عمر بن خطاب: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Mn7 (بحث | مشارکت‌ها)
Mn7 (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۱۹:
 
== دربارهٔ او ==
* «دست اندر کاران توطئة قتل عمرفاروقی خلیفة مسلمین سنیان،، یکی هرمزان زردشتی بود، دوم جفینه مسیحی، سوم کعب الاحبار یهودی و نفر چهارم شخصی بود به نام فیروزان مشهور به ابولؤلؤ اهوازی. او نیز زردشتی و غلام مغیره بن شعبه بود و در مدینه به شغل آهنگری اشتغال داشت. او اجرای نقشة قتل خلیفة مسلمین را به عهده گرفت و برای این کار هنگام صبح در مسجد کمین نشست و درست زمانی که عمر بن خطاب در محراب مسجد ایستاد و برای افتتاح نماز صبح تکبیر گفت، با خنجری که خودش ساخته بود و آن را زهر آگین کرده بود، چندین ضربه بر او وارد کرد و سیزده نفر دیگر از مسلمین را که خواستند او را دستگیر نمایند نیز مجروح نمود. هفت نفر آنها در اثر شدت جراحت وارده درگذشتند و چون به وسیلة یک نفر از مسلمین که پتو بر رویش انداخت، دستگیرشد، خود را فوراً با همین خنجر کشت تا جریان توطئه فاش نشود. چنان‌که دیده شد توطئه گران قتل عمر خودی نبودند بلکه بیگانگان و دشمنانی بودند از قوم زردشتی و یهود ونصاری که ملک ومملکتشان رااز دست داده بودند و بغض اسلام و کینة مسلمین در قلوبشان می‌جوشید.»
** ''برگرفته از کتاب «شیخین» اثر سید عبدالرحیم خطیب''
* «بعد از خلافت کوتاه مدت خلیفه اول ابوبکر و مرگ او در سال ۱۳ هـ ق(۶۳۴ میلادی)، عمر ابن خطاب بر جای وی نشست که خلافت ده ساله او در تشکیل دولت اسلامی و شاید از آن بیشت تر، در خاطرهٔ جمعیِ تاریخی مسلمین اهمیت قطعی داشت. به روایت تاریخیِ عموماً پذیرفته شده‌ای، مشهور است که ابوبکر در بستر مرگ عمر را نامزد جانشینی خود کرد. در هر صورت بیشتر صحابه نیز بلافاصله او را به رسمیت شناختند و بیعت کردند و عمر بدون مخالفت جدّی فرمان راند. یگنه مخالفت با خلافت عمر از ناحیه هواداران علی، پسر عم و داماد پیغمبر، ابراز شدو دعوی علی ابن ابیطالب با خلافت عمر را جمعی ناشی از صفات شخصی آن و دیگران حاصل نوعی حقِ مشروع جانشینی پیامبر می‌دانستند.»
خط ۵۱:
* «همانا خداوند حق را در زبان عمر جاری ودر قلب او نهاده‌است.»
** ''[[محمد بن عبدالله]]'' ترمذی، مسند احمد
* «بار الها دین اسلام را با هر کدام از این دو نفر که در نزد تو محبوبتر هستند نصرت بفرما؛ با ابوجهلابالحکم بن هشام یا اینکه با عمربن خطاب.»
** ''[[محمد بن عبدالله]]'' سنن الترمذی
* «من شیطانهای انس وجن را می‌بینم که از عمر فرار می‌کنند».