فاوست گوته: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
MDTD (بحث | مشارکت‌ها)
صفحه‌ای تازه حاوی «'''w:فاوست''' (به انگیلیسی: Faust) اين كتاب توسط شاعر و نويسنده بزرگ الماني يوهان...» ایجاد کرد
 
MDTD (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
'''[[w:فاوست]]''' (به انگیلیسی: Faust) اين كتاب توسط شاعر و نويسنده بزرگ الماني يوهان ولفگانگ گوته نوشته شده و در دو قسمت: قسمت نخست در 1808 و قسمت دوم 1831 منتشر گرديده است. اين درام بزرگ درحقيقت حاصل يك عمر تجربه شاعر، نويسنده، فيلسوف، سياستمدار، دانشمند، منقد هنري و مدير تئاتر گوته است. نوشتن اين كتاب بدون اينكه مانع از اختيار مشاغل متنوع شود از دوران جواني گوته آغاز گرديد و درست تا چند ماهي قبل از مرگش در 1832 «به سن 82 سالگي» به طول انجاميد.
 
قسمت اول مانند يك نمايشنامه اسرارآميز با مقدمه اي معروف در باب بهشت كه اساساً توضيح وتفسير قسمت اول از اين كار عظيم است، شروع مي شود. خداوند بنا به خواهش شيطان به او اجازه مي دهد تا درستي و راستي فاوست، خدمتگزار خدا را آزمايش نمايد. مفيستوفلس با فاوست سالخورده معامله اي مي كند. اگر فاوست حتي براي يك لحظه هم با اين معامله موافقت كند، روح از تنش پرواز خواهد كرد. فاوست دوباره جوان مي شود و با مفيستوفلس به مسافرت مي پردازد تا از تمام لذايذ زميني برخوردار گردد. در زمين عاشق دختر ساده اي به نام مارگارت مي شود بعد به او خيانت مي كند و مسؤول سقوط و مرگ او مي گردد. مفيستوفلس فكر مي كند كه روح مارگارت را اسير خواهد كرد ولي صفاي عشق او نسبت به فاوست و امتناع او از نجات يافتن از چنگال مرگ، سبب نجات او مي شود. قسمت اول نمايش به پايان مي رسد ولي فاوست هنوز در دنياي شهوات و هوس ها آن لحظه پر شكوه هستي را كه در آرزوي به چنگ آوردنش مي باشد، نيافته است.
خط ۲۵:
* «ای بسا آنکس که نمی‌داند خود را چگونه راه ببرد و مدعی در راه بردن دیگران است.»
* «با همیاری است که میتوان بر خطر چیره شد و کاری را که یک نفر انجام می‌دهد، همه درباره‌اش داوری می‌کنند.»
* «آنان که کوچکند جز کارهای کوچک نخواهند کرد. اما با بزرگان، آنکه کوچک است بزرگ می‌شود.»
* «خیلی از توله‌های تصادفی، پایان خوشی داشتند و آدم قابلی شده‌اند.»
* «همه ی آنچه در روزگار ما به عمل در می‌آید، جز پژواک تیره‌ای از روزگار شگرف نیاکانمان نیست.»
* «نمی‌فهمم چرا بعضی‌ها همه‌ی [[بدبختی|بدبختی‌ها]] را با هم دارند، هم زشت هستند، هم پیر هستند، هم بیچاره هستند. اما بعضی دیگر هیچ کدام از این چیزها را ندارند. این عادلانه نیست.»
* «کسیکه هرگز به نام و آوازه نرسید، چیزهای والا نخواست.»
* «وقتی بزرگ شدم می‌خواهم تمام قدرتِ امنیت را دستم بگیرم. آن وقت دیگر هرگز نخواهم ترسید.»
* «نه تنها شایستگی، بلکه وفاداری ست که از ما کسی می‌سازد.»
* «توی [[دنیا]] آنقدر بی‌توجهی زیاد است که مجبور به انتخاب هستیم. آدم مجبور است بین بی‌توجهی‌های [[دنیا]] آن‌هایی را که بیشتر می‌پسندد انتخاب کند.»
* «به زحمت فهمیدم نگاهی را که اگر درست می‌یافتمش از تمام گنجها بیشتر می‌ارزید.»
* «اینکه مادرم بچه‌اش را نیانداخت خودش جنایت بود. [[زندگی]] چیزی نیست که متعلق به همه باشد.»
* «تنها مردم ساده لوح‌اند که نمی‌گذرند مفهومی که مدتها پیش خردشان برایشان روشن کرده است، آشفته‌شان بدارد.»
* «آقای هامیل معتقد است هیچ‌چیز قشنگ‌‌‌تر از یک [[قالی ]] قشنگ نیست، و حتی [[خداوند]] هم روی یک قالی نشسته است. اما اگر عقیده‌ی مرا بخواهید بهتان می‌گویم که '''خدا روی خیلی چیزها نشسته'''.»
* «شاعران آتش دیوانگی را باز با دیوانگی تیز خواهند کرد.»
* «من هیچ‌وقت برای چیزی خیلی جوان نبودم»
* «بزرگترین دارایی‌ها در جریان زندگی دود می‌شوند و به هوا می‌روند. گرفتن خوب است اما از آن بهتر نگه داشتن است.»
* «وقتی آدم فقط برای زجر کشیدن زنده باشد چقدر نا عادلانه است.»
 
* «گاهی ازاینکه مردم نمی‌خواهند بفهمند، حسابی حوصله‌ام سر می‌رود.»
* «بسیار امیدوارم که هرگز طبیعی نشوم. فقط ناکس‌ها هستند که طبیعی هستند.»
* «آدم می‌تواند خیلی زشت باشد ولی برای بهتر شدن سعی‌اش را بکند.»
* «راستش را نمی‌دانم، حتی نمی‌دانم چه کسی می‌داند.»
* «هرگز نفهمیدم چرا فقط جوان سال‌ها را می‌شود سقط کرد و پیرترها را نمی‌شود.»
* «فکر می‌کنم هیچ‌چیز کریه‌تر از این نیست که به زور [[زندگی ]] را در حلق آدم‌هایی بچپاند که نمی‌خواهند به [[زندگی ]] کردن ادامه دهند.»
==جستارهای وابسته==
*[[يوهان ولفگانگ فون گوته]]
==منبع==
* {{یادکرد| کتاب= فاوست |نویسنده = يوهان ولفگانگ فون گوته | ترجمه=[[به آذين]]|ناشر = نیلوفر |چاپ=اول|شهر=تهران|سال= 1376|شابک=}}
== پیوند به بیرون ==
{{ویکی‌پدیا}}