فروغ فرخزاد: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ویکی‌سازی، ابرابزار، اصلاح ارقام
ابرابزار، اصلاح ارقام
خط ۳:
'''فروغ‌الزمان فرّخ‌زاد''' معروف بـ'''[[W:فروغ فرخزاد|فروغ فرخزاد]]''' (۸ دی ۱۳۱۳ – ۲۴ بهمن ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی بود. از آثار او می‌توان به [[w:اسیر (مجموعه شعر)|اسیر]]، [[w:دیوار (مجموعه شعر)|دیوار]]، [[w:عصیان (مجموعه شعر)|عصیان]] و [[w: تولدی دیگر (مجموعه شعر)|تولدی‌دیگر]] اشاره کرد. فروغ فروخزاد در سنِّ ۳۲ سالگی به هنگام رانندگی بر اثر تصادف جان سپرد و در [[w: قبرستان ظهیرالدوله تهران|گورستان ظهیرالدوله تهران]] به خاک سپرده شد.
 
== دارای منبعگفتاوردها ==
=== اسیر ===
* «آری آغاز [[دوستی|دوست]] داشتن است// گرچه پایان راه ناپیداست// من به پایان دگر نیندیشم// که همین دوست داشتن زیباست»
خط ۵۲:
* «'''گر به خانهٔ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچهٔ خوشبخت بنگرم'''»
 
=== نامه منتشرنشده‌ای از فروغ فرخزادمنتشرنشده ===
* «از زندگی گذشته هم به کلی بریده‌ام. وقتی کامی را در خیابان می‌بینم که حالا قدش تا شانهام می‌رسد فقط تنم شروع می‌کند به لرزیدن و قلبم به ترکیدن، اما نمیخواهمش نمیخواهمش. فایده این علایق و روابط چیست؟ آدم باید دنبال جفت خودش بگردد. هرکسی یک جفت دارد باید جفت خودش را پیدا کند با او همخوابه شود و بمیرد.
:معنی همخوابگی همین است؛ یعنی کامل شدن ومردن، چون زندگی فقط تلاشی برای جبران نقصهاست. من خیلی بدبخت هستم و هیچ‌کس نمی‌داند حتی خودم هم نمی‌خواهم بدانم؛ چون وقتی با این مسئله روبهرو می‌شوم تنها کاری که می‌توانم بکنم اینست که خودم را از پنجره پایین بیندازم. اَه دارم چرتوپرت می‌نویسم بگذرم.»<ref>کتاب شناختنامه فروغ فرخزاد- شهناز مرادی کوچی – [http://www.nashreghatreh.com/ نشر قطره]</ref>
 
=== خاطراتِ سفر به‌اروپا ===
* «از سرعتی که در حرکتِ قطار بود احساسِ آرامشِ راحت‌کننده‌ای کردم نمی‌دانم این موضوع برای من به‌این شکل وجود دارد یا دیگران هم همین‌طور هستند، اصلاً دلم نمی‌خواست که این سرعتِ لحظه‌ای متوقف شود، دلم می‌خواست همین‌طور پیش بروم، به‌همین ترتیب پیش رفتن... تا بکجا؟ اما فقط برای من مسئلهٔ سرعت مطرح بود. مثلِ اینکه در عینِ حال، فرصتِ اندیشیدن بمقصد از انسان گرفته می‌شود. مثل این است که این سرعت جوابی به‌خفقان و خاموشی من می‌دهد و برای من تسکینی است. وقتی با سرعت پیش می‌روم نمی‌توانم به‌چیزی بی‌اندیشم و همین را دوست دارم، حس می‌کنم که بار مسئولیّتِ سنگینی از روی دوشم برداشته می‌شود. خودم را رها می‌کنم در آن جریانی که مرا با شتاب به پیش می‌برد و این طی کردن راه، حالتِ نفس تازه کردن را برای من دارد.»<ref name="محسن هشترودی">[http://www.mo-ha.com/wp-content/uploads/2014/08/مصاحبه-فریدون-گیلانی-با-دکتر-محسن-هشترودی.pdf مصاحبه فریدون گیلانی با محسن هشترودی - مسألۀ فروغ بحران گریز از اسارت بود(PDF)]</ref>
 
== بدون منبع ==
سطر ۶۱ ⟵ ۶۴:
* کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کردکسی مرا به میهمانی گنجشکها تخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است.
* به خدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش سوختم از غم و کی باشد غم من مایهٔ آزارش.
 
== دربارهٔ او ==
* «شعر فروغ حاصلِ دو بحرانِ اساسیِ زندگی اوست. یکی دقیقه و لحظه و روزی بوده که احساسِ اسارت کرده‌است:احساس کرده‌است که زن در اسارت است. این اسارت را فروغ حس کرد و بر آن شد این زنجیر اسارت را پاره کند و برای این کار مجبور بود اول صادق باشد. بنابرین اهمیت فروغ در این است که دوران جدید، شعر صادق به معنیِّ واقعی با او آغاز شد. شعرهای فروغ صَدیق بود. احساسش را بدون پرده‌پوشی و دروغ بیان می‌کرد... از روزی که این بحران در زندگیِّ فروغ پیدا شد، شعرِ صادقانه را آفرید. میان شاعرانِ زن ایران، حتّی [[رابعه بلخی|رابعه]] و [[مهستی گنجه‌ای|مهستی]] و این اواخر [[پروین اعتصامی]] که براستی شاعر مقتدری است، صداقت فروغ را هیچ‌کدام نداشته‌اند.مسئلهٔ دوم تکوین فکر و تکوین شبیهاتی است که در فکر، محیط را بوجود بیاورد. در این کار فروغ، براستی قدرتی داشت. نادرپور هم در این کار خیلی قوی بود، [[w:سیاوش کسرائی|سیاوش کسرائی]] هم در این زمینه قدرت محسوسی دارد.»<ref name="محسن هشترودی">[http://www.mo-ha.com/wp-content/uploads/2014/08/مصاحبه-فریدون-گیلانی-با-دکتر-محسن-هشترودی.pdf مصاحبه فریدون گیلانی با محسن هشترودی - مسألۀ فروغ بحران گریز از اسارت بود(PDF)]</ref>
* «مرضِ سرعت هم که باعث کشته‌شدن فروغ شد. همین احساسِ گریز از اسارت بود. بعضی‌ها می‌گویند که اینها مرضِ سرعت دارند. اما درست نیست. این جنونِ سرعت نیست، جستجوی خودکشی است، گریز از اسارت است و بزرگترین گریز از اسارت مرگ است و این در تمامِ شعرهای فروغ پیداست: مرگِ غیرِ معمولی و غیرِ قابل بیان و در عینِ حال محسوس... مرض سرعت هم ناشی از همین است و بگویم که کار فروغ نوعی انتحار بود و نه تصادفی، برای اینکه این امکان، برای هرکس که با اتوموبیل سرعت می‌گیرد وجود دارد... در تمامِ متفکرانی که از عصرِ خودشان جلوترند، این حس را می‌شود سراغ کرد و فروغ چنین بود.»<ref name="محسن هشترودی">[http://www.mo-ha.com/wp-content/uploads/2014/08/مصاحبه-فریدون-گیلانی-با-دکتر-محسن-هشترودی.pdf مصاحبه فریدون گیلانی با محسن هشترودی - مسألۀ فروغ بحران گریز از اسارت بود(PDF)]</ref>
** [[محسن هشترودی]]
 
== پیوند به بیرون ==