نه فردِ موردِ تنفر.»<ref>همان، ص ۱۸</ref>
* «[[خشونت]]، پی آمد [[نابرابری]] و عدمِ خشونت، نتیجهٔ مساوات است.»
* «تجربیاتِ تلخ به من آموخت که معابد حتماً خانهٔ [[خدا]] نیستند. ممکن است حتّی محلِّ استقرارِِ شیطان باشند. این مکان‌های دعا ارزشی ندارند، مگر اینکه خدواند متولی آن را دوست داشته باشد. معابد، [[مسجد|مساجد]] و [[کلیسا|کلیساها]] را باید ساخت.»<ref>همان، ص ۲۱</ref>
* «ما فقط به وسیلهٔ [[عشق]] می‌توانیم عقیدهٔ مخالفان خود را تغییر دهیم، نه با تنّفر. تنفر وحشیانه ترین شکل [[خشونت]] است و خشونت به شخصی که تنفر دارد آسیب می‌رساند نه فردِ موردِ تنفر.»
* «نمی‌توان وجودِ [[خداوند]] را به این دلیل که مسائل غیر اخلاقی دهشتناک و خشونت‌های غیر انسانی به نامِ او انجام می‌گیرد، انکار کرد. امتحان‌های خدا دشوار است. خداوند صبور و در عین حال هراس انگیز است. در دنیای امروز و فردا او مشکل پسند ترین است.»<ref>همان، ص ۲۲</ref>
* «تجربیاتِ تلخ به من آموخت که معابد حتماً خانهٔ [[خدا]] نیستند. ممکن است حتّی محلِّ استقرارِِ شیطان باشند. این مکان‌های دعا ارزشی ندارند، مگر اینکه خدواند متولی آن را دوست داشته باشد. معابد، [[مسجد|مساجد]] و [[کلیسا|کلیساها]] را باید ساخت.»
* «[[ثروت|ثروتمندان]] کمتر از [[فقیر|فقرا]] از زندگی خود ناراضی نیستند. شخص فقیر دوست دارد میلیونر شود و فردِ میلیونر می‌خواهد میلیاردر شود.»<ref>همان، ص ۲۴</ref>
* «نمی‌توان وجودِ [[خداوند]] را به این دلیل که مسائل غیر اخلاقی دهشتناک و خشونت‌های غیر انسانی به نامِ او انجام می‌گیرد، انکار کرد. امتحان‌های خدا دشوار است. خداوند صبور و در عین حال هراس انگیز است. در دنیای امروز و فردا او مشکل پسند ترین است.»
* «چقدر دردناک است که امروزه مذهب ما از دیدِ ما معنای دیگر جز محدودیّت در خوردن و نوشیدن و احساس برتری یا زیردست بودن ندارد. هیچ جهلی بزرگ تر از این نیست.»<ref>همان، ص ۲۵</ref>
* «[[ثروت|ثروتمندان]] کمتر از [[فقیر|فقرا]] از زندگی خود ناراضی نیستند. شخص فقیر دوست دارد میلیونر شود و فردِ میلیونر می‌خواهد میلیاردر شود.»
* «[[خداوند]] همان رفتاری را برای ما معیار قرار می‌دهد که ما در برابر [[همسایگان]]، انسان‌ها و حیوانات پیش می‌گیریم. در درگاهِ او نادانی توجیه اعمال نادرست نیست. خداوند همواره در برابرِ همگان بخشنده‌است، زیرا همیشه ما رابه توبه کردن دعوت می‌کند.»<ref>همان، ص ۲۹</ref>
* «چقدر دردناک است که امروزه مذهب ما از دیدِ ما معنای دیگر جز محدودیّت در خوردن و نوشیدن و احساس برتری یا زیردست بودن ندارد. هیچ جهلی بزرگ تر از این نیست.»
* «[[شکیبایی]] و مدارا به این معنا نیست که با هرچه مدارا می‌کنم، آن را حتماً قبول داشته باشم. من با تمامِ وجود از نوشیدنِ [[شراب|مشروبات الکلی]]، خوردن گوشت و [[سیگار کشیدن]] متنفرم، اما انجام این کارها را از سوی هندوها، مسلمانان و مسیحیان تحّمل می‌کنم؛ همان طور که از تمامِ آنان انتظار دارم که پرهیز مرا از تمامِ موارد بالا تحمّل کنند. حتّی اگر از این کارِ من، متنفر باشند.»<ref>همان، ص ۳۸</ref>
* «[[خداوند]] همان رفتاری را برای ما معیار قرار می‌دهد که ما در برابر [[همسایگان]]، انسان‌ها و حیوانات پیش می‌گیریم. در درگاهِ او نادانی توجیه اعمال نادرست نیست. خداوند همواره در برابرِ همگان بخشنده‌است، زیرا همیشه ما رابه توبه کردن دعوت می‌کند.»
* «'''همهٔ ما به شکلی [[دزد]] هستم، اگر چیزی را بردارم و که فوراً نیازی به آن ندارم و نزدِ خود نگه دارم، آن را از شخصِ دیگری دزدیده‌ام'''.»<ref>همان، ص ۴۱</ref>
* «[[شکیبایی]] و مدارا به این معنا نیست که با هرچه مدارا می‌کنم، آن را حتماً قبول داشته باشم. من با تمامِ وجود از نوشیدنِ [[شراب|مشروبات الکلی]]، خوردن گوشت و [[سیگار کشیدن]] متنفرم، اما انجام این کارها را از سوی هندوها، مسلمانان و مسیحیان تحّمل می‌کنم؛ همان طور که از تمامِ آنان انتظار دارم که پرهیز مرا از تمامِ موارد بالا تحمّل کنند. حتّی اگر از این کارِ من، متنفر باشند.»
* «هر چه در موردِ انسان‌ها معتبر است، برای ملّت‌ها هم اعتبار دارد. انسان نمی‌تواند زیاده از حد، گذشت کند و ببخشد. افرادِ ضعیف هرگز نمی‌بخشند. گذشت و بخشش ویژگی انسان‌های قوی است.<ref>همان، ص ۴۵</ref>
* «'''همهٔ ما به شکلی [[دزد]] هستم، اگر چیزی را بردارم و که فوراً نیازی به آن ندارم و نزدِ خود نگه دارم، آن را از شخصِ دیگری دزدیده‌ام'''.»
* «منظّم نگه داشتنِ یک [[خانه]] درست به اندازه دفاع از آن در برابر حملاتِ خارجی نیازمند نیروست.»<ref>همان، ص ۴۸</ref>
* «هر چه در موردِ انسان‌ها معتبر است، برای ملّت‌ها هم اعتبار دارد. انسان نمی‌تواند زیاده از حد، گذشت کند و ببخشد. افرادِ ضعیف هرگز نمی‌بخشند. گذشت و بخشش ویژگی انسان‌های قوی است.
* «[[تحقیر|تحقیرِ یک انسان]] به معنای توهین کردن به قدرتِ خدواند است و نه تنها به آن فرد که به تمامِ جهان صدمه می‌زند.»<ref>همان، ص ۱۶۴</ref>
* «منظّم نگه داشتنِ یک [[خانه]] درست به اندازه دفاع از آن در برابر حملاتِ خارجی نیازمند نیروست.»
* «تور هدایت خداوندی اکثراً زمانی می‌تابد که افق از همیشه تاریک تر باشد.»<ref>همان، ص ۱53</ref>
* «[[تحقیر|تحقیرِ یک انسان]] به معنای توهین کردن به قدرتِ خدواند است و نه تنها به آن فرد که به تمامِ جهان صدمه می‌زند.»
* «انگیزه و هدفِ من تلافی کردنِ جنایت با خوبی است.»<ref>همان، ص 150</ref>
* «تور هدایت خداوندی اکثراً زمانی می‌تابد که افق از همیشه تاریک تر باشد.»
* «هیچ مذهبی بالاتر از حقیقت و عدالت نیست.»<ref>همان، ص ۱81</ref>
* «انگیزه و هدفِ من تلافی کردنِ جنایت با خوبی است.»
* «تردید نکن؛ بکوش که از حالا به بعد، ندای روحِ نابِ کلمات خداوند را بشنوی. امّا خدواند هرگز به دعاهای افرادِ خودخواه و همچنین کسانی که قصدِ معامله با او را دارند، پاسخ نمی‌دهد.»<ref>همان، ص ۱87</ref>
* «هیچ مذهبی بالاتر از حقیقت و عدالت نیست.»
* «اگر کسی در مهربانی بی اندازهٔ خداوند تردید دارد، بهتر است از اماکن مقدّس بازدید کند.»<ref>همان، ص ۱92</ref>
* «تردید نکن؛ بکوش که از حالا به بعد، ندای روحِ نابِ کلمات خداوند را بشنوی. امّا خدواند هرگز به دعاهای افرادِ خودخواه و همچنین کسانی که قصدِ معامله با او را دارند، پاسخ نمی‌دهد.»
* «من هیچ گناهی را بالاتر از این نمی‌دانم که افرادِ بی گناه، تحتِ نام خداوند، مورد [[ستم]] قرار بگیرند.»<ref>همان، ص ۱16</ref>
* «اگر کسی در مهربانی بی اندازهٔ خداوند تردید دارد، بهتر است از اماکن مقدّس بازدید کند.»
* «یک دولتِ نالایق جایی جز [[زندان|زندان‌هایش]] برای مردان و زنانِ لایق ندارد.»<ref>همان، ص ۱۰5</ref>
* «من هیچ گناهی را بالاتر از این نمی‌دانم که افرادِ بی گناه، تحتِ نام خداوند، مورد [[ستم]] قرار بگیرند.»
* «چرا سقوط و [[غرق شدن]] از گام به گام برخاستن، ساده تر است؟».<ref>همان، ص 88</ref>
* «یک دولتِ نالایق جایی جز [[زندان|زندان‌هایش]] برای مردان و زنانِ لایق ندارد.»
* «[[پاکیزگی]] و [[پرهیزکاری]] در کنار هم هستند. با جسم یا روحِ آلوده نمی‌توان انتظارِ برکت خداوندی داشت. یک جسم پاکیزه نمی‌تواند در یک شهر کثیف زندگی کند.»<ref>همان، ص ۱۷۵</ref>
* «چرا سقوط و [[غرق شدن]] از گام به گام برخاستن، ساده تر است؟».
* «خیلی بهتر است که [[دعا]] را با قلبِ خود و بدونِ کلمات انجام دهیم تا با کلمات و بدونِ قلب.»<ref>«همهٔ مردم برادرند»، ترجمه:محمود تفضلی، چاپ کمیسون ملّی یونسکو در ایران، ۱۳۴۸، نشر امیرکبیر، ص ۳۰۱</ref>
* «[[پاکیزگی]] و [[پرهیزکاری]] در کنار هم هستند. با جسم یا روحِ آلوده نمی‌توان انتظارِ برکت خداوندی داشت. یک جسم پاکیزه نمی‌تواند در یک شهر کثیف زندگی کند.»
* «بسیار عادت بدی است که اندیشه‌های دیگران را بد و نادرست بدانیم و مالِ خودمان را نیک و درست، و باور داشته باشیم که هر کس عقیده و نظرِ ما را ندارد، [[دشمن]] کشور است.»<ref>همان، ص 304</ref>
<small>«همهٔ مردم برادرند»، ترجمه:محمود تفضلی، چاپ کمیسون ملّی یونسکو در ایران، ۱۳۴۸، نشر امیرکبیر</small>
* «من هوادار این عقیدهٔ خرافی نیستم که هر چه قدیمی است خوب است. همچنین عقیده ندارم که هرچه هندی باشد خوب است.»<ref>همان، ص 306</ref>
* «خیلی بهتر است که [[دعا]] را با قلبِ خود و بدونِ کلمات انجام دهیم تا با کلمات و بدونِ قلب.»
* «[[زن]]، نگهبان ویژهٔ همهٔ چیزهایی است که زندگی پاک و منزه و مذهبی است. زنان که طبعاً محافظه کار می‌باشند اگر از عادت خرافی به آسنای و با شتاب دست بر نمی‌دارند، در عوض از آنچه در زندگی، عالی و منّزه و نجیبانه است، نیز دست بر نیستند.<ref>همان، ص 286</ref>
* «بسیار عادت بدی است که اندیشه‌های دیگران را بد و نادرست بدانیم و مالِ خودمان را نیک و درست، و باور داشته باشیم که هر کس عقیده و نظرِ ما را ندارد، [[دشمن]] کشور است.»
* «توهینی خواهد بود که [[زن]]، جنس ضعیف نامیده شود. این [[بی عدالتی]] و [[ظلم]]ی است که مرد برای زن به وجود آورده است. اگر منظور از قوت و قدرت، [[خشونت]] و قوّتِ حیوانی است، که در این صورت البته زن کمتر از مرد قدرت دارد. امّا اگر منظور از قدرت، نیروی [[اخلاق]]ی باشد، زن فوق العاده بر مرد برتری دارد. آیا الهامات روحی زن قوی تر از مرد نیست؟ آیا زن بیش از مرد خود را فدا نمی‌سازد؟ آیا قدرتِ مقاومت زن بیش از مرد نیست؟ و آیا [[دلیری]] و [[شهامت]] بیشتر ندارد؟ بدونِ زن، مرد نمی‌توانست وجود داشته باشد. اگر عدم خشونت، قانون وجودِ ما باشد، آینده در دست زنان خواهد بود ... چه کسی می‌تواند بیش از زن، دل و قلبِ آدمی را برانگیزد؟.»<ref>همان، ص 286</ref>
* «من هوادار این عقیدهٔ خرافی نیستم که هر چه قدیمی است خوب است. همچنین عقیده ندارم که هرچه هندی باشد خوب است.»
* «من جداً عقیده دارم که [[آزادی]] و نجات [[هند]] با فداکاری و روشن بینی [[زنان]]ش بستگی دارد.»<ref>همان، ص 283</ref>
* «[[زن]]، نگهبان ویژهٔ همهٔ چیزهایی است که زندگی پاک و منزه و مذهبی است. زنان که طبعاً محافظه کار می‌باشند اگر از عادت خرافی به آسنای و با شتاب دست بر نمی‌دارند، در عوض از آنچه در زندگی، عالی و منّزه و نجیبانه است، نیز دست بر نیستند.
* «یک اصلاح طلب واقعی نمی‌تواند با کسی که می‌خواهد اصلاحش کند رابطهٔ نزدیک داشته باشد. دوستی واقعی نوعی یگانگی روحی است که در این دنیا خیلی کم پیدا می‌شود.»<ref>همان، ص ۱۶</ref>
* «توهینی خواهد بود که [[زن]]، جنس ضعیف نامیده شود. این [[بی عدالتی]] و [[ظلم]]ی است که مرد برای زن به وجود آورده است. اگر منظور از قوت و قدرت، [[خشونت]] و قوّتِ حیوانی است، که در این صورت البته زن کمتر از مرد قدرت دارد. امّا اگر منظور از قدرت، نیروی [[اخلاق]]ی باشد، زن فوق العاده بر مرد برتری دارد. آیا الهامات روحی زن قوی تر از مرد نیست؟ آیا زن بیش از مرد خود را فدا نمی‌سازد؟ آیا قدرتِ مقاومت زن بیش از مرد نیست؟ و آیا [[دلیری]] و [[شهامت]] بیشتر ندارد؟ بدونِ زن، مرد نمی‌توانست وجود داشته باشد. اگر عدم خشونت، قانون وجودِ ما باشد، آینده در دست زنان خواهد بود ... چه کسی می‌تواند بیش از زن، دل و قلبِ آدمی را برانگیزد؟.»
* «شور و شوقی کسی که به دینی تازه در می‌آید، بیش از کسی است که در آن دین به دنیا می‌آید.»<ref>همان، ص 25</ref>
* «من جداً عقیده دارم که [[آزادی]] و نجات [[هند]] با فداکاری و روشن بینی [[زنان]]ش بستگی دارد.»
* «آنچه دلِ آدمی مشتاقانه بخواهد همیشه تحقّق می‌یابد. در آزمایش‌های خود اغلب دیده‌ام که این قاعده درست درآمده است. خدمت به فقیران و بیچارگان همواره آرزوی قلبیم بوده و همیشه مرا به میان ایشان کشانیده و به من امکان بخشیده که خود را همانند ایشان سازم.»<ref>همان، ص 34</ref>
* «یک اصلاح طلب واقعی نمی‌تواند با کسی که می‌خواهد اصلاحش کند رابطهٔ نزدیک داشته باشد. دوستی واقعی نوعی یگانگی روحی است که در این دنیا خیلی کم پیدا می‌شود.»
* «من فکر و ذهنی محدود دارم. کتاب‌ها و آثارِ زیادی نخوانده‌ام. جاهای بسیاری از جهان را ندیده‌ام. من خود را بر روی بعضی موضوع‌ها و مسائل زندگی متمرکز ساخته‌ام و در ماورای آن‌ها به چیز دیگری علاقه ندارم.»<ref>همان، ص 79*</ref>
* «شور و شوقی کسی که به دینی تازه در می‌آید، بیش از کسی است که در آن دین به دنیا می‌آید.»
* «در زندگی مرحله‌ای می‌رسد که شخص نیازی ندارد اندیشه‌هایش را اعلان کند و طبعاً هیچ نیازی هم نخواهد بود که آن‌ها را با اعمالِ ظاهری خود نشان دهد. در این مرحله، [[اندیشه]] به خودی خود عمل می‌کند و به صورت قدرت در می‌آید. در این صورت می‌توان گفت که حتّی اقدام نکردن هم خود نوعی اقدام و عمل است ... تلاش‌های من در این راستاست.»<ref>همان، ص 88</ref>
* «آنچه دلِ آدمی مشتاقانه بخواهد همیشه تحقّق می‌یابد. در آزمایش‌های خود اغلب دیده‌ام که این قاعده درست درآمده است. خدمت به فقیران و بیچارگان همواره آرزوی قلبیم بوده و همیشه مرا به میان ایشان کشانیده و به من امکان بخشیده که خود را همانند ایشان سازم.»
* «وقتی از مذهب و [[دین]] سخن می‌گویم، منظورم مذهبِ رسمی یا مرسوم و معمول نیست؛ بلکه آن دینی است که روح و اساس همهٔ ادیان است و ما را با خالقِ خویش رو در رو جای می‌دهد.»<ref>همان، ص 97</ref>
* «من فکر و ذهنی محدود دارم. کتاب‌ها و آثارِ زیادی نخوانده‌ام. جاهای بسیاری از جهان را ندیده‌ام. من خود را بر روی بعضی موضوع‌ها و مسائل زندگی متمرکز ساخته‌ام و در ماورای آن‌ها به چیز دیگری علاقه ندارم.»
* «[[خدا]] نیرویی است مرموز و بیان ناپذیر، که در همه چیز ساری و نافذ است؛ من هرچند آن را نمی‌بینم، احساس می‌کنم و این نیروی ناپیدا در عین حال که خود را محسوس می‌سازد اثبات ناپذیر است، زیرا با همهٔ آنچه از راهِ حواس خود درک می‌کنم متفاوت است و شباهتی ندارد. این نیرو که خداست از حدودِ احساس و ادراک بیرون است امّا می‌توان با استدلال تا اندازه ایی به وجودش پی بُرد.»<ref>همان، ص 98</ref>
* «در زندگی مرحله‌ای می‌رسد که شخص نیازی ندارد اندیشه‌هایش را اعلان کند و طبعاً هیچ نیازی هم نخواهد بود که آن‌ها را با اعمالِ ظاهری خود نشان دهد. در این مرحله، [[اندیشه]] به خودی خود عمل می‌کند و به صورت قدرت در می‌آید. در این صورت می‌توان گفت که حتّی اقدام نکردن هم خود نوعی اقدام و عمل است ... تلاش‌های من در این راستاست.»
* «من در تلاشِ آن هستم که از راهِ خدمت به خلق و به بشریّت [[خدا]] را ببینم، زیرا می‌دانم که [[خدا]] نه در آسمان‌هاست و نه در اعماقِ زمین بلکه در وجود هر [[انسان]]ی است.»<ref>همان، ص ۱۰2</ref>
* «وقتی از مذهب و [[دین]] سخن می‌گویم، منظورم مذهبِ رسمی یا مرسوم و معمول نیست؛ بلکه آن دینی است که روح و اساس همهٔ ادیان است و ما را با خالقِ خویش رو در رو جای می‌دهد.»
* «پس از بررسی و آزمایشِ فراوان، به این نتیجه رسیدم که:۱-همهٔ ادیان و مذاهب بر حق هستند.۲-هر دینی کمبودی در خود دارد.۳-همهٔ مذاهب در نظرم تقریباً به اندازهٔ هندو که مذهبم من است، عزیز هستند؛ همچنان که همهٔ بشر باید مانندِ خویشاوندان نزدیک برای ما عزیز هستند.»<ref>همان، ص ۱۰3</ref>
* «[[خدا]] نیرویی است مرموز و بیان ناپذیر، که در همه چیز ساری و نافذ است؛ من هرچند آن را نمی‌بینم، احساس می‌کنم و این نیروی ناپیدا در عین حال که خود را محسوس می‌سازد اثبات ناپذیر است، زیرا با همهٔ آنچه از راهِ حواس خود درک می‌کنم متفاوت است و شباهتی ندارد. این نیرو که خداست از حدودِ احساس و ادراک بیرون است امّا می‌توان با استدلال تا اندازه ایی به وجودش پی بُرد.»
* «هیچ کس حتّی یک لحظه هم نباید بیم داشته باشد که بررسی و پژوهشِ محترمانهٔ مذاهب دیگر ممکن است باورِ استوار او را به مذهبِ خویش سُست سازد.»<ref>همان، ص ۱۰۶</ref>104
* «من در تلاشِ آن هستم که از راهِ خدمت به خلق و به بشریّت [[خدا]] را ببینم، زیرا می‌دانم که [[خدا]] نه در آسمان‌هاست و نه در اعماقِ زمین بلکه در وجود هر [[انسان]]ی است.»
* «[[خد|حکمتِ الهی]] از راهِ [[کتاب]]ها کسب نمی‌شود. بلکه باید آن را در وجودِ [[خدا]] درک کرد. کتاب‌ها در بهترین صورت خود می‌توانند فقط وسیلهٔ کمک باشند و اغلب هم موجب مزاحمت می‌شوند.»<ref>همان، ص ۱۰5</ref>
* «پس از بررسی و آزمایشِ فراوان، به این نتیجه رسیدم که:۱-همهٔ ادیان و مذاهب بر حق هستند.۲-هر دینی کمبودی در خود دارد.۳-همهٔ مذاهب در نظرم تقریباً به اندازهٔ هندو که مذهبم من است، عزیز هستند؛ همچنان که همهٔ بشر باید مانندِ خویشاوندان نزدیک برای ما عزیز هستند.»
* «اعتقاد به [[خدا]] سنگ بنیان و اساسِ همهٔ ادیان است. امّا نمی‌توانم پیش بینی کنم که روزگاری بیاید که در روی [[زمین]] فقط به [[دین]] عمل شود. از لحاظِ نظری از آنجا که فقط یک خدا وجود داد، می‌تواند فقط یک مذهب هم وجود داشته باشد، امّا در عمل هیچ دو نفری را نمی‌شناسم که از [[خدا]] تصّوری یکسان داشته باشد. از این رو، شاید همواره اختلاف میان ادیان و مذاهب بماند تا پاسخگوی اختلاف طبایع و اختلاف شرایطِ اقلیمی محیط‌های گوناگون باشد.»<ref>همان، ص ۱۰5</ref>
* «هیچ کس حتّی یک لحظه هم نباید بیم داشته باشد که بررسی و پژوهشِ محترمانهٔ مذاهب دیگر ممکن است باورِ استوار او را به مذهبِ خویش سُست سازد.»
* «احتمالاً نمی‌توان گرفتارِ عارضهٔ افراط در [[دعا]] شد. سه نفر از بزرگترین مرّبیان جهان - [[بودا]]، [[مسیح]]، [[محمد]] - گواهی‌های غیر قابل تردیدی به جا گذارنده‌اند که از راه [[دعا]] و [[نماز]] به روشنایی نایل شده‌اند و احتمالاً بدونِ آن نمی‌توانسته‌اند زندگی کنند.»<ref>همان، ص ۱۰7</ref>
* «[[خد|حکمتِ الهی]] از راهِ [[کتاب]]ها کسب نمی‌شود. بلکه باید آن را در وجودِ [[خدا]] درک کرد. کتاب‌ها در بهترین صورت خود می‌توانند فقط وسیلهٔ کمک باشند و اغلب هم موجب مزاحمت می‌شوند.»
* «برای جستجوی [[خدا]] لازم نیست که به زیارت اماکن مقدّس برویم یا شمع و چراغ روشن کنیم، یا بخورات معطّر بسوزانیم یا بُت و مجّسمه‌ای را روغن مالی کنیم یا برگِ گل بر آن بپاشیم، زیرا خدا در دل‌های خودِ ماست. اگر بتوانیم توجّه به جسمِ مادی خویش را به کلّی در خود نابود سازیم، خواهیم توانست خداوند را رو در رو ببینیم.»<ref>همان، ص ۱۰7</ref>
* «اعتقاد به [[خدا]] سنگ بنیان و اساسِ همهٔ ادیان است. امّا نمی‌توانم پیش بینی کنم که روزگاری بیاید که در روی [[زمین]] فقط به [[دین]] عمل شود. از لحاظِ نظری از آنجا که فقط یک خدا وجود داد، می‌تواند فقط یک مذهب هم وجود داشته باشد، امّا در عمل هیچ دو نفری را نمی‌شناسم که از [[خدا]] تصّوری یکسان داشته باشد. از این رو، شاید همواره اختلاف میان ادیان و مذاهب بماند تا پاسخگوی اختلاف طبایع و اختلاف شرایطِ اقلیمی محیط‌های گوناگون باشد.»
* «[[حقیقت]] نخسیتن چیزی است که باید جستجو کرد. حقیقت را بجویید [[زیبایی]] و خوبی خود به خود به سوی شما خواهد آمد. این معنی واقعی همان چیزی که [[مسیح]] در «موعظهٔ بر فرازِ کوه» آموزش داد. در نظرِ من [[مسیح]] هنرمندی عالی بود زیرا حقیقت را می‌دید و بیان می‌کرد و [[محمد]] نیز چنین بود. به قراری که پژوهشگران می‌گویند، [[قرآن]] کامل ترین اثر در تمامِ تاریخ ادبیاتِ عربی است. [[مسیح]] و [[محمد]] هیچ کدام نمی‌خواستند اثری زیبا و هنری به وجود آورند، امّا چون هر دو در پی حقیقت بودند، لطفِ کلام هم برایشان پیدا شد. این همان حقیقتی و زیبایی است که من در پی آنم و به برای آن زندگی می‌کنم و برای آن می‌میرم.»<ref>همان، ص ۱24</ref>
* «احتمالاً نمی‌توان گرفتارِ عارضهٔ افراط در [[دعا]] شد. سه نفر از بزرگترین مرّبیان جهان - [[بودا]]، [[مسیح]]، [[محمد]] - گواهی‌های غیر قابل تردیدی به جا گذارنده‌اند که از راه [[دعا]] و [[نماز]] به روشنایی نایل شده‌اند و احتمالاً بدونِ آن نمی‌توانسته‌اند زندگی کنند.»
* «معبدها یا مسجدها یا کلیساها، از این نظر که خانه‌های خدا باشند، تفاوتی ندارند. همهٔ آن‌ها را اعتقاد بشری به این صورت ساخته‌اند. آن‌ها پاسخی به نیاز خلّاقِ انسان برای وصول به خدای نادیدنی است.»<ref>همان، ص ۱۰۶</ref>
* «برای جستجوی [[خدا]] لازم نیست که به زیارت اماکن مقدّس برویم یا شمع و چراغ روشن کنیم، یا بخورات معطّر بسوزانیم یا بُت و مجّسمه‌ای را روغن مالی کنیم یا برگِ گل بر آن بپاشیم، زیرا خدا در دل‌های خودِ ماست. اگر بتوانیم توجّه به جسمِ مادی خویش را به کلّی در خود نابود سازیم، خواهیم توانست خداوند را رو در رو ببینیم.»
* «[[دعا]] و [[نماز]]، [[زندگی]] مرا نجات داده است، بدون آن‌ها از مدّت‌ها پیش دیوانه شده بودم. من در تجاربِ زندگی عمومی و خصوصی خود، تلخ کامی‌های بسیار سخت داشته‌ام که مرا نومید می‌ساخت. اگر توانسته‌ام بر این نومیدی‌ها چیره شوم به خاطر [[دعا]] و [[نماز]]هایم بوده است.»<ref>همان، ص ۱۰۶</ref>
* «[[حقیقت]] نخسیتن چیزی است که باید جستجو کرد. حقیقت را بجویید [[زیبایی]] و خوبی خود به خود به سوی شما خواهد آمد. این معنی واقعی همان چیزی که [[مسیح]] در «موعظهٔ بر فرازِ کوه» آموزش داد. در نظرِ من [[مسیح]] هنرمندی عالی بود زیرا حقیقت را می‌دید و بیان می‌کرد و [[محمد]] نیز چنین بود. به قراری که پژوهشگران می‌گویند، [[قرآن]] کامل ترین اثر در تمامِ تاریخ ادبیاتِ عربی است. [[مسیح]] و [[محمد]] هیچ کدام نمی‌خواستند اثری زیبا و هنری به وجود آورند، امّا چون هر دو در پی حقیقت بودند، لطفِ کلام هم برایشان پیدا شد. این همان حقیقتی و زیبایی است که من در پی آنم و به برای آن زندگی می‌کنم و برای آن می‌میرم.»
* «به همان اندازه که غذا برای بدن نیاز است، دعا و نماز نیز برای روح ضرورت است. در واقع آن قدر که دعا و نماز برای روح لازم است، غذا برای بدن ضرورت ندارد. زیرا اغلب لازم است به خاطر سلامتی بیشتر به خودمان گرسنگی بدهیم و از غدا خوردن پرهیز کنیم، امّا در موردِ دعا و نماز چنین خودداری نمی‌تواند وجود داشته باشد.»<ref>همان، ص ۱۰۷</ref>
* «معبدها یا مسجدها یا کلیساها، از این نظر که خانه‌های خدا باشند، تفاوتی ندارند. همهٔ آن‌ها را اعتقاد بشری به این صورت ساخته‌اند. آن‌ها پاسخی به نیاز خلّاقِ انسان برای وصول به خدای نادیدنی است.»
* «برای میلیون‌ها نفر [[هندو]] و [[مسلمان]] و [[مسیحی]] تنها مایهٔ تسلّی و آرامش زندگی، [[دعا]] و [[نماز]] است. ممکن است شما آن‌ها را دروغگو یا خود فریب بنامید. امّا من می‌گویم که حتّی این «[[دروغ]]» هم برای من که هوادار جدّی حقیقت و راستی هستم، لطف و جذبه‌ای ویژه دارد. زیرا آنچه شما «دروغ» می‌نامید برای من ریسمان اصلی و تکیه گاه و دستاویزی بوده است، که بدون آن نمی‌توانسته‌ام حتّی لحظه‌ای [[زندگی]] کنم.»<ref>همان، ص ۱۰۷</ref>
* «[[دعا]] و [[نماز]]، [[زندگی]] مرا نجات داده است، بدون آن‌ها از مدّت‌ها پیش دیوانه شده بودم. من در تجاربِ زندگی عمومی و خصوصی خود، تلخ کامی‌های بسیار سخت داشته‌ام که مرا نومید می‌ساخت. اگر توانسته‌ام بر این نومیدی‌ها چیره شوم به خاطر [[دعا]] و [[نماز]]هایم بوده است.»
* «اشکال ظاهری [[دعا]] و [[عبادت]] برایم بی تفاوت است. در این مورد هر کس برای خود راه و قانونی دارد. امّا بعضی‌ها نمایان راه‌ها نمایان و مشخّص هستند و خیلی مطمئن تر و بهتر خواهد بود که شخص از راه‌های شناخته و آماده‌ای برود که مربّیان باستانی آن‌ها را کوبیده‌اند و هموار ساخته‌اند.»<ref>همان، ص ۱۰۷</ref>
* «به همان اندازه که غذا برای بدن نیاز است، دعا و نماز نیز برای روح ضرورت است. در واقع آن قدر که دعا و نماز برای روح لازم است، غذا برای بدن ضرورت ندارد. زیرا اغلب لازم است به خاطر سلامتی بیشتر به خودمان گرسنگی بدهیم و از غدا خوردن پرهیز کنیم، امّا در موردِ دعا و نماز چنین خودداری نمی‌تواند وجود داشته باشد.»
* «[[w:گرایش جنسی |تمایل جنسی]] موضوعی عالی و نجیبانه است. در این امر هیچ چیز که موجب خلجتو شرمساری باشد وجود ندارد. امّا این نیرو و تمایل فقط باید برای آفرینش به کار رود. هر نوع استفادهٔ دیگری از این نیرو گناهی در برابر خداوند و بشریّت خواهد بود.»<ref>همان، ص ۱۹۴</ref>
* «برای میلیون‌ها نفر [[هندو]] و [[مسلمان]] و [[مسیحی]] تنها مایهٔ تسلّی و آرامش زندگی، [[دعا]] و [[نماز]] است. ممکن است شما آن‌ها را دروغگو یا خود فریب بنامید. امّا من می‌گویم که حتّی این «[[دروغ]]» هم برای من که هوادار جدّی حقیقت و راستی هستم، لطف و جذبه‌ای ویژه دارد. زیرا آنچه شما «دروغ» می‌نامید برای من ریسمان اصلی و تکیه گاه و دستاویزی بوده است، که بدون آن نمی‌توانسته‌ام حتّی لحظه‌ای [[زندگی]] کنم.»
* «هیچ تقوایی وجود ندارد که هدفش یا محتوایش تنها خوشبختی و آسایش یک فرد باشد. متقابلاً هیچ تجاوز اخلاقی نیست که به طور مستقیم یا غیر مستقیم علاوه بر عاملِ اصلی، بر بسیاری دیگر هم، اثر نگذارد. از این رو کسی نیک یا بد باشد، تنها به خودش مربوط نمی‌شود بلکه در واقع به تمامِ جامعه اش و به تمامی دنیا مربوط می‌شود.»<ref>همان، ص ۲۰۵</ref>
* «اشکال ظاهری [[دعا]] و [[عبادت]] برایم بی تفاوت است. در این مورد هر کس برای خود راه و قانونی دارد. امّا بعضی‌ها نمایان راه‌ها نمایان و مشخّص هستند و خیلی مطمئن تر و بهتر خواهد بود که شخص از راه‌های شناخته و آماده‌ای برود که مربّیان باستانی آن‌ها را کوبیده‌اند و هموار ساخته‌اند.»
* «هیچ چیز نمی‌تواند مانع شود که به [[همسایگان]] خویش در ماورای مرزهای خود نیز خدمت کنیم. این مرزها را هرگز خداوند به وجود نیاورده است.»<ref>همان، ص ۲۱۰</ref>
* «[[w:گرایش جنسی |تمایل جنسی]] موضوعی عالی و نجیبانه است. در این امر هیچ چیز که موجب خلجتو شرمساری باشد وجود ندارد. امّا این نیرو و تمایل فقط باید برای آفرینش به کار رود. هر نوع استفادهٔ دیگری از این نیرو گناهی در برابر خداوند و بشریّت خواهد بود.»
* «اگر این جهان نتواند روزی به شکلِ جهانی واحد در آید، هیچ میل ندارم که در آن زندگی کنم.»<ref>همان، ص ۲۱۴</ref>
* «هیچ تقوایی وجود ندارد که هدفش یا محتوایش تنها خوشبختی و آسایش یک فرد باشد. متقابلاً هیچ تجاوز اخلاقی نیست که به طور مستقیم یا غیر مستقیم علاوه بر عاملِ اصلی، بر بسیاری دیگر هم، اثر نگذارد. از این رو کسی نیک یا بد باشد، تنها به خودش مربوط نمی‌شود بلکه در واقع به تمامِ جامعه اش و به تمامی دنیا مربوط می‌شود.»
* «نمی‌توانم تصوّر کنم که هیچ اقدامی نجیبانه تر یا ملّی تر از این وجود دارد که همه در هر روز یک ساعت به کارهایی بپردازیم که [[فقیر]]ترین مردم می‌کنند و از این راه خود را همانند ایشان و از راهِ ایشان همانند جامعهٔ بشری سازیم. نمی‌توانم تصور کنم که برای ستایش خداوند راه بهتری از آن هست که به نام خدا و بخاطر [[فقیران]]، درست مانند ایشان کار کنیم.»<ref>همان، ص ۲۳۳</ref>
* «هیچ چیز نمی‌تواند مانع شود که به [[همسایگان]] خویش در ماورای مرزهای خود نیز خدمت کنیم. این مرزها را هرگز خداوند به وجود نیاورده است.»
* «تا وقتی یک نفر مرد یا زنِ تندرستِ بی‌کار و بی غذا هست، ما باید از استراحتِ خویش یا از صرفِ یک غذای کامل شرمسار باشیم.»<ref>همان، ص ۲۳۴</ref>
* «اگر این جهان نتواند روزی به شکلِ جهانی واحد در آید، هیچ میل ندارم که در آن زندگی کنم.»
* «اگر ما نتوانیم به صورتِ مردان و زنانِ آزاد زندگی کنیم باید از مردن خود شادمان باشیم.»<ref>همان، ص ۲۵۵</ref>
* «نمی‌توانم تصوّر کنم که هیچ اقدامی نجیبانه تر یا ملّی تر از این وجود دارد که همه در هر روز یک ساعت به کارهایی بپردازیم که [[فقیر]]ترین مردم می‌کنند و از این راه خود را همانند ایشان و از راهِ ایشان همانند جامعهٔ بشری سازیم. نمی‌توانم تصور کنم که برای ستایش خداوند راه بهتری از آن هست که به نام خدا و بخاطر [[فقیران]]، درست مانند ایشان کار کنیم.»
* «'''در امور مربوط به [[وجدان]] و [[اعتقاد]]، قانونِ اکثریّت نمی‌تواند جایی داشته باشد.'''»<ref>همان، ص ۲۵۵</ref>
* «تا وقتی یک نفر مرد یا زنِ تندرستِ بی‌کار و بی غذا هست، ما باید از استراحتِ خویش یا از صرفِ یک غذای کامل شرمسار باشیم.»
* «عقیدهٔ مسلَّمِ من این است که هیچکس [[آزادی]] خود را از دست نمی‌دهد مگر به علّتِ ضعفِ خودش.»<ref>همان، ص ۲۵۵</ref>
* «اگر ما نتوانیم به صورتِ مردان و زنانِ آزاد زندگی کنیم باید از مردن خود شادمان باشیم.»
* «همکاریِ ارادی ما با انگلیسی‌ها خیلی بیشتر از تفنگ‌های انگلیسی‌ها مسئولِ اسارتِ و تابعیّتِ ما هستند.»<ref>همان، ص ۲۵۵</ref>
* «'''در امور مربوط به [[وجدان]] و [[اعتقاد]]، قانونِ اکثریّت نمی‌تواند جایی داشته باشد.'''»
* «حتّی مستبدترین [[حکومت]]ها نمی‌تواند جز با موافقت مردمی که زیرِ تسلّط این حکومت هستند، سر پا بماند. معمولاً حاکمِ [[مستبد]] با زور، موافقت مردم را برای خود جلب می‌کند، امّا به محض آنکه مردم از قدرت استبدادی نترسند، [[حکومت]] [[مستبد]] هم نابود خواهد شد.»<ref>همان، ص ۲۵۵ و ۲۵۶</ref>
* «عقیدهٔ مسلَّمِ من این است که هیچکس [[آزادی]] خود را از دست نمی‌دهد مگر به علّتِ ضعفِ خودش.»
* «هیچ [[دلیری]] از آن بزرگتر نیست که مصمّمانه از زانو خم کردن در برابر قدرت‌های زمینی، هر قدر هم بزرگ باشند، خودداری شود. این روش را باید بدون ترشرویی و با اعتقاد کامل به اینکه جز روح هیچ چیز دیگر زندهٔ جاوید نیست، اتخاذ کرد.»<ref>همان، ص ۲۵۶</ref>
* «همکاریِ ارادی ما با انگلیسی‌ها خیلی بیشتر از تفنگ‌های انگلیسی‌ها مسئولِ اسارتِ و تابعیّتِ ما هستند.»
* «[[آموزش]] واقعی [[کودک]] آن است که بهترین ویژگی‌های او را بیرون بکشد و نمایان سازد. برای این هدف، آیا چه [[کتاب]]ی بهتر از کتابِ انسانیّت ممکن است وجود داشته باشد؟»<ref>همان، ص ۲۶۷</ref>
* «حتّی مستبدترین [[حکومت]]ها نمی‌تواند جز با موافقت مردمی که زیرِ تسلّط این حکومت هستند، سر پا بماند. معمولاً حاکمِ [[مستبد]] با زور، موافقت مردم را برای خود جلب می‌کند، امّا به محض آنکه مردم از قدرت استبدادی نترسند، [[حکومت]] [[مستبد]] هم نابود خواهد شد.»
* «آموختن [[ادبیات|ادبیّات]] به تنهایی نمی‌تواند ارزش‌های [[اخلاق]]ی شخصی را حتّی یک سانتی‌متر هم بالاتر ببرد. ساختنِ شخصیّت با پرورش ادبی ارتباطی ندارد و از آن جداست.»<ref>همان، ص ۲۷۸</ref>
* «هیچ [[دلیری]] از آن بزرگتر نیست که مصمّمانه از زانو خم کردن در برابر قدرت‌های زمینی، هر قدر هم بزرگ باشند، خودداری شود. این روش را باید بدون ترشرویی و با اعتقاد کامل به اینکه جز روح هیچ چیز دیگر زندهٔ جاوید نیست، اتخاذ کرد.»
* «[[پدر]] و [[مادر]] خردمند اجازه می‌دهند که [[کودکان]]شان اشتباهاتی را مرتکب شوند. برای هر [[کودک]] بسیار مفید است که دستِ کم یک بار انگشتانش را بسوزاند.»<ref>همان، ص ۲۷۹</ref>
* «[[آموزش]] واقعی [[کودک]] آن است که بهترین ویژگی‌های او را بیرون بکشد و نمایان سازد. برای این هدف، آیا چه [[کتاب]]ی بهتر از کتابِ انسانیّت ممکن است وجود داشته باشد؟»
* «مرا ساده دل، بیهوده جو و ابله نامیده‌اند. مسلماً من شایستهٔ این شهرت هستم. زیرا هر جا که می‌روم چنین اشخاصی را که چون خودِ من هستند به سوی خویش می‌کشانم.»<ref>همان، ص ۲۹۷</ref>
* «آموختن [[ادبیات|ادبیّات]] به تنهایی نمی‌تواند ارزش‌های [[اخلاق]]ی شخصی را حتّی یک سانتی‌متر هم بالاتر ببرد. ساختنِ شخصیّت با پرورش ادبی ارتباطی ندارد و از آن جداست.»
* «اگر در روحِ من شوخ‌طبعی و خوش خلقی وجود نمی‌داشت، می‌بایست مدّت‌ها پیش [[خودکشی]] می‌کردم.»<ref>همان، ص ۳۰۲</ref>
* «[[پدر]] و [[مادر]] خردمند اجازه می‌دهند که [[کودکان]]شان اشتباهاتی را مرتکب شوند. برای هر [[کودک]] بسیار مفید است که دستِ کم یک بار انگشتانش را بسوزاند.»
* «[[انسان]]، سازندهٔ سرنوشتِ خویش است. با این مفهوم آزاد است راهِ بکارگیری از [[آزادی]] خویش را برگزیند. امّا نمی‌تواند پیشامدهای کارش را زیر سلطهٔ خویش داشته باشد.»<ref>همان، ص ۳۰۷</ref>
* «مرا ساده دل، بیهوده جو و ابله نامیده‌اند. مسلماً من شایستهٔ این شهرت هستم. زیرا هر جا که می‌روم چنین اشخاصی را که چون خودِ من هستند به سوی خویش می‌کشانم.»
* '''«حقیقت در قلبِ همهٔ آدم‌ها وجود دارد، هر کسی باید در آنجا جستجویش کند و آن گونه که خود آن را می‌فهمد، چراغِ راهش سازد. هیچ کس این حق را ندارد که دیگران را وادارد بر پایهٔ فهمِ او از حقیقت، راهی را بپیماید.»'''<ref>«راهِ عشق، داستانِ تحوّل روحی مهاتما گاندی» نوشتهٔ اکنات ایسواران، ترجمهٔ شهرام نقش تبریزی، نشر ققنوس، ۱۳۸۶، ص۵۷</ref>
* «اگر در روحِ من شوخ‌طبعی و خوش خلقی وجود نمی‌داشت، می‌بایست مدّت‌ها پیش [[خودکشی]] می‌کردم.»
* «[[انسان]]، سازندهٔ سرنوشتِ خویش است. با این مفهوم آزاد است راهِ بکارگیری از [[آزادی]] خویش را برگزیند. امّا نمی‌تواند پیشامدهای کارش را زیر سلطهٔ خویش داشته باشد.»
<small>«راهِ عشق، داستانِ تحوّل روحی مهاتما گاندی» نوشتهٔ اکنات ایسواران، ترجمهٔ شهرام نقش تبریزی، نشر ققنوس، ۱۳۸۶</small>
* '''«حقیقت در قلبِ همهٔ آدم‌ها وجود دارد، هر کسی باید در آنجا جستجویش کند و آن گونه که خود آن را می‌فهمد، چراغِ راهش سازد. هیچ کس این حق را ندارد که دیگران را وادارد بر پایهٔ فهمِ او از حقیقت، راهی را بپیماید.»
 
== بدون منبع ==
* «اگر فقط یکبار حضور خدا را بپذیرید، هرگز به ضرورت دعا و نیایش شک نخواهید کرد.»