لئو تولستوی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏دربارهٔ تولستوی: افزودن مطلب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶۵:
 
== بدون منبع ==
* « نوشتن ده جلد کتاب فلسفه آسانتر از آن است که انسان تنها یک قاعده و دستور تنها را به مرحله یمرحلهٔ اجرا و عمل درآورد.»
* « این زیبایی نیست که آفریننده یآفرینندهٔ عشق است، بلکه عشق است که آفریننده یآفرینندهٔ زیبایی است.»
 
* « این زیبایی نیست که آفریننده ی عشق است، بلکه عشق است که آفریننده ی زیبایی است.»
 
* «میان آدمیان چیزی نیست، جز دیوارهایی که خود ساخته‌اند .»
 
* «فرق انسان و سگ در آن است که اگر به سگی غذا بدهی، هرگز تو را گاز نخواهد گرفت..»
 
* «هنر خوب است، اگر احساسات خوب را ترویج کند. احساسات هنگامی خوب است که شعور جداکنندهٔ نیک و بد به خوبی آنها حکم دهد و این شعور در میان مردم یک عصر مشترک است. هنر جهانی یک محک درونی دارد که پابرجا و بی خطاست و آن هم وجدان پاک نام دارد .»
 
* «تنها هدف زندگی، رسیدن به سعادت و کسب لذت است. رسیدن به لذت و خوشی هدفی شایسته و درخور حیات است. بخشش، صلیب و فداکاری، همه در راستای رسیدن به لذت و شادمانی قرار گرفته‌اند.»
* « سعادت نزدیک بودن به تزار سراپای وجودش را گرفت. این دیدار کافی بود تا حرام شدن آن روز جبران شود. به سرخوشی عاشقی بود که پس از انتظاری طولانی به وصال معشوق می رسدمی‌رسد. جرئت نمی کردنمی‌کرد به صفوف مقدم نگاه کند، بدون نگریستن و با غریزه ایغریزه‌ای خلسه آمیز، نزدیک شدنش را حس کرد. این حس فقط ناشی از صدای پای اسبان سواره نظام نبود، بلکه با نزدیک تر شدن تزار، همه چیز درخشان تر، شادتر، مهم تر و طرب انگیزطرب‌انگیز تر می شدمی‌شد. از نگاه راستوف، این خورشید با نزدیک تر شدنش، پرتوهای ملایم و با شکوه می پراکندمی‌پراکند و اکنون او در احاطه این پرتوها بود، صدایش را شنید، صدایی روح نواز، آرام، شکوهمند و در عین حال بی تکلف ...»
 
* « سعادت نزدیک بودن به تزار سراپای وجودش را گرفت. این دیدار کافی بود تا حرام شدن آن روز جبران شود. به سرخوشی عاشقی بود که پس از انتظاری طولانی به وصال معشوق می رسد. جرئت نمی کرد به صفوف مقدم نگاه کند، بدون نگریستن و با غریزه ای خلسه آمیز، نزدیک شدنش را حس کرد. این حس فقط ناشی از صدای پای اسبان سواره نظام نبود، بلکه با نزدیک تر شدن تزار، همه چیز درخشان تر، شادتر، مهم تر و طرب انگیز تر می شد. از نگاه راستوف، این خورشید با نزدیک تر شدنش، پرتوهای ملایم و با شکوه می پراکند و اکنون او در احاطه این پرتوها بود، صدایش را شنید، صدایی روح نواز، آرام، شکوهمند و در عین حال بی تکلف ...»
 
* «ما، آدمیان را بیشتر به سبب خوبی‌هایی که خود، در حق‌شان کرده‌ایم، دوست می‌داریم، تا به سبب خوبی‌هایی که آنان در حق ما کرده‌اند.»
 
سطر ۸۹ ⟵ ۸۲:
* «اگر [[مذهب]] ما را تسلی نمی‌داد، [[زندگی]] رقت‌انگیزی داشتیم.»
* «[[تاریخ|تاریخ‌نگاران]] شبیه افراد ناشنوا هستند [چراکه] مدام به پرسش‌هایی پاسخ می‌گویند که هیچ‌کس از آن‌ها نپرسیده است.»
* «[[هنر]]، خوب است اگر احساسات خوب را ترویج کند، احساسات هنگامی خوب است که شعورِ ممیزهٔ نیک و بد، ارزش واقعی آن‌ها را تأئیدتأیید نماید و این شعور در تمام انسان‌های یک عصر مشترک است. هنر جهانی یک محک درونی دارد که پابرجا و بی‌خطا است و آن‌هم وجدان پاک نام دارد.»
* «[[هنر]]، محصول تحریک احساسات و هدف آن نیز انتقال احوال نفسانی و عواطف انسانی است.»
* «فرق انسان و سگ آن است که اگر به سگی غذا بدهی، هرگز تو را گاز نخواهد گرفت»
سطر ۱۰۶ ⟵ ۹۹:
* «[[آرزو]] می‌کنم همانند تولستوی این پدر$پیر، به‌درگاه خداوند نیایش کنم.»
** ''[[کاترین مانسفیلد]] - نویسنده نیوزلندی''
* « من معتقدم بالزاک ،بالزاک، بزرگترین رمان نویسی است که تاکنون جهان شناخته است ،است، ولی عقیده دارم «جنگ و صلح »تولستوی ،تولستوی، بزرگترین رمان عالم است. »
** "«سامرست موام"»
 
== منابع ==